......
.......
زمزمه کنید؛چشمای منتظر تو پیچ جاده...
.....
......نم نم بارونم....
......تو ذهنه کوچه های آشنایی(پر شده از بهاره تن موازی؛البته معتدل موازی)
......اوشون قهرکردن گویا.یعنی بچه ها پیچوندنش اوشونم وقتی دیدکه:به عبارتی جا تره و بچه ها نیستن..چون نموده.که معمولا قهر میکنن چونان حرکتی ازشون سر میزنه...البته گاهی با چونان حرکتی موسیقی هم پلی میکنه...که القصه ؛یکی از اون موسیقی ها؛چشمای منتظر به پیچ جاده اس!!،……
(منم براش میخونم؛تو.اگه بامن قهری من که آشتی ام،……؛)
......هوای فروردین هست و تمامی تصاویر تو فروردین سال جاری ثبت شد.
......دوباره برگردین سمت اوشون؛بله. سرشو بلند کرده.که ببینه چه خبره.بهش گفتم ؛انگار یکی پشت اون درخته اس. هی سرشو کج میکنه...هی می دزده...؛!!که گفت؛کسی نیست که!!
گفتم ؛چرا.چرا.هست.خوب نگاه کن.گفت ؛کو آخه!؟
گفتم ؛اوناهاشش ؛انگاری ماسوآ س. فک کرده داری فینه هندی بازی میکنی و هی میغلتی...اونم میون آلاله های پفیوژیه عجیج مجیدی...
گفت ؛هه.مسخره میکنی!!
مسخره مسخره؛
اسم دادا اصغره....
خواهش میکنم نخند.
چشم.؛)
عه!؟دادای من!؟ماسوآ؟ دختر مهارجه پفیوژ!!؟ اونجا چکارمیکنه( )
(اوشون سریال دختر مهاراجه رو که سال نود پخش شد..(پنج سالش بود) دیدن و دوست دارن؛)
√تو ذهن تون شیپورچی رو داشته باشید؛ گل پسر!قند عسله پریسا خانم و آقا هاشم؛بعد بیست و چند سال بدنیا اومد.(خدایا شکرت)یعنی خدا بعد بیست چند سال دوا درومن...وبعد کنارگذاشتن همه ی دوا درمون و جراحی ها و..نتیجه نگرفتن ها...خداوندکریم این گل پسر رو فرستاد بغل مامان وباباش.یعنی داشتن کاراشونو میکردن ؛که برن دختر بچه ای رو به سرپرستی قبول کنن...که هفته دوم ازاین اطاق به اون اطاق رفتن ها...پریسا بانو حال شون بد میشه و هاشم آقا لگن بدست دنبال... ()خدایاشکرت.الهی شکر.
بحمدالله مامان و بچه احوال شون خوبه...() فقط هاشم آقا یکم به پسرشون حثودی میکنه (
) بگذیم ؛که مثله خاصی نیست و طبیعی ببوده. (؛)
اوه؛مثل اینکه خرس قهوه ای و روباهه مکار و ببری منتظرن(؛)
بله.؛روبها چون جملگی ما را شدی/چونت آزاریم چون تو ما شدی /ما ترا و جمله اشکاران ترا/پای بر گردون هفتم نه بر آ..
با این حساب بچه باید حدودا 11ساله باشه درسته؟!
دمش گرم بره! اون سن سیاوش گوش میده؟!!!
خدا حفظشون کنه...چقدر جریانش جالب بود...
شما هم بذار بچه تو حال خودش باشه هی عکس میگیری...
بلی.بلی. کلاس چهارم رو تموم کردن.
خیلی هم تیزپر تیزبینه


که هم برام توضیح بدن و منم دورا دور نازش کنم و قربون صدقه اش برم...
منتهی جزء مردانی هستن که گاهی اینجور لجوجی و جلب توجه ای و ازدلش در آوردن...لازمه. 
خو پئر مانه...اونم قیض کنه هاجور کرد کاران داره...
منتهی اون ابی گوش کنه



بله واقعا.با این سن سیاوش گوش میکنه
ممنونم.الهی آمین. خدا عزیزان شما رو همراه شمای عزیزدل م محفوظ نگه دارد...
ببین باران بانو جان
من داشتم چایی مو می خوردم...ایشون اومدن تو کادر....
درسته ایشون یازده ساله اس و رفتارش دور ور سی و خورده ای هست..
جریانش آره؛جواد ماشین مامانشو ورداشته بود..همراه دوتا پسر عمه هاش (علی و حمید) رفته بودن دور دور...که نخواستن ایشونو ببرن....
من حواسم بود که چه وقت رفتن...یعنی تایم گرفتم به آسفالت رسیدن...تلفن شون زنگ خورد که برگردین....یعنی رفتم به خان دایی خبر دادم...که بچه ها رفتن و.. گواهی هم که ندارن وگرنه خبرچین نیستم که...تو این سن جاده خاکی براشون بسه...خصوصا جواد که متولد هشتاد هست.علی هفتادوهشت.حمید هشتاد و دو
هی عکس میگیرم ازش
+ایشون جدیدا گیر داده به خانم طناز طباطبایی...
وای وای وای
چه کردی به این عکسا با دل من...تو شمالی هستی؟؟؟؟؟عزیزممممممم
خوشا بحالت
من بالاخره به آروزم میرسم و میام تو تالش یه خونه جنگلی واسه خودم میخرم و از مهر تا اردیبهشت توش اتراق میکنم
دختر مهاراجه یادمهههه
عاشق اون پسر خوشتیپ بودمممم
بله.من گیلان هستم.عزیززززززز دلم
ان شاءالله...ان شاء الله...من آرزومند آرزوهای شما هستم:عزیزجانممممم
هااا..ماسوآی پفیوژ
:
سلام باران جونم اسمت به شهرتون می خوره
ما هم نیکان رو بعد از کلی دوا درمون و ده یازده سال مراجعه به مراکز ناباروری بی نتیجه یه دفعه و ناگهانی خدا بهمون داد.خداییش هم خیلی حال می کنیم باهاش
حرم به یادتون خواهم بود اگه قابل باشم
سلام به روی بهتراز ماهه شما؛طیبه بانوی عزیز دل م
(جون تون بی بلا
)
خدارو هزاران هزارمرتبه شکر
درچشم خدا همراه والدین محترمش محفوظ بماند نیکان عزیز 



خدایا شکرت.الهی شکرت


دلم هوای حرم رو کرده..منتهی فعلا مقدور نیست.(گمونم هشت سالی میشه نیومدم ولایت شما)

والا این اسمو یکی از دوستان مجازی روم گذاشت ؛نظرایشونم چون بود
الهی
یازده سال چشم به راه مودن خیلیه...من چون خاله ام درگیر ناباروریش بود...می فهمم که چقدر "خداییش هم خیلی حال می کنیم باهاش " یعنی چی
خیلی لطف میکند و منو شرمنده کردین...
.
.
.
الهی خداوند به اذن خودش ناگهانی عزیزان و از چشم انتظاری در بیاره...
اون عکس پیچ جاده خیلی خیال انگیزه.
تصور میکنم تو ماشین جاده بپیچه و موسیقی پخش بشه..
یا از اون بهتر دست تو دست کسی که دوست داری قدم بزنی و از اونجا بگذری و بوی خوش طبیعت...
عکسهای قشنگی گرفتی، آدم دلش باز میشه
تصورات تونو دوست داشتم.....که توماشین...که جاده بپیچه...موسیقی توام باصدای تایر...
)<---چونان لبخندی تحویلتان بنمایه و...شمام ز لبخندش
<--چون شوی و با آن یکی دست مبارکتان...لپ شو بکشی...دوباره دستتون و شمام دستشو.....


یا از اون بهتر دست در دست کسی....
یا دوشادوش دوست عزیزی قدم بزنی و از سکونش لذت ببری...
یا دستت تو دست پسربچه ی بازیگوش و کنج کاوی باشه...که گه گاهی با تمام قدرت بچه گانه اش دستتو فشرده نمایه...بعد چهره بچرخانی سمتش و...(
به دوچرخه سواری و تنها قدم زدن و پشت بندش با یه می نی بوس از دوست وفامیل و....قدم زدن فک کنید
یا اصن همینجور چشمون به راه باشه....
.
ممنون.از لطف شما
انشالله مسافرت برگرده چشم به راه نمونی
باران جانم فکنم شهرتون همیشه بارون میباره ؟
اون فیلم رو اصلا ندیدم
حقیقتش هیشکی هیجا نرفته.
ولی نمی دونم چرا همش چشم به پیچ جاده اس!؟گمونم منتظر نوه هامم
.
بخاطر همین بارونهاش به شهر باران های نقره ای معروفه دیگه
بله.اکثرا بارونی طوره
دانلود کن.ببین به سلیقه ات می خوره ؛).من سینمای بالی وود خوشم نمی یاد... اینو دوست داشتم
ندیدی؟همین سیمای خودمون پخش کرد
دختر ماهاراجه رو یادمه
چقدر طرفدار داشت اون سال
عید پخش میشد آره؟؟
سال نود بود یا قبل تر؟؟
شیشه بارون خورده خیلی دوست دارم خیلی
بله. دختر مهاراجه ؛دفعه ی اول عید پخش میشد. عید هشتاد و سه(؟).دفعه ی دوم بهمن ماه نود.

که ما هر دو دفعه اش رو از سی ما تماشا کردیم...
هااا...شیشه ی باران خورده