ازمیان هاتویی های اویتامن...

 

 اغلب بهترین قسمت های زندگی 

اوقاتی بوده اند که 

هیچ کاری نکرده ای و

نشسته ای و

درباره ی" زندگی" فکر کرده ای....

# عامه  پسند.

.

.

.

به کیلویی یازده تومن(میخواستم  مربای پیازدرست کنم_پآنزده  و هفده تومن بود.صرف نداشت؛).سه تا رو خُرد کردم ؛در حین اینکه دارن مربا میشن....؛عطر بو شون خونه رو پُرکرده...!

منم یه گوشه نشستم و

دارم درباره ی تصویری که توذهنمه فکر می کنم.

تلفن که زنگ میخوره،رشته تفکراتمم پاره نمیشه.خیره به تصویر،دارم به حرفهای مامان گوش میکنم ،

بعد ذهنم میره سمت چند روز جایی بودن و

هیچ کاری نکردن .چه جایی بهتراز شرق گیلان و

چابکسر عزیز؟یه سمتش دریا و

سمتی دگرش جنگل و

حضور و

خلوت انس و

وان یکادو ...باقی ماجرا و...که یهو مامان جان ازاون ور خط  گفتن ؛هِییی؟تی امرایمآ؟(باتوهستما)کویه ایسایی؟=کجا هستی؟کسری از ثانیه 

گفتم ؛ زاگرس !.گفتن چی؟

پ.ن؛

پ.ن؛منظور بلوط بن های شلم قلم شده ی زاگرس بود.

پ،ن بعدا؛

پ،ن بعدا؛ مربای خیار (تصویر از نت)