.....
.....
به قول سعدی علیه رحمه...؛
هرگز وجود حاضر و غایب
شنیده ای...!؟
من در میان جمع و دلم جای دیگریست...
......
......(آستانه ی اشرفیه ؛ ظهر پنج شنبه ؛15تیر96)
میگن سر کلاسی ؛چونان مسئله ای طرح میشه که ؛.... میوه فروشى 150عدد پرتقال -که دانه ای دو ریال خریده بود...؛که دانه ای سه ریال فروخت؛که یعنی 150 سود برد...که بعدمسئله طرح کن؛ یکم دور ورشو نگاه میکنه و؛گچ صورتیه توی دستشو می غلطونه و میبره پای تخته سیا ؛می خونه و می نویسه ؛
پیدا کنید پرتقال فروش را...؟
آغا همهه ای ایجادمیشه که نگو!!که نپرس...(آیکن چند تا موشک کاغذی سمت تخته سیا...) که صدو پنجاه عدد پرتقال!؟دونه ای دو ریال ؟که فروخت سه ریال!؟که یعنی صدو پنجاه ثود برد؟دیگه خودشو زچه گم گور کرد آخه!؟
که یکی گفت؛
اجازه!؟
......( گاری خوش رنگ و خوش عطر بووو)
که گفت ؛
اجازه!!بی اجازه....برو پای تخته؛ی لنگه پا بمون.
اجازه!؟
هیچی نگو!!هیچی.
فقط!!!ی لنگه پا!!
که بچه ها معترض شدن ،که طفلی چیزی نگفته که!!!!(آیکن خیلی طفلی )
که گفت؛من اینو میشناسم!!حرف مفت زیاد میزنه و.. این میخواد همه چی رو بهم بزنه!!
همونی که گفتم؛ی لنگه پا پای تخته. بی هیچ کلمه ای...
...... (دلتون نخواد )ما عاشق چونین پرتقال،ازنوعه تازه چین هستیم..اصن پوست پرتقالی که نیمی سبزونیمی نارنجی ست را عشق است
......که مزه شان شاهکار عجیج مجیدی و حمیده شده اس
......
تصویر آخری رو ازاین جهت ثبت کردیم که؛برنجزار ها نمایان باش ؛که پر پرتقال تازه چین ؛واسه ی تیر ماه سال جاری هست ؛که فصل.فصله آبستن برنجزارهای خوش عطر بو....که تک وتوک ؛خوشه هاخود نمایی میکن...
که اصن هرچقدر میوه های تابستونی دلبری بکنه...علاقه مان ب پرتقال بسان علاقه آب و آسیابِ ...؛که یعنی آب از آسیاب علا قه مندی هایش...تکان نمی خورد:)
......
......که آدمی در برنجزر های خوش عطر بوی مخیله اش چون می نماید...( تصویرِ گندم زارِ گمونم..چون توی برنجزار که پرگل ولایِ)
(البته ؛جادوی نشئه ى دم دمای غروبی آفتاب و یکم بعد ترش؛لابد مهتابی اش )یعنی ذهن آدم قفل ناک.. ز مسکرات چون می نماید....
.......
راستیتش ؛ ما تصویر پنجمی رو آپلود کردیم؛چون آپلود شد. ولیکن خنده مان گرفت و دلمان نیامد دریتش کنیم و ؛نجوا گون گفتیم ؛
حتما ی حکمتی درش بود و هست......
که گفتیم ؛با هم ببینیم و بخندین ... اول هفته تان را چونان شاد وشنگول درحد خوشه انگور سکر آوروشروع نمایید...
√
برادر زادتون باید مدال شیطونی رو بهش داد
این داستان آقا گرگه هم من شبا وقتی نمی خوابیدم ،
می گفتن گرگ میاد میخورت ، لولو الان میاد ،
داستان های وحشتناک می گفتن ،
بیدار بودم ولی خودمو میزدم به خوابی ،،
حتی در خونه رو میگفتن باز نکن آقا گرگه میاد میخورت ،
کلن ما بچگیمون با گرگ گذشت
بله.صد در صد با شما موافقیم.چون واقعا خیلی شیطونِ ...


به قولی همه رو وازده آورده
شیخ؟همه ی این داستان ها رو واسه ی
ما هم تعریف کردن،
کلن بچگی ما هم با شال گذشت
شال=روباه گرگ
معلم را داغان کرد
میگم واقعا هم فکرشو کن ..
همیشه این قصه ها رو از خودشون الکی می گفتن :)
من یادمه بچه بودم داستان آقا گرگه رو هزار بار شنیدم
و بعد هر بارم پایان متفاوتی داشت :/
بله متاسفانه

شیخ؟آیا چه کسانی؟
برای شما قصه ی آقا گرگه تعریف کردن
آره والا
همیشه خودشون قصه درست کردن و.. الکی الکی؛بعضی ها شدن
قهرمان؛
خوبِ که شما حواستون به پایان بود
که متفاوتِ
یعنی ،
شما از گرگه نمی ترسیدی
سلام ...

ببخشید اون که شما عکساشو گذاشین پرتقال نیست نارنگیه
اون هم از نوع اونشو
پست دلتون نارنگی بخواد وسط تابستون
سلام برشما

یعنی چی؟مگه تصویر اول نارنگی نیست؟
مابقی تصاویر پرتقالِ والنسیا؟
اونشو را وابده دایی جان؛ مو تُرش پرتقالی دوس دانم
درضمن ،
گیلانی تا لنگرود داره
غم نداره؛
وسط زمستان؛دای زئن ورا گیربشو لنگرود
ای پر پره ؛سیب گلاب بچین
به قول ناصیر آی سوبولِی
چه پست خوشمزه ای
شانس آوردم اینو الان دیدم
وگرنه اگر قبل از افطار بود داغون میشدم :/
نوش جان تان


اینجا به داغون =داغان=اسقاط میگن
:/:
خب اون وقت ها حس چشایی داشتم
الان حس چشاییم رو از دست دادم.مزه ها رو نمی فهمم.واسه همین از رنگش پرتغال دلم خواست خب
عزیزم


:
:
عزیزم
عزیزم
نازنین تی تیِ عزیزم
چه پست خوشمزه ای
چقدر تا افطار وقت هست
به اوقات شرعی گیلان؟چیزی دیگه نموده



عزیز دلمی
اووومممم... به به بانو جاان
عزیز دلمی


جانت سلامت بلامیسر
پرتقال مون کجا بودآخه
اینا پرتقالای تابستونی هستن و منم عاشقشون, البته اسمشونو الان یادم نمیاد ؟
والنسیا

چه خاطراتی ...
لطف دارین البته؛ امیدوارم نظر شاگردها هم با شما یکی باشه!
"گرم و زنده



بر شنهایِ تابستان
زندگی را
بدرود خواهم گفت
گرم و زنده بر شن های
تابستان
زندگی را
بدرود خواهم گفت
تا قاصدِ ملیون ها لبخند گردم
تابستان
مرا در بر خواهد گرفت و
دریا
دلش را
خواهد گشود...."
میدونید؟چقدرخوبِ که ؟آقای معلم پنجره ی کلاس رو بازمیکنه؟
که چقدر خوبِ؟اون حجم از اکسیژن؟ تازه وارد کلاس.،..
اجازه آقا؟
خاطر تان جمع
برف پاکن ماشین تون
شاهده که،شاگردها برای داشتن تون شاکرهستن،...
الهی شکر،...
باشید تا همیشه...
همین الان پرتغال می خواااااام
نه نه نارنگی می خواااام
21خرداد97 ساعت11 و پنجاه یک دقیقه صبح
مامان طیبه؟شما میوه های تابستانی دوس داشتین که

من الان چطوری خودمو برسونم لنگرود و ،.،بعد قم
خیلی خوبه این پست!
پرتقال و بازار و گاری و ...
و یه معلم بد اخلاق!
ممنون از شما؛لطف دارین آقای بابایی عزیز و بزرگوار
والا ؛خانم معلم های ما خیلی بداخلاق بودن.
درعوض آقای معلم کلاس اول و
آقای معلم کلاس سوم
با همه ی بچه ها؛
بینهایت خوش اخلاق!
که چند سال پیش ،
پدرجان در حیاط امام زاده ای منتظر مابودن و
یک آقا آمدن وگفتن،منو یادتونه؟....
که بعد خانمی وارد قسمت بانوان امام زاده شدو گفت؛دم در با خانم فلانی کار دارن...
که وقتی رفتم دم در ،
پدر جان گفتن؛آقای معلم کلاس اول میخواست ببینتت..
که آن آقا کسری از ثانیه برگشت ،
و هر سه تایِ مان گریه کردیم...
هرسه تایعنی ؛آقای معلم،پدرجان،و...
میدونید شبیه و هم سن سال که هستن؟علی اسیوند
اجازه آقا؟شما آقای معلم خیلی خوبی هستین
البته همکاران تان،یعنی خانم معلم ها ،در مدیریت گرفتاری های روزمره زندگی ،قدری ضعیف هستن.یعنی کارو همسر و خانه داری و حرف فامیل شوهر خوردن و...مشکلات اقتصادی و اعتیاد برادر و مادر مریض شان و ،...سرماها خالی کردن
شکر الهی شکر
برای داشتن شما و همکاران تان
بااحترام فراوان به شما و تمامی همکاران تان
عکسهات انرژی بخشه وبازبان روزه میگوییم دلمان خواست آن پرتقالهای دورنگ شمارو
عزیز دلمممم


خیلی ببخشید ...خیلی...
درود

کابوسی بودم برای معلم چنانچه می خواست تنبیه کنه!آخه چنان کلاس را به هم می زدم که از کرده خودش پشیمان می شد!






خوب ...راسیاتش من فکر می کردم!!!
؛که پرتقال تازه چین ؛واسه ی تیر ماه سال جاری هست ؛که فصل.فصله آبستن برنجزارهای خوش عطر بو""
منظور باید سال گذشته باشد دیگه؟!! هان یا باز هم من نتونستم جواب مسیله که پرتغال فروش بود را پیدا کنم!!
خانم اجازه؟طبق معمول باید برم گوشه کلاس یه لنگ پا!؟
کلاش دوم ابتدایی را خوب یادمه خانم معلم بسیار زیبا با دامن مشکی بالای زانو و یک تاپ بندی قرمز و کفشهایی با پاشنه بلند!مانکنی بود با معیار های امروز!
آخه خدایی تو چنین معلمی داشته باشی دیگه درس می خواندی؟
اما من می خواندم و هر شب خوابشو می دیدم!
تا آخر سر یه روز گفتم خانم اجازه؟
گفت:بفرمایید آقای سپهر
گفتم بعد از کلاس چند لحظه کارتون دارم!
گفت باشه..
وقتی که همه بچه ها بیرون رفتند گفت:بفرمایید:
گفتم خانم من عاشقت شدم شبها خوابتو می بینم!
بغلم کرد و گفت آخه بچه تو چقدر باید عاشق باشی تا به این راحتی بر زبان بیاری ....عشق چه شجاعتی داده به تو... یا نقل به مضمون
و از آن به بعد هر دو عاشقانه همدیگر را نگاه می کردیم!!
راسیاتش هنوز هم بعد از ده ها سال دلم براش تنگ می شه و بعضی شبها خوابشو می بینم
درود و عرض ارادت





نثارمان کند؟؟











بله.این پست برای تیرماه ۹۶ هست.گمونم ۹ روزی مونده به تیرماه سال جاری
اختیار دارید،شما پسر باهوش کلاس هستین !
خواهش می کنم ،همان جا بنشینیدو...حواس پخش شده تان را
جمع جورکنید(جدا من خودم حواسم همش پخش بود)
راستش ،تا معلم بیاد سر کلاس ما چند دور روی میز ها راه می رفتیم...
که یک بار یهویی خانم معلم آمد و،..
ما آن بالا چکار میکردیم...ندانیم !!!
بعد دیگه .بپا گذاشتیم
.
.
.
که اینطور؛کلاس را بهم می زدین پس
"آخه خدایی تو چنین معلمی داشته باشی دیگه درس می خوندی؟"
نه والا،من دستم را میگذاشتم زیر چانه ام و ؛ بلانصبت،بلانصبت شما عین هالو ها خوووب نگاهش میکردم ،..
قطعا با همان تق تق کفش هایش ، تا پشت میزو نیمکتی که بودم می کشاندمش و،..وقطعا یک دستش را روی میز میگذاشت و خم میشد که بپرسد؟چیزی شده ؛خانم سومر؟
به نظر شما ؟؟چه می بایستی میگفتم؟که یک بغل و دوماچ ازایشان بیادگار داشته باشم؟
واز آن به بعد تا پایان سال تحصیلی
هردو نیشخندانه همدیگر را نگاه کنیم
ایشان از پشت میز ،گاه گداری ،...یک ماچ هوایی و
+آقای سپهر؟خیلی مرسی ،خیلی ممنون ..بابت خاطره نویسی تان،...
ما که اینجور معلم ندیدیم ،..اما مادرجان و خان دایی مان از این مدل معلم ها برایمان گفته اند.
وپدر جان... ازاین مدل همکلاسی هایی که مانع تحصیل میشدن...
قضیه ، شبیه رئیس جمهور فرانسیه شد
بابت خنده های صبح صادقی
از شما ؛حاج آقا کیهان رزمنده،معمار هیجانِ عزیز و گرامی ؛ بسی بسیار متشکر و سپاسگزارم
با احترام فراوان
باشید تا همیشه،....
پرتقال تو این فصل؟ من فکر میکردم میوه زمستونه..
بله. بله.
خدایاشکرت
توی ارتفاعات شرق گیلان همه ی فصل از سال ؛پرتقال یافت میشه
طیبه فقط میوه های تابستون دوست دارد و لا غیر
ما طیبه بانو را با هرآنچه که دوست می دارد دوست تر می داریم.ولاغیر


به به من عااااشق پرتقالم
به همین خاطر عاشق هرانچه در وبلاگشون هست هم می باشی ام 
اصن من عاشق باران بانو می باشی ام
ای ول ؛نیلگون بانوی پرتقال دوستم


بلامسیر جان م بشم






من فدای شما
شما لطف دارین و ما خیلی دوستتون داریم.خیلی دوستت تان داریم
یک غلط املایی: وجود "حاضر" و غایب، نه حاظر ...
خداروشکر باقی غلط املایی ها رو نگرفتین...
بله. "حاضر" و غایب ؛نه حاظر
سلام باران جان.....
این عکسای خوشمزه رو خودت میگیری؟
یکم عکس بدمزه هم بزار که از غذا و میوه بدمون بیاد.....
من هروقت میام وبلاگ تو یک کیلو چاق میشم....
حالا چطوری باید بفهمیم پرتقال فروش کیه؟
سلام به روی ماهتون؛فرانک بانوی عزیزم
(جون تون بی بلا خانم
)
خودم میگیرم. اونایی رو که خودم نگرفتم ؛حتما عنوان میکنم.که کی گرفته. تصاویر نت برداشته هم که؛مشخصه




بله.
خدانکه شما از چیزی بدتون بیاد؛که بدن مبارک تون به همه ی ویتامین ها نیاز داره...
اون یک کیلو هم موردی نداره..نگران نباشید...؛که اگه چهاردور روی دسه مبلها راه برین..حله.
اگه پرتقال فروش توی تصویر منظور تونه!؟والا منم نمی شناسم شون.فقط ما گذرمون بخاطر محصولات ارگانیک به آستانه و...می افته؛ازایشونم پرتقال میخریم.که انصافا پرتقالهاااا
حالا چطوری باید بفهمیم پرتقال فروش توی مسئله کجاست!؟؟؟
به به پرتغال فروش
این پرتغال فروش اون پرتغال فروشه معروفه؟؟؟
دهانم آب. افتاد
به به پرتقال خرید





)
والا..چون ما تصویراز اون پرتقال فروشه تپ ذهن مون نداشتیم...ایشونو فعلا جایگذین اون پرتقال فروشه معروف نمودیم....که شاید اوشون پیدا شدن
یکم سرتو بگیرن سمت پر پرتغال.خودش میپره دردهان مبارک تان
(خیلی ببخشید..
سلاااام








وای چقد این پستتو داس داشتم باران با طراوت و بهاری
خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟ زاکان عزیزم خوبن؟؟؟
سلام.سلام به روی ماهتون خاله جان ریزه عزیزومحترمممممم




شما لطف دارین بانو










درچشم خدا همراه والدین محترمش محفوظ بماند

خدایا شکرت
الحمدالله.شکرخدا.بحمدالله بهترم.خدارو شکر زاکان خوبید.شیمی روی مبارک بوسیدی
خیلی خیلی ممنون از شیمی احوال پرسی....خاله جان ریزه عجیج مجیدی ام
دخمل گل تون چون است؟!