با درود ۲۵ روز بعد عید آب نیسان یا لیسان تا کی اش را یادم نیست خوش به حال سوری چه عاشق مصری داشته است
درود بر شما خیلی ممنونمم از پاسخ تان.پس حالا هم در زمان طلایی اش هستیم.البته از بارون خبری نیست.
خنده ام گرفت بخداهم بابت جمله ی شما هم بابت ایموجی. نظر شما محترمِ اما عاشق بی کله دو زار نمی ارزه.چرا که (هیچ عاشق سخن سخت به ....) اصلا عاشق نیست...گروگانگیره.
با درود روز سعدی هم آمد آیا سالهای قبل هم چنین روزی بود آیا روزهای حافظ و مولانا و ۰۰۰ هم هست جالب اینکه یکی از همکاران دنبک زنمام هم الان شیراز تشریف دارند
درود بر شما بله بوده. بله_حافظ و مولانا مهر ماه _سعید و امام خیام و فردوسی اردی بهشت_ قدیم ها فقط روز رشت نبود.که چند سالی هست. من نا حالا شیراز نرفتم. تعریف اش رو شنیدم.مخصوصا در این ایام که _به مانند شرق گیلان و رامسر _عطر و بوی بهار نارنج ها بسیارِ. برادر زاده اَجی.عروس شیرازی هاست. نوروز ۱۴۰۰_ مهمان منزل آقاجان بودند.پسر دایی ابراهیم گفت.ما این آقا رو از در راندیم.از پنجره آمد.پنجره را بستیم.از پشت بام آمد. گفت یک روز خسته شده بود.جلوی در منزل مان نشست و شروع کرد به شیون کردن. من فکر کردم.پسر دایی مزاح میکنند.از خانوم اش پرسیدم.گفت نه بابا.همه شو راست میگه. پسر دایی گفت.اینو از دم در کشوندیم تو.به اش گفتیم ببین بچه؟ این خواهر ما پنج سال از تو بزرگتره.یک ازدواج ناموفق داشته.یک بچه هم داره.پس به درد تو نمی خوره. گفت با فریاد برگشت گفت.سووووری اگه هم سن ننه ی منم بود.میخامش. به نظرم ویشکا آسایش شبیه ی سوریِ از اینکه دوتا بچه های سوری(از شوهر شیرازی) چرا نمی خندن؟ برام سوال بود؟غمگینم کرد.شاید هم مضطرب.معمولا اینطورِ یک پرسشی برام پیش بیاد.انگار خداوند میشنوه و می فرمایه.صبر داشته باش.پاسخ اش رو به ات نشون میدم. و من فهمیدم.خواستن مهمه.داشتن و ساختن خوشبختی مهم تره.و حرمت و احترام ارحج تره. حرف منو که خاهر بهلول باشم.کسی نمی پذیره.خوب باکی نست.همین که خدا به ام فهمونده.یه کف دست نون.در کنار کسی که دلت باهاش خوشه.کباب و بریانه.ما را بس. بگذریم. شما فرموده بودین؟ از چه زمان آب بارونُ جمع آوری می کنین؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
با درود
۲۵ روز بعد عید
آب نیسان یا لیسان تا کی اش را یادم نیست
خوش به حال سوری چه عاشق مصری داشته است
درود بر شما

پس حالا هم در زمان طلایی اش هستیم.البته از بارون خبری نیست.
هم بابت جمله ی شما هم بابت
ایموجی.
خیلی ممنونمم از پاسخ تان.
خنده ام گرفت بخدا
نظر شما محترمِ
اما عاشق بی کله دو زار نمی ارزه.چرا که (هیچ عاشق سخن سخت به ....) اصلا عاشق نیست...گروگانگیره.
با درود
روز سعدی هم آمد
آیا سالهای قبل هم چنین روزی بود
آیا روزهای حافظ و مولانا و ۰۰۰
هم هست
جالب اینکه یکی از همکاران دنبک زنمام هم الان شیراز تشریف دارند
درود بر شما

بله بوده.
بله_حافظ و مولانا مهر ماه _سعید و
امام خیام و فردوسی اردی بهشت_
قدیم ها فقط روز رشت نبود.که چند سالی هست.
من نا حالا شیراز نرفتم.
تعریف اش رو شنیدم.مخصوصا در این ایام که _به مانند شرق گیلان و
رامسر _عطر و بوی بهار نارنج ها بسیارِ.
برادر زاده اَجی.عروس شیرازی هاست.
نوروز ۱۴۰۰_ مهمان منزل آقاجان بودند.پسر دایی ابراهیم گفت.ما این آقا رو از در راندیم.از پنجره آمد.پنجره را بستیم.از پشت بام آمد. گفت یک روز خسته شده بود.جلوی در منزل مان نشست و شروع کرد به شیون کردن.
من فکر کردم.پسر دایی مزاح میکنند.از خانوم اش پرسیدم.گفت نه بابا.همه شو راست میگه.
پسر دایی گفت.اینو از دم در کشوندیم تو.به اش گفتیم ببین بچه؟ این خواهر ما پنج سال از تو بزرگتره.یک ازدواج ناموفق داشته.یک بچه هم داره.پس به درد تو نمی خوره. گفت با فریاد برگشت گفت.سووووری اگه هم سن ننه ی منم بود.میخامش.
به نظرم ویشکا آسایش شبیه ی سوریِ
از اینکه دوتا بچه های سوری(از شوهر شیرازی) چرا نمی خندن؟ برام سوال بود؟غمگینم کرد.شاید هم مضطرب.معمولا اینطورِ یک پرسشی برام پیش بیاد.انگار خداوند میشنوه و می فرمایه.صبر داشته باش.پاسخ اش رو به ات نشون میدم.
و من فهمیدم.خواستن مهمه.داشتن و ساختن خوشبختی مهم تره.و حرمت و احترام ارحج تره.
حرف منو که خاهر بهلول باشم.کسی نمی پذیره.خوب باکی نست.همین که خدا به ام فهمونده.یه کف دست نون.در کنار کسی که دلت باهاش خوشه.کباب و بریانه.ما را بس.
بگذریم.
شما فرموده بودین؟ از چه زمان آب بارونُ جمع آوری می کنین؟