از اینکه با هاش چشم تو چشم شدم،خجالت کشیدم!!
از تبسم چشم هاش ،از تبسمِ تاسیان طورِ چشم هاش،خجالت کشیدم و
هزار سال دلتنگ شدم . . .
خب، آدم اینجور وقتهایی که،خجالت میکشه،هول میشه و
نمیدونه چی بگه؟چه کار بکنه.مگه نه؟
ولی من می دونستم!!
چی میگم و
چکار میکنم. . .
چه همه خوبِ،که آدما تو خواب ها و
رویا هاشون علم غیب دارن!!مگه نه؟
توک پا ایستادم ،
دستمو بردم سمت صورتش ،
که مثلا ،جفت ابرهاشو مرتب کنم.
وخب...،توام مرتب کردن ،با لحن ناناگفتم؛تی بلامیسر! جی -جای- جان!
تو دلم گفتم،
الانه که بپرسه،"جی جای جان "یعنی چه؟
من ام توضیح میگم،
نانا وقتی میخواست،قربون صدقه ی عزیزی بره،میگفت.
متاسفانه برامون ترجمه نکرد،
فقط می دونیم،جان، جان و
تنِ!
وبعد گفتم،خسته نباشم،مگه نه؟
وبعد تر گفتم،لابد بعد شنیدن حرف هامم
میگه ؛
"عجب!"
واین عجب ،به معنای اینه که، یعنی تو نمی دونی؟هان؟
من ام خوش خوشان،که مچمو گرفته. از کوچه ی علی چپ اینا می گذرم و
مثل همیشه می گم،
عجب به جمال و
کمالت ،تی جان قربان !
که انگار،
همه ی حرف تو دلی هامو
شنونده بوده،که اینجور متبسم شکر خند شده. . .
لبخندم گرفت.
چشم از لبهاش برداشتم و
به ناگاه ،مجددچشم دوختم به چشم هاش.
انگار دکمه ی جارو برقی روشن شده باشه و
مکشش دوهزارِ ؛
از میان ریسه ی مژه هاش گذر کردم و
روی تپه نرم و لطیفی فرود اومدم.
تا چشم کار می کرد،سرسبزی و
خرمی،...بود.
نرمه باد، سبزه ها رو چپ و
راست می کرد و؛عطرشونو بخش هوا می کرد...
شاخه برگ های اون تک درخت،تو هوا می رقصیدن ،. . .
دوست داشتم،یک نفس این سراشیب رو بدئم،تا برسم پیش درخت!
چی شد؟که منصرف شدم؟نمیدونم.
چشم ها مو بستم،نفس عمیق کشیدم.
هممم.چه دلپذیر.
چشم هامو باز کردم و
تو آسمون چشم هاش ،رنگین کمون و
دیدم. . .
بیدار که شدم،ساعت دوعه شب بود و
آهنگ فرهاد،رسیده بود به،"تن ابر آسمونِ...."
مامان باهام تماس گرفت.
خواب خاله رو دیده بود.گفتم ،من ام خوابش رو دیدم.. .
یهو دادا اومدو
گفت،
من ام خواب حمیدُ دیدم.
مامان شنید و
شروع کرد به گریه گردن. . .
گناه چشم تو... یا... نه! گناه عکاس است
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است
و مدتی است که هنگام دیدن چشمت
«اعوذ بالله» او «قل اعوذ بالناس» است
برای رستن او از جهنم و آتش
پل صراط نگاهت ملاک و مقیاس است
تمام اهل زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت «یوسوس الناس» است
تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟
"منصوره فیروزی"
همیشه چشمانت


دو چشمه اند در خواب هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می شود
می بینم بسترم
سرشار از گل عشق توست و
نم نم گیاه و سبزینه.. .
"شیرکوبیکس"
امیدوارم خوب خوب باشی
قربانت عزیز
دلم،ممنون از احوالپرسی تون

...
الحمدالله الان خوبم.دور از جون تون،تب و لرز و
سرفه های خشک و
سردرد داشتم...دی شب ،خیلی سخت گذشت
انشاءالله خیره کاکو
دل ناگرون نباشید
الهی آمین،ان شاءالله. . .

قربانت کاکو
زور سپاس