بیست و یکی- دو سالم بود، با سه تا از دوستانم رفته بودیم ییلاق، آشناهای یکی از دوستان سالخورده زن و مردی چنین بودند، همینقدر دوس داشتنی، همینقدر خندان، عصر بود و پذیرایی معرکه شان با نان و عسل و سرشیر، عصر بود و بی نظیرترین عصرانه عمرم، میدانم که هرگز تکرار نخواهد شد، نه من به جوانی برمیگردم و نه آن ها به حیات، امیدوار نیستم اما از ته قلبم دوست دارم که روزگار طوری بچرخد که نسل های بعد از من هم چنین خاطره ای را تجربه کنند، در سلامت و شادی بی پایان و افسوس.
سلام بر شما
ممنون،خیلی ممنون که ، آن عصردلپذیر را برای ما به تصویر کشیدین+ما رو بردین ،به بیست و یکی _دو سال پیش.به سالهای خوشی که داشتیم. من هم آرزومندم،آرزومندِ آرزوهای خوب شما،"در سلامت و شادی بی پایان. . .
خیلی ممنون از احوالپرسی تون،کاکو گیان شکر خدا قدری بهتر شدیم ،امابسی دلتنگ ایم.... یعنی دلم خواست،امروز کنار مامان اینا میبودم و همراه شون نهال می کاشتمآلوچه ،انبه،گردو،هلو...)رفتم حیاط ،قدری کنارِ ،گلدونِ لیمویی که ،سال قبل کاشته بودم ،نشستم
تعریف ما از زندگی کردن چیست؟ هر کدام تعریف متفاوتی از زندگی کردن داریم. یکی مثل سهراب سپهری زندگی را برای خودش اینگونه تعریف میکند:
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
بله، زندگی زیباست مثل لذت گاز زدن یک سیب اما چرا این روزها بسیاری از ما از زندگی لذت نمیبریم. چرا زندگیما نباتی شده است؟ مثل کسی که در کماست و فقط نفس میکشد بدون اینکه عشق بورزد، لذت ببرد و حتی بخورد و بنوشد.
پاسخ سوال واضح است. مشکلات اقتصادی، کرمی است که به سیب زندگی ما زده است. چرخ زندگی خیلیها در این جامعه نمیچرخد. کارگر، کارمند، خبرنگار و ... کارشان شده است حساب و کتاب، دو، دوتا، چهارتا.
زندگی حساب و کتابی یعنی زندگی که در آن لذت جایی ندارد و زندگی که در آن لذت زندگی کردن نباشد به پشیزی نمیارزد.
زنده بودن، بدون زندگی کردن؛ این خطر را جدی بگیریم
مردم با توجه به گرانیها سرسام آور، در حال حذف لذتهای زندگی خود هستند. خیلی سینما نمیروند، کم کتاب میخرند، کمتر سفر میروند و ... به جای آن پول جمع میکنند که بتوانند شیر، گوشت و ماست بخرند.
به شدت این روزها مردم ایران دچار زندگی نباتی شدهاند. زنده بودن بدون زندگی کردن. این خطر را باید جدی بگیریم.
از این جامعه یخ زده نمیشود لبخند تمنا کرد. همه میخواهند به پول برسند از هر طریقی. اینجاست که دیگر کسی دوست ندارد به هم نوع خود کمک کند. جامعه آدمها را سود و ضرری میبیند.
الان مشکلات اقتصادی ایران، جامعه را به سمت نباتی بودن هل داده است. همه میدویم تا پول بیشتری در بیاوریم. باورش سخت است اما در همین تهران، پایتخت خاکستری ایران، هستند فرزندانی که پدران خود را نمیبییند به یک دلیل مشخص است. پدر وقتی میرود و وقتی میآید بچه خواب است. پدر کار میکند تا اجاره خانه آخر ماه صاحبخانه را جور کند. اجاره خانهای که دو برابر شده است.
جمعهها هم که میآید، پدر خستگی یک هفته کار شبانه، روزی را از تن خارج میکند.
باید میان زنده ماندن و زندگی کردن یکی را انتخاب کنند و قطعا زنده ماندن برای همه در اولویت است. جامعه بدو بدو در حال رفتن به سمت افسردگی است.
نمیدانم مسؤولان این خمودگی جامعه را میبینند یا همچنان سعی میکنند بگویند ما چقدر خوشبختیم!
شاید دوباره باید باهم بودن را تجربه کنیم. همچون گذشتهها. باهم بودن مردم و مسؤولان. آدم همیشه باید نگاهش به آینده باشد اما در این یک مورد میشود به گذشته برگشت و در لابهلای آن گشت و جواب سوالهایمان را پیدا کرد که چرا آن زمان هم زنده بودیم و زندگی میکردیم.
درود خدا بر شما آران عزیز بسیار ممنون و مچکر بابت این متن"تعریف ما از زندگی چیست؟" بله،درستِ،...امیدوارم همچون گذشته ها،دوباره با هم بودن ها رو تجربه کنیم. . .
سلام
بیست و یکی- دو سالم بود، با سه تا از دوستانم رفته بودیم ییلاق، آشناهای یکی از دوستان سالخورده زن و مردی چنین بودند، همینقدر دوس داشتنی، همینقدر خندان، عصر بود و پذیرایی معرکه شان با نان و عسل و سرشیر، عصر بود و بی نظیرترین عصرانه عمرم، میدانم که هرگز تکرار نخواهد شد، نه من به جوانی برمیگردم و نه آن ها به حیات، امیدوار نیستم اما از ته قلبم دوست دارم که روزگار طوری بچرخد که نسل های بعد از من هم چنین خاطره ای را تجربه کنند، در سلامت و شادی بی پایان و افسوس.
سلام بر شما
ممنون،خیلی ممنون که ، آن عصردلپذیر را برای ما به تصویر کشیدین+ما رو بردین ،به بیست و یکی _دو سال پیش.به سالهای خوشی که داشتیم.
من هم آرزومندم،آرزومندِ آرزوهای خوب شما،"در سلامت و شادی بی پایان. . .
دوستیشون جاودانه:)
انشاءالله که خود وخانواده در سلامت کامل باشید.
آمین


آلوچه ،انبه،گردو،هلو...)رفتم حیاط ،قدری کنارِ ،گلدونِ لیمویی که ،سال قبل کاشته بودم ،نشستم
خیلی ممنون از احوالپرسی تون،کاکو گیان
شکر خدا قدری بهتر شدیم ،امابسی دلتنگ ایم....
یعنی دلم خواست،امروز کنار مامان اینا میبودم و
همراه شون نهال می کاشتم
قربان لطف و

محبتت برارجان
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند
بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی می کند
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی می کند
"استاد شهریار "
بسیار ممنون و
سپاسگزارم؛گیله مرد جان
تعریف ما از زندگی کردن چیست؟ هر کدام تعریف متفاوتی از زندگی کردن داریم. یکی مثل سهراب سپهری زندگی را برای خودش اینگونه تعریف میکند:
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
بله، زندگی زیباست مثل لذت گاز زدن یک سیب اما چرا این روزها بسیاری از ما از زندگی لذت نمیبریم. چرا زندگیما نباتی شده است؟ مثل کسی که در کماست و فقط نفس میکشد بدون اینکه عشق بورزد، لذت ببرد و حتی بخورد و بنوشد.
پاسخ سوال واضح است. مشکلات اقتصادی، کرمی است که به سیب زندگی ما زده است. چرخ زندگی خیلیها در این جامعه نمیچرخد. کارگر، کارمند، خبرنگار و ... کارشان شده است حساب و کتاب، دو، دوتا، چهارتا.
زندگی حساب و کتابی یعنی زندگی که در آن لذت جایی ندارد و زندگی که در آن لذت زندگی کردن نباشد به پشیزی نمیارزد.
زنده بودن، بدون زندگی کردن؛ این خطر را جدی بگیریم
مردم با توجه به گرانیها سرسام آور، در حال حذف لذتهای زندگی خود هستند. خیلی سینما نمیروند، کم کتاب میخرند، کمتر سفر میروند و ... به جای آن پول جمع میکنند که بتوانند شیر، گوشت و ماست بخرند.
به شدت این روزها مردم ایران دچار زندگی نباتی شدهاند. زنده بودن بدون زندگی کردن. این خطر را باید جدی بگیریم.
از این جامعه یخ زده نمیشود لبخند تمنا کرد. همه میخواهند به پول برسند از هر طریقی. اینجاست که دیگر کسی دوست ندارد به هم نوع خود کمک کند. جامعه آدمها را سود و ضرری میبیند.
الان مشکلات اقتصادی ایران، جامعه را به سمت نباتی بودن هل داده است. همه میدویم تا پول بیشتری در بیاوریم. باورش سخت است اما در همین تهران، پایتخت خاکستری ایران، هستند فرزندانی که پدران خود را نمیبییند به یک دلیل مشخص است. پدر وقتی میرود و وقتی میآید بچه خواب است. پدر کار میکند تا اجاره خانه آخر ماه صاحبخانه را جور کند. اجاره خانهای که دو برابر شده است.
جمعهها هم که میآید، پدر خستگی یک هفته کار شبانه، روزی را از تن خارج میکند.
باید میان زنده ماندن و زندگی کردن یکی را انتخاب کنند و قطعا زنده ماندن برای همه در اولویت است. جامعه بدو بدو در حال رفتن به سمت افسردگی است.
نمیدانم مسؤولان این خمودگی جامعه را میبینند یا همچنان سعی میکنند بگویند ما چقدر خوشبختیم!
شاید دوباره باید باهم بودن را تجربه کنیم. همچون گذشتهها. باهم بودن مردم و مسؤولان. آدم همیشه باید نگاهش به آینده باشد اما در این یک مورد میشود به گذشته برگشت و در لابهلای آن گشت و جواب سوالهایمان را پیدا کرد که چرا آن زمان هم زنده بودیم و زندگی میکردیم.
درود خدا بر شما آران عزیز

بسیار ممنون و مچکر بابت این متن"تعریف ما از زندگی چیست؟"
بله،درستِ،...امیدوارم همچون گذشته ها،دوباره با هم بودن ها رو تجربه کنیم. . .
گیتی به سوی آینده پیش می تازد ،
از آنانی که مدام در گذشته شنا می کنند بگریزید .
حکیم ارد بزرگ
جهان سوم جایی ست
که اگر بخواهی مملکتت را آباد کنی، باید خود بر باد دهی
و اگر بخواهی خود را آباد کنی، باید مملکتت را بر باد دهی
پرفسور سمیعی
درود بر شما آران عزیز،


خیلی ممنون از حضور همیشه سبز تان،
برقرار باشید همیشه. . .