آقای انار!

 دوستش می دارم

چرا که می شناسمش

به دوستی و یگانگی . . . .

" شاملو"

.

" چرا دوستتان دارم, آقا؟

چرا که باد می گذرد

و علف

سر از پا نمی شناسد

باد به علف نمی گوید

چرا؟

چرا که می داند

و تو نمی دانی

و ما نمی دانیم

همین دانش 

برای ما کافی است.

رعد هرگز از چشم نمی پرسد

چرا بسته می شود

هنگام رعد

چرا که می داند چشم سخن نمی گوید

و اگر بگوید هم منطقی نهفته نیست

در گفتارش

و منطق شیوه آدمیان است

طلوع آفتاب آقا پاسخ مرا کامل می کند

چرا که طلوع آفتاب است و 

من می بینم!

بنابراین پس!

دوستتان دارم

"امیلی دیکنسون"

.

یه کارتنی بود؟شهر آجیلی؟ خیلی دوستش داشتم و دارم.

خصوصا آقای گردوعه بداخلاق رو.

به نظرم، هرچند گلنار اسم دخترانه باشه.ولی هه نار هه نارِ و آقای انارِ!!

.

اصلآ و ابدا ،به هیچ وجع مننوجوعی...قصدم این نبود برم از آقای رعد بپرسم؟که چرا؟ همیشه  منو  زهر ترک میکنی !؟ومن مجبور میشم خودمو تو لحاف پنهون کنم.که با وجود استتار،باز بترس ام ... واایِ ریزی بگم و

هارهار به ام بخندن.

همین جور دم پنجره، ایستاده بودیم،گفتیم یه عکسی ام از بیدمجنون زیر بارون بگیریم.

که گرفتن همانا و 

پیدا شدن سروکله ی آقای رعد همانا...

                                

دوست عزیزی که راجب ویدئویِ هورامان سوال پرسیده بودی!!

والا به خدا ترجمه ترانه رو نمی دونم عزیزمن.

فقط میدونم عجیب به دل ام نشست.

اون دیالوگ ام، خطاب به خودم و خویشتن ام بود.

همین.