جواب محترمانه ای نبود! ولی خب سوال منم سوال نبود بیشتر یه جمله خبری بود...
با احترام فراوان: از شما عذرخواهی می کنم.برما ببخشایید آقای مترسنج وتشکر و سپاسگزاری؛بابت توضیح و تذکر شما فرموده بودین"گوسفنده"اینجا به "نگد"میگن ،گوسفنده. ومن فکر کردم ؛منظور تون نگدِ.که گفتم ساکت نمانید. من خودم حرفهام رو میزنم؛وبعد دور شونو خط می کشم.
خلاصه اینکه؛من آدم حساسی هستم و دربرابر گوسفنده ساکت نمی شم .حالا هرچقدر مامانم بهم پندو اندرز بفرمایند...ساکت نمی شم
راستی آبجی می دونستی من چند روزی چوپانی کردم؟در خاطراتم نوشتمش ! من و ماجراهای سردار خان!شاید خوانده باشی اش. بله واقعن این بز های شیطان دیوانه کننده اند!اصلن یکجا بند نمی شوند هی شیطنت می کنند و از این ور به ان ور می پرند و گله را به هم می ریزند. اما گوسفند بسیار آرام و سر بزیر و پا به راه و حرف گوش کن.آهسته و پیوسته چرا می کنه نه خودش و نه چوپان را خسته نمی کند. راسیاتش گرگها هم اغلب از این بزهای بازی گوش که از گله جدا میشن دلی از عزا در میارن و صد البته بیچاره ها حق دارند باید چیزی برای خوردن گیرشان بیاد دیگه؟ در کوه نوردی اخیر جک و جانور زیادی دیدم منطقه بسیار بکر بود و صعب العبور! گرگ هم دیدم بیچاره بنظرم چنان نزار و نحیف بود که نای راه رفتن نداشت.شاید چندین روز بود که چیزی نخورده بود. باور کن شب پسمانده غذایی که ده بیست متر آنطرف تر بود را بی ترس و دلهره آمد و نوش جان کردکانهوو سگ... والبته فیلم گرفتم متها تاریک بود و کیفیت چندانی نداره بهترینها برای شما و عزیزانت خاخور عزیزم
بله،خاطرم هست و بدین جهت تصاویر اون بزهای شر شیطان را آپلود کرده بودیم
آرام و سربزیر و به راه و حرف گوش کن؛که اهستگی چرا میکنه و... واما ،بزِ گر کله ی گر میکنه
مثلا چوپان میگه این وری برید،بزِ اون وری میره و گله ام دنبالش و.... چه کنیم؟یکم سربه سرچوپان و مابقی گذاشتن،واسه خودشون خوبه بخدا
بله،گرگ ها خیلی طفلی هستن ... اصن یکی از حیوانات مورد علاقه من،گرگِ
ممنون برای این کامنت و واژه هایی که نوشتین...خیلی خیلی ممنونم
ایشالا یه دوربین دید در شب بگیرین،ماهم به تماشای طبیعت گردی تون... خدا رحمت کنه،آقای اینانلو رو
چه جوابی می توانم برای محبتهایت داشته باشم!زلالی همانند چشمه ساران جاری از کوهستان و به لطافت باران بهاری . فقط شرمنده می شم از این همه لطف و مهربانی . و خواهر همیشه و تا ابدم هستی و خواهی بود و حس خواهر داشتن را با تو تجربره کردم. باش تا همیشه شاد و مهربان و خداوند شما را برای ما و همه عزیزانت حفظ کند .آمین ناتوانم از بیان احساسم و ناتوانتر از جواب به محبتهات
دشمن تون شرمنده،عزیزِ جان و دل خاخور. ز لطف بیکران تان ممنون و سپاسگزارم؛پیله برارجان پیلّه برار = برادر بزرگ بخدا من شرمنده ی مرام و معرفت شما هستم. راسیاتش خودمم از صمیم قلبم دوست داشتم و دارم؛که خواهرتان باشم.وازاین اینکه یکی یک دانه ی خل چل برادرهامم ، خیلی رضایت دارم و خیلی خیلی ،خوش خوشانم هست بخدا
فقط قول بدین مامان مارو تنبی دسه جمعی کردن،شما به دل نگیرین.آخه ایشان تنبی دسه جمعی میکنن،یعنی شما که بی تقصیرین،اون گودزیلاهه مقصربود، که شکلک درآورد و امیر و چوپان و مردشریف پفی زدن زیر خنده و....مزاحم تماشای اخبارمامان جان شدن و... خوب ...بریم روی پله منتظر بمونیم تا پدرجان بیان و... ببین امیرجان برارم؟چقدر ماه،لایِ سرشاخه های نارون تماشاییِ از اون دور دورا زوره گرگ میشنوی؛اونا توی باغ ارباب زندگی میکنن؛زوزه شون خیلی باحالِ.الان دیگه شما هستین خاطرمون صد درصد جمعِ،اخه وقتایی که میگفتن شال شما هارو بخوره ،یه کوچولو می ترسیدم
سلام و درود و نور و سرور بر شما فرهیخته خاخور همیشه و تا ابدم مرسی برای همه چی و مرسی برای همه همراهی هات. شادی هایتان همیشگی و احساساتتان کودکانه باد.آمین
سلاااام سلام و درود و نور و سرور خُرمی بر شما فرهیخته برارِ همیشه تا ابدم
قُربان شما ؛عزیز خاخور
مچکروممنون و سپاس گزارم؛برای وجود عزیزو شریف تان همین طور لطف و مرحمت تان باشی تا همیشه بلامیسر
راسیتش احساساتمان حول محور طفولیت مان استاپ نموده است طوری که گاهی ،نچ نچ اطرافیان ،بجهت اینکه،تو کی ؟می خوای بزرگ شی؟ بلند می شودو ماهم مثال پدرجان برایشان ماچ هوایی می فرستیم و یهو خنده شان می گیردو قال قضیه کنده می شود
منظور از سمیعه هفت هشت ساله اینه که؛سرا پا گوش بودم. شنونده بودم. میدونید؟ دایی جان دو گوش شنوا می خواست،که مثال مسلسل حرف بزنه ... اصلا همین اسم،عربی" سمیعه=گوشِ شنوا "رو خودشون برام نام گذاری کردن
امیر کیهان برارمتندرست و شاد باشی ،تاهمیشه؛آمین
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
جواب محترمانه ای نبود! ولی خب سوال منم سوال نبود بیشتر یه جمله خبری بود...
با احترام فراوان: از شما عذرخواهی می کنم.برما ببخشایید آقای مترسنج






وتشکر و سپاسگزاری؛بابت توضیح و تذکر شما
فرموده بودین"گوسفنده"اینجا به "نگد"میگن ،گوسفنده.
ومن فکر کردم ؛منظور تون نگدِ.که گفتم ساکت نمانید.
من خودم حرفهام رو میزنم؛وبعد دور شونو خط می کشم.
خلاصه اینکه؛من آدم حساسی هستم و
دربرابر گوسفنده ساکت نمی شم .حالا هرچقدر مامانم بهم پندو اندرز بفرمایند...ساکت نمی شم
ببخشید
من چرا نمیتونم در مقابل تصویر گوسفنده ساکت باشم؟!!
را کامنتشو بستین؟!
پاسخِ سوال اول ؛


ای که بر تصویر گوسفنده
کردی نگاه؛
هر چه می خواهد
دلِ تنگت
بگو!
ساکت نباش!
لذا ساکت نمانید
پاسخ سوال دوم؛اجازه آقا؟"دلمون خواست.
بی تو چون برگ از شاخه افتادم...
:(
بر درخت زنده ی بی برگ چه غم...


ممنون از حضور تون
سلام و درود
ممنونم
زورزور سپاس
دس خوش
سلام و درود برشما


ممنون از حضورتان؛جناب هنرمند بزرگوار
فره سپاس
جدیدا عاشق پاییز شدم
اجازه خانم؟
دلم برای وبلاگ پر انرژی ات تنگ شده بود. دلت همیشه سبز باران عزیز.
عزیز دل و جانی ،صحرا بانوجانِ بلامیسرررررر






ممنونممممم:دل تون گرم و سرتون سبز جااااانم
خیلی خوشحالم کردین؛ممنون از حضورتون،عزیزِ راه دووورم
راستی آبجی می دونستی من چند روزی چوپانی کردم؟در خاطراتم نوشتمش ! من و ماجراهای سردار خان!شاید خوانده باشی اش.



بله واقعن این بز های شیطان دیوانه کننده اند!اصلن یکجا بند نمی شوند هی شیطنت می کنند و از این ور به ان ور می پرند و گله را به هم می ریزند.
اما گوسفند بسیار آرام و سر بزیر و پا به راه و حرف گوش کن.آهسته و پیوسته چرا می کنه نه خودش و نه چوپان را خسته نمی کند.
راسیاتش گرگها هم اغلب از این بزهای بازی گوش که از گله جدا میشن دلی از عزا در میارن و صد البته بیچاره ها حق دارند باید چیزی برای خوردن گیرشان بیاد دیگه؟
در کوه نوردی اخیر جک و جانور زیادی دیدم منطقه بسیار بکر بود و صعب العبور!
گرگ هم دیدم بیچاره بنظرم چنان نزار و نحیف بود که نای راه رفتن نداشت.شاید چندین روز بود که چیزی نخورده بود.
باور کن شب پسمانده غذایی که ده بیست متر آنطرف تر بود را بی ترس و دلهره آمد و نوش جان کردکانهوو سگ...
والبته فیلم گرفتم متها تاریک بود و کیفیت چندانی نداره
بهترینها برای شما و عزیزانت خاخور عزیزم
بله،خاطرم هست و




















بدین جهت تصاویر اون بزهای شر شیطان را آپلود کرده بودیم
آرام و سربزیر و به راه و حرف گوش کن؛که اهستگی چرا میکنه و...
واما ،بزِ گر کله ی گر میکنه
مثلا چوپان میگه این وری برید،بزِ اون وری میره و
گله ام دنبالش و....
چه کنیم؟یکم سربه سرچوپان و مابقی گذاشتن،واسه خودشون خوبه بخدا
بله،گرگ ها خیلی طفلی هستن ...
اصن یکی از حیوانات مورد علاقه من،گرگِ
ممنون برای این کامنت و واژه هایی که نوشتین...خیلی خیلی ممنونم
ایشالا یه دوربین دید در شب بگیرین،ماهم به تماشای طبیعت گردی تون...
خدا رحمت کنه،آقای اینانلو رو
وصدالبته بهترینها برای شما نیز هم؛عزیز برار جان
سلام باران جانم
تصویر زیبا و قشنگ و آرومیه:)
سلام به روی بهتراز ماهتون ؛جان تان سلامت و دل تان خوش عزیزم




ممنون،خیلی خیلی ممنونممم
چه جوابی می توانم برای محبتهایت داشته باشم!زلالی همانند چشمه ساران جاری از کوهستان و به لطافت باران بهاری .



فقط شرمنده می شم از این همه لطف و مهربانی .
و خواهر همیشه و تا ابدم هستی و خواهی بود و حس خواهر داشتن را با تو تجربره کردم.
باش تا همیشه شاد و مهربان و خداوند شما را برای ما و همه عزیزانت حفظ کند .آمین
ناتوانم از بیان احساسم و ناتوانتر از جواب به محبتهات
دشمن تون شرمنده،عزیزِ جان و دل خاخور.
















از اون دور دورا زوره گرگ میشنوی؛اونا توی باغ ارباب زندگی میکنن؛زوزه شون خیلی باحالِ.الان دیگه شما هستین خاطرمون صد درصد جمعِ،اخه وقتایی که میگفتن شال شما هارو بخوره ،یه کوچولو می ترسیدم

















ز لطف بیکران تان ممنون و سپاسگزارم؛پیله برارجان
پیلّه برار = برادر بزرگ
بخدا من شرمنده ی مرام و معرفت شما هستم.
راسیاتش خودمم از صمیم قلبم
دوست داشتم و
دارم؛که خواهرتان باشم.وازاین اینکه یکی یک دانه ی خل چل برادرهامم ، خیلی رضایت دارم و
خیلی خیلی ،خوش خوشانم هست بخدا
فقط قول بدین مامان مارو تنبی دسه جمعی کردن،شما به دل نگیرین.آخه ایشان تنبی دسه جمعی میکنن،یعنی شما که بی تقصیرین،اون گودزیلاهه مقصربود، که شکلک درآورد و
امیر و چوپان و مردشریف پفی زدن زیر خنده و....مزاحم تماشای اخبارمامان جان شدن و...
خوب ...بریم روی پله منتظر بمونیم تا پدرجان بیان و...
ببین امیرجان برارم؟چقدر ماه،لایِ سرشاخه های نارون تماشاییِ
شاد زی پیله برار؛ امیرکیهان برار جانم
لطفا خوب باشین،خووب.خوبِ خوب.لطفا خواهشا مراقب خودتون باشین.
ممنووون که هستی بلامیسر
با احترام فراوان
یاد محمد اصفهانی افتادم میخوند:
برگ پاییزم بی تو میریزم.
زیبا هست.
اینجا تناوب طول این دوهفته داره بارون می باره،بعد سالها یه پاییز واقعی دیدیم.
به به،احسنت بر آرشیو ذهن مبارک تان؛











بایاد آوریِ ترانه ی "آفتابِ مهربانی"
ممنون از لطف تون؛برگ افرا هست.
این پاییز واقعیی ؛نوش جان و
روح و روان تون؛کاکو جان
اون آبِ توی تصویروهم ،از بارش های 48 ساعته بود.سایه ی اون علف های روی آب رو دوست دارم
ممنون از حضور تان؛آقای مهرداد خانِ عزیز و گرامی
سلام و درود و نور و سرور بر شما فرهیخته خاخور همیشه و تا ابدم
مرسی برای همه چی و مرسی برای همه همراهی هات.
شادی هایتان همیشگی و احساساتتان کودکانه باد.آمین
سلاااام





همین طور لطف و مرحمت تان
باشی تا همیشه بلامیسر



بلند می شودو ماهم مثال پدرجان برایشان ماچ هوایی می فرستیم و 

تندرست و شاد باشی ،تاهمیشه؛آمین
سلام و درود و نور و سرور خُرمی بر شما فرهیخته برارِ همیشه تا ابدم
قُربان شما ؛عزیز خاخور
مچکروممنون و سپاس گزارم؛برای وجود عزیزو شریف تان
راسیتش احساساتمان حول محور طفولیت مان استاپ نموده است
طوری که گاهی ،نچ نچ اطرافیان ،بجهت اینکه،تو کی ؟می خوای بزرگ شی؟
یهو خنده شان می گیردو
قال قضیه کنده می شود
منظور از سمیعه هفت هشت ساله اینه که؛سرا پا گوش بودم.
شنونده بودم.
میدونید؟ دایی جان دو گوش شنوا می خواست،که مثال مسلسل حرف بزنه ...
اصلا همین اسم،عربی" سمیعه=گوشِ شنوا "رو خودشون برام نام گذاری کردن
امیر کیهان برارم