یک تصویر!

donya

سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 03:51

❤

❤❤

donya

سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 03:48

فدااااااااااات گلم

شادباشی وخوب

روزگارت خوش

خدانکنه عزیزمزنده سلامت باشی و
موفقیت تون افزون تر باداااااا

میم!

سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 00:39 http://www.nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام و درود حضرت باران
چه تصویر زیبایی

شما به این گلا چی میگین!؟
فک کنم توی منطقه ما نباشه ازینا

ایشالا که بشه بعدها ، الانا که فعلا نمیشه ، یه اسب خوشگل پوشگل قهوه ای پررنگ بگیریم و باش یه مقدار سوارکاری کنیم!‌البته کار سختیه این مهارت سوارکاری!

سلام و
درود بیکران بر شما ،دکتر میمِ عزیز❤
مرسی بلا می سر
تو ولایت مون بهش میگن،گُل مسواک.اسمش ختمی درختیِ.اکثر بلوارها و
پیاده رو ها درختش هست.برگهای سبزو
گلهای خوشرنگ ،چشم نوازمیکنه،مسیر

عوضش منطقه ی شما ستاره هایی داره که بادست چیده میشن

ان شاءالله،...الهی آمینچقدر هم خوشرنگقهوه ای پر رنگ،خیلی خوشگلوموشکلهتصور کنین؟همین جور توی مرتع بچره و یال و
دمش تو باد پخش شهسوار کاری هم یاد نگرفتین نگرفتین:

نوشین

دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 21:04 http://sharina.mihanblog.com

سلام باران جان پست اولتون عکس عالی بود

سلام عزیز دل❤م
جان ودل❤ت سلامت بلامیسر
عکس اول_بانوى ایلامی است
خیلی ممنون.مرسی از حصور تون

بهامین

دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 13:10

زیباست

خوش اومدین عزیز دلم

رهگذر

دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 09:00 http://darkstreet27.blogfa.com

سلام ممنون بابت نظراتت :)
همیشه شاد باشی عزیزم :)

سلام عزیز دلم
خیلی خوش اومدین❤
خواهش میکنم
فدای مهرتونشما هم همیشه شادو سرافراز باشید ...عزیز دل❤م

کیهان

دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 08:19 http://mkihan.blogfa.com

خاخور جان؟
ببین من اصلن آدم مذهبیی به آن معنا که فکر کنی نیستم.اما خوب اعتقاداتی هم برای خودم دارم و البته پای بندی های اخلاقی با تعریف خودم از اخلاق.
یه چی می گم امتحان کن و نتیجه اش را ببین.
بار ها رمرا از مهلکه رهانده بارور کن
سوره ناس و سوره فلق را هر وقت که احساس کردی نیاز است را بخوان
هر وقت حس کردی مریضی هر وقت که حس کردی در خطری هر وقت ککه حس کردی یکی ازعزیزانت در خطره
به هر حال این سوره ها را در موارد خاص بخوان.
هر چند به نظر من اینها سوره های قرانی نیستند و بیشتر بنظر می رسند دعاهایی باشند که پیامبر زیبای ما آنها را برای ما به یاد گار گذاشته است.
اما مطمین باش بسیار مجرب هستند.
یا لا اقل من تصور می کنم که اینگونه است.
یادت باشه یه داداش داری که عاشقته
من برای بابا جان و همه دعا می کنم.و راستشو بخوای وردها و دعاهای خوبی هم بلدم
دعاهایی که کمی شبیه به اوراد جادوگر ها هستند
نگران نباش سومی جان همه چی روبراه می شه شک نکن

جان م
به رو جفت چشم هام.سوره ناس و سوره فلق خواهم خواند

ممنون از راهنمایی های شماباشی تا همیشه داداش بهتراز گلم

که اینطورپس دعا نویسی هم میکنید
خوب.جونم براتون بگه که،برای امیر خان نوشتم.برای شما هم تعریف میکنم.وقتی زن عمو فهمید پسرش میخواد با دختر عموش ازدواج کنه.اعلان مخالفت کرد.دید پسرش به هیچ صراطی مستقیم نیست.گفت حتمن زن عموت جادو جنبلت کرده.لذا دست همساده اش رو گرفت و
رفت پیش دعا نویس.زن عمو گفت،رفتم بهش گفتم،نمی دونم چه جادویی کردن ،که پسرم میخواد با دختر برادر شوهرم ازدواج کنه.شما یه دعایی کن،که بهم بخوره.
دعا نویس گفت،اسم خودش و
مادرش و
بگو.زن عمو گفت،گفتم و
دعا نویس کتاب و
ورق زدو در سکوت مطالعه کردو
کتاب بست.وگفت،من هیچ دعایی نمیکنم.زن عمو گفت،بهش گفتم،هرچقدر میخوای بهت پول میدم،دعانوس هم گفت،هرچقدر پول بدی این کارو نمی کنم.شما هم ازاینجا رفتی گناه نکن. جای دیگه ا نرو،که کاری کنی این دوتا بهم نرسن.طالع این دوتا با همِ.کسی هم جادو نکرده.خواست ،خواستِ خداهه....
خلاصه زن عمو خون خونشومیخوره و
به هرجهت وصلت صورت میگیره و
آن دو ازدواج میکنن .من به زن عمو حق میدم ،که دوست داشتن اجباری نیست.ایشان دختر خواهر خودش رو دوست داشت.صدالبته خیلی هم دختر خانم های خوبی بودن و
هستن.همین طور دختر همساده شونو.که انصافا از هر انگشتش یک هنر میچکه...کلهم همه ی دختر خانم هایی که ایشان در نظر داشتن.وجدانن عالی بودن....والبته دختر برادر شوهرش،با وجود حرف حدیث های بسیار و
مکدرشدن دل وروحش،والبته خانواده اش... شکر خدا هیچ کدام شون .هیچ وقت به زن عمو،همین طور مابقی هایی که مخالف بودن‌،(بجز خان عمو ،فرخ،پسر سومیش که متولد ۵۸)هیچ وقت بی احترامی نکردن.
به قول خودش همین که زن عمو نه ماه و
نه روز و....پسرش رو درجودش بزرگ کردو
الان پدربچه هامه خودش: کلی و
جای احترام وسپاسگزاری های بسیارداره.
خلاصه اینکه برایشان وان یکاد میخوانم و
عرض میکنم؛
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف....باقی ماجرا

مرسی برار جان❤جانت سلامت .چشم .نگران نمی شم و
توکل میکنم به خدا.ان شاءالله همه چی روبه راه میشه و....
راضی ایم به رضای خودش❤❤❤

حالا وقت کردین،یه سرکتاب برا فریبا ،دختر عمه ی عروس بزرگه مون باز کنید،لطفا تو دعا تون مرقوم بفرمایید،یکی سوار بر اسب (هر رنگی شد)با جبین و
کاکل شبیه ی دعا نویس،ترجیحا دهه پنجاهی،اگه آخرای دهه چهل باشه،که چه بهتر.بیادو..جمعی رو از دلواپسی برهانه
حالا ایشان بسی خاستگار دارن .منتهی خیلی ریز بینن و
همه ی اینهایی که عرض کردم،مد نظر شانِ.که گویا هیچ کدوم از خاستگارها نداشتن

یک نفر

دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 02:09

من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم

نمی دانم چه میخواهی ولی برای تو

برای رفع غمهایت

برای قلب زیبایت

برای آرزوهایت

به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد
+موفق و موید باشین خانوم

....

+فدای شما بشم.خیلی ممنون.وهمچنین شما هم سلامت و
موفق و
موید باشید....

یک نفر

دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 01:55 http://http//:fatemehdashti81

زندگی مانند گیتاری است که گاهی نوای غمگین می نوازد
و گاهی نوای شاد.
امیدوارم از این پس آهنگ زندگی ات شاد، تنت سالم و دلت خوش باشد.
آپم
دعوتید گرامی

درود و
سپاس❤
به روی چشم.خدمت می رسم

سیدحمیدرضا باب الحوائجی

یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 20:18 http://www.khodrofanni.blogsky.com

با عرض سلام و ادب

خانم باران حالتون چطوره؟ امیدوارم که خوب باشید عزیزجان و دلتون هیچ وقت تنگ نباشه. آخه دیدم بالاتر به مخاطبی نوشته بودید که «وقتی حرف از مهاجرت زده میشه سخت دلتنگ میشید»

من این احساس رو به خوبی درک می کنم. می دونم که چی میگید و دل به دل راه داره.

اما باران خانم، واقعا نمی دونم با مشکلات بلاگ اسکای چطور باید کنار بیام. مدت هاست فکر من رو مشغول خودش کرده. نمی دونم چرا خواسته اصلی کاربر رو اجرا نمی کنند؟

خیلی ناراحتم. نمی تونم به صورت دستی مطالبم رو به گوگل ایندکس کنم. تنها دلخوشیم برای موندن در بلاگ اسکای همین بود که به لطف آقایان مدیر از بین رفت.

راستش قالب خوبه، اما تنوع نداره. ای کاش تمام تغییرات رو یکجا اعمال می کردند. ای کاش امکانات خوبی اضافه می کردند که می تونستیم بگیم واقعا برای وبلاگ نویسی کافیه.

راه ارتباط با بلاگ اسکای فقط یک ایمیل هست. اونم اگه جواب بدن.

خیلی ناراحتم خانم باران. من تازه به بازدید خوبی رسیده بودم. از طرفی می ترسم با ورود به بلاگ بیان، باز هم بعد از یکسال نوشتن دچار مشکل بشم.

میشه با هم مشورت کنیم؟ شما فکری در این باره دارید؟

سلام و عرض ارادت
مرسی از احوال پرسی شما.خوبم شکرخدا.خیلی ممنون تون.جان و
دل تون سلامت و
خوش❤

بله،وقتی حرف از مهاجرت زده میشه ،من دلم سخت میگیره و
دلتنگ میشم....
ممنون که درک می کنید.مرسی که می دونید چی میگم، خوشحالم که دل به دل راه داره... ❤

والا منم درجریان نیستم ، چی شد؟که بلاگ اسکای اینجوری شد؟ ای کاش همونجور می موند.

بله،متوجه هستم.واین ناراحتی تونو درک میکنم.قبلا هم عرض کردم،وبلاگ شما وبلاگ بسیار خوبی و
پست ها تون همیشه عالی❤
والا من با بیان آشنا نیستم.دوستان تعریفش رو میکنن.به گمانم آزمایشی توی بیان وبلاگ درست کنیدو
هردوجا،پست هاتونو منتشر کنید.ان شاءاله بلاگ اسکای درست بشه
+خوب کاری کردین راجب ورود به بلاگ بیان با آقا امیرمشورت کردین
همیشه خوب و
خوش سلامت باشید

کاکتوس

یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 18:46

یه تصویر زیبا
با شیطونی های خاص خودت

لپ تونو میکشم و
خیلی تشکرات عرض میکنم
باز که صدای سگک کمربندمیاد

Amir

یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 17:06 http://mehrekhaterat.blog.ir/

راستی ممنون بابت تبریک و حضور در وبلاگ
منتها چرا پیام خصوصی دادین؟؟؟

بازم ممنون ، جای خوبیه برای نوشتن ، هر زمان تصمیم به مهاجرت گرفتید به بیان فک کنید.

خواهش میکنم.مرسی از مخاطب نوازی تون

قطعا حواسم نبود،تیک خصوصی زدم.

ببخشید،که خصوصی شدبازم مزاحم تون میشم
امیدوارم مثال همیشه پست های خوبی منتشر کنیدو
چراغ بلاگ تون روشن باشه...

حرف از مهاجرت میشه،هزار سال دلتنگ میشم
ممنون از راهنمایی هاتون

Amir

یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 17:05 http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
تصویر گل ختمی هست؟؟؟ قشنگه

سلام برشما
بله.ختمی درختیِممنون از حضور تون

کیهان

یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 14:26 http://mkihan.blogfa.com

حالت بهتره آبجی؟
خوبی؟.....خو نگرانتم باور کن!
هر وقت میام و حالتو می پرسم دلم می لرزه
بهترینها را برایتان آرزو می کنم

شکر خدا خوبم
مرسی.خیلی مرسی بابت احوالپرسی و
حضور عزیزتونباورکنین باوجود لطف خداو
دعاهای شما عزیزان خوبمبخدا خوبم
دل تون قرص و محکم باشه دل دشمن تون بلرزه برار جان.مرسی از همه آرزوهای خوب و
بهترین تون...خیلی سپاس