این لحافها و از همه مهمتر اون بخاری! یادش بخیر انگار همین دیروز بود. من حدود پنج سال را در شهر کابل بودم و اونجا گاز و نفت برای گرم کردن خونه ها وجود نداشت. شهریور ماه همه در کابل چوب میخریدند. بخاری خونه من ترکیه ای بود با مارک بالکان و زغال سنگی بود. من زغال سنگ میخریدم و البته چوب هم باید میخریدم چون شروع آتش با چوب باید میشد تا ذغال سنگ ها گرم بیان. شکستن اون چوب ها به قطعات کوچکتر یا همون هیزم شکستن ها چقدر سخت بود. یادش بخیر نصف روز رو برام در بر میگرفت تا بتونم هیزم های یک ماه رو بشکنم. تمیز کردن بخاری هر دو هفته یک بار هم مصیبتی بود برای خودش. ولی چه صفا و محبتی داشت.
احسنت به شما که کلی مهارت های زندگی کردن رو بلدی قطعا روزی بدرد تون خواهد خورد.مثال اون دوست تون که حرف هیچ کسی رو گوش نکرد و به مهارت هاش اعتماد کرد....
بله واقعا؛شکستن جوب هایی که استحکام خوبی دارن،خیلی سختِ و زمان بر... مثال؟چوب درخت آلوچه ،نارون،اینجااین دونوع چوب دیرتر می سوزن
یادمه تمیز کردن چراغ گرد سوز یک نوع مهارت بحساب می آمد... که دوست داشتن؛دختر بچه ها از طفولیت این مهارت داشته باشن و ... خدا حفظت کنه و در همه حال مراقب و نگهدارت باشه؛می گول وچه
و این عکس حال و هوای دهه پنجاه و شصت رو داره ، چیزی که توی این تصویر بیشتر از همه به چشم میاد ، دلِ خوش و لبخند های واقعی هست ... صمیمیت هم خیلی توی این عکس دیده میشه √
فقط واسم سوال هست ، اون مَرد خانواده داره می خنده ، یا خوابه
به به؛چه واژه هایی کنارهم چیدین شیخ صمیمیت و دلِ خوش ولبخندهای واقعی...
واما پاسخ به سوال حقیقتش به گمونم اون مرد خانواده! توام لبخند-مشغول آمار گیری ِ؛ستون های سقف رو شمارش میکنه! ازچهره اش پیداس اعصاب کشداری داره و تاحالا صدبارشمارش نموده
درود یاد ایام افتادم. اصلا این مجاز و تی وی قبلنا که نبودن چه راحت اعضای خانواده با هم درد دل میکردند.
سلام و درود برشما آره والا؛مجاز نبود،تی وی هم برنامه ی خاصی نداشت.نهایتا دیدنی هایی پخش میشدو سرزمین های شمالی و ناوارو ،ریچارهنی بودو گل پامچال... یادمه خانم همساده مون همراه دخترش و عروسش میآمد خونه مون؛شب نشینی.لبو و کدو تخم کدو .کاکا و میوه های زمستونی... یادش بخیر.. راستی؛پدر جان گاهی درد دل ها رو به سمت طنز می بردن و نصفه هارهار البته الانشم همین جورا
بالون این دفه دیده کوتاه نمیام لباس بپوس بلیم محضر بارون داره میاد بالون لباس گلم بپوس چتلم بیال من دیده یه کلمه با تو حلف نمیزنم هل چی بود تموم سد سنام بی سنام همشی نمیاد اونجا سلام ملیت تنه بعد واسه ما بدون شحل میذاله فقطی من باس بیام اینجا اخوالپرسی واقعا ته اینجام فقط اونی که با لفافش به تفاهم کامل رسیده و دیگل هیچ
یاد خونه ی مادربزرگم افتادم
عکس خوبی بود
خدا همه ی مادربزرگارو

به اتفاق پدربزرگا و عزیزان عزیز شون ؛حفظ کنه
ممنون تون
سلام
الان که دقت کردم این تصویر خیلی هم که فکر کردم نوستالژی نیست زیرا دو نفر موبایل دستشونه
سلام به روی ماهتووون



بلی بلی
منظور رخت خواب ها بود:زن دایی جوون
سلام
وااای چقدر خوب:)
عاااالی عاااالی:)))))
علیکم سلام سجاد پسر


خیلی
ممنون:))))
وای عزیزممممم
چقدر عکس قشنگی:))))
من ک راستش چیز زیادی یادم نمیاد ولی بازم دیدن این عکس ها لذت بخشه:)))
عزیز دلی روشن جووون
سن و سال ما زیادِ
شما به گیرنده هات دس نزن؛ ننه بارون فدات

آره بلامیسر
ای عکس خیلی قشنگه ...
ایشون مار و او لاکوی سمت راست کله گوشی میون دره که معلومه فقط فیلم بازی درن که حس خوبی دارن
شیمی چوم قشنگ دینه...
مو خیال گودم ایشون ننه هیسه ،اونم ایشون پیله بابا ،ای سمت راستی دترزا و دتر و دترزا.مانه او لحاف جیر جیگا بخورده.نُدونم؟کی هیسه
عههه؟!اون ایشون مار ؟
سلاااام...
یاد امی پیلا ننه و پیله بابا خونه بخیر
سلااام و عرض ارادت
خودا شیمی اموات بیامرزه...
این لحافها و از همه مهمتر اون بخاری!
یادش بخیر انگار همین دیروز بود. من حدود پنج سال را در شهر کابل بودم و اونجا گاز و نفت برای گرم کردن خونه ها وجود نداشت.
شهریور ماه همه در کابل چوب میخریدند.
بخاری خونه من ترکیه ای بود با مارک بالکان و زغال سنگی بود. من زغال سنگ میخریدم و البته چوب هم باید میخریدم چون شروع آتش با چوب باید میشد تا ذغال سنگ ها گرم بیان.
شکستن اون چوب ها به قطعات کوچکتر یا همون هیزم شکستن ها چقدر سخت بود. یادش بخیر نصف روز رو برام در بر میگرفت تا بتونم هیزم های یک ماه رو بشکنم.
تمیز کردن بخاری هر دو هفته یک بار هم مصیبتی بود برای خودش.
ولی چه صفا و محبتی داشت.
احسنت به شما که کلی مهارت های زندگی کردن رو بلدی



قطعا روزی بدرد تون خواهد خورد.مثال اون دوست تون که حرف هیچ کسی رو گوش نکرد و
به مهارت هاش اعتماد کرد....
بله واقعا؛شکستن جوب هایی که استحکام خوبی دارن،خیلی سختِ و زمان بر...
مثال؟چوب درخت آلوچه ،نارون،اینجااین دونوع چوب دیرتر می سوزن
یادمه تمیز کردن چراغ گرد سوز یک نوع مهارت بحساب می آمد...
که دوست داشتن؛دختر بچه ها از طفولیت این مهارت داشته باشن و ...
خدا حفظت کنه و در همه حال مراقب و نگهدارت باشه؛می گول وچه
و این عکس حال و هوای دهه پنجاه و شصت رو داره ،
چیزی که توی این تصویر بیشتر از همه به چشم میاد ،
دلِ خوش و لبخند های واقعی هست ...
صمیمیت هم خیلی توی این عکس دیده میشه √
فقط واسم سوال هست ،
اون مَرد خانواده داره می خنده ، یا خوابه
به به؛چه واژه هایی کنارهم چیدین شیخ




صمیمیت و
دلِ خوش ولبخندهای واقعی...
واما پاسخ به سوال
حقیقتش
به گمونم اون مرد خانواده!
توام لبخند-مشغول آمار گیری ِ؛ستون های سقف رو شمارش میکنه!
ازچهره اش پیداس اعصاب کشداری داره و
تاحالا صدبارشمارش نموده
درود
یاد ایام افتادم.
اصلا این مجاز و تی وی قبلنا که نبودن چه راحت اعضای خانواده با هم درد دل میکردند.
سلام و درود برشما

آره والا؛مجاز نبود،تی وی هم برنامه ی خاصی نداشت.نهایتا دیدنی هایی پخش میشدو سرزمین های شمالی و ناوارو ،ریچارهنی بودو گل پامچال...
یادمه خانم همساده مون همراه دخترش و عروسش میآمد خونه مون؛شب نشینی.لبو و کدو تخم کدو .کاکا و میوه های زمستونی...
یادش بخیر..
راستی؛پدر جان گاهی درد دل ها رو به سمت طنز می بردن و نصفه هارهار
البته الانشم همین جورا
چه گرم و دوست داشتنی....
بعضیا این عکسارو دقبقا از کجا کشف میکنن ؟!!
بله...مثالِ سلام های گرم و...بعضی از بچه ها

منظورتون آدرس دقیقِ کانالیه؟ که چوپان اینا عضو هستن؟!!
سلام
نوستالژی زیبایست
سلام به روی ماهتوون


ممنون تون
نوستالژی .... چراغ نفتی
یاد قدیم افتادم ... یاد خونه مادر بزرگ و عمو ...
یاد شلخته خوابیدن و حرف زدن قبل خواب.
خونه مادربزرگه هزار تا قصه داره ... :)
یاد قدیم ....،یاد ایامى که در گلشن....
اون مخمل و هاپو هه رو دوست داشتم؛همین طور اون ترانهه رو....
وقتایی که دختر عمو بزرگه می آمد خونه ی ما ؛واسمون هزارتا قصه می گفت ...
شلخته خوابی و حرف زدن و اخطارهایی که داداش هام می گرفتن؛ )
مثلا میگفتن؛ساکت نشین بیرون تون می کنیم!ومن غش می آوردم ازاین جمله:)))
بالون این دفه دیده کوتاه نمیام



لباس بپوس بلیم محضر
بارون داره میاد بالون
لباس گلم بپوس چتلم بیال
من دیده یه کلمه با تو حلف نمیزنم
هل چی بود تموم سد
سنام بی سنام
همشی نمیاد اونجا سلام ملیت تنه
بعد واسه ما بدون شحل میذاله
فقطی من باس بیام اینجا اخوالپرسی
واقعا ته
اینجام فقط اونی که با لفافش به تفاهم کامل رسیده
و دیگل هیچ
اوووه پِسرررر
<--






عههه ؛اون که خودِ خودممم وجدان جوون
سنام با سنام:سلام به روى ماهتوون
وااای باران.. یاد خونه ی مامان بزرگم افتادم.. شبهای زمستون با دایی و خاله ام.. کرسی داشتن و کلی شیطنت میکردیم..
ایییی روزگار
اجازه خانم ؟جان دل باران




آخ...شیمی دهن قُربان
خونه ی مادربزرگ مادری آدم ؛یه چیزززز دیگه اس