۱- اسدالله عَلَم در کتاب خاطراتش نوشته: تابستان ۵۲ بسیاری از انواع مواد غذایی کمیاب شده و اگر هم یافت میشد با قیمتی چند ده برابری به فروش میرسید. در ماههای نخست سال ۵۳ نان هم پیدا نمیشد و هویدا همواره اعلام میکرد که ما در عصر طلایی به سر میبریم! همان سالها بگیر و ببندهایی هم شد و کسانی را دستگیر کردند، از تاجر بزرگ تا خرده پا. هویدا هم تا سال ۵۶ نخست وزیر ماند و گرانی هم ماند! تا اینکه در سال ۵۶ بالاترین رکورد تورم در دهه ۵۰ به ثبت رسید؛ ۲۵ درصد.
۲- هویدا در جلسه ای در پاسخ به برخی از شرکتکنندگان در جلسهای که درباره بحرین و عدم رضایت عمومی ایرانیان از جدا شدن آن از خاک وطن پرسیده بودند تنها به گفتن این جملات بسنده کرده بود: «بحرین به مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد و رفت و چون عضوی از خانواده ما بوده باید بهمانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!»
۳- هنگامی که هویدا توانایی کنترل تورم را نداشت، از مردم خواست در جنبش ضدگرانفروشی شرکت کنند از خرید اجناس خودداری کنند. ظاهرا تنها راه درمان ویروس گرانی از نظر رژیم پهلوی این بود که مردم خودشون رو قرنطینه کنن و بشینن توی خونههاشون
دقت کنید که این گرانیها در دورانی بود که با جمعیت 35میلیونی، روزانه شش میلیون بشکه نفت میفروختیم، تحریم نبودیم و تهدید نظامی هم متوجه کشور نبود!
️روزنامه آیندگان - ۲۴ تیر ۱۳۵۴
بله،شنیدم هویدا دستور داد برنج ها رو تو دریا خالی کنن. بعد میخندیدو میگفت،کوسه ها پلو با ماهی میخورن...
چه نام قشنگی"علاقه مند به تاریخ حقیقی"
واقعیت تلخ رو تماشا کردم. ممنون بابت کامنت و ویدیویی که به اشتراک گذاشتین. مورد دوم، خنده ام گرفت بخدا. یه وقت هایی که مادر جدی صحبت می کنه.پدرم برای عوض کردن جو حاصله و ختم کلام،همچین پاسخ هایی ..:))
بله خدا بیامرزد همه ی مومنان را ولی برادرم گفت حقوقت چند سکه بود حساب کردم ده سکه الان شده ربع سکه یهو دلم برای خودم سوخت
الهی آمین. وخداوند آخرو عاقبت همه ی مارا ختم به خیر کند و...ان شاءالله جزء رحمت شدگان باشیم...
می بینید؟ این کشور تورم زده اس؟یا توهم زده؟ پدر تعریف می کرد. یک شب غلام دیروقت منزل آمد. غلام همکلاسیش بود.والبته زن برادر خان عمو.به اتفاق منزل خان عمو بودن،که وقت هایی که ...خان عمو شب کار هستن،هوای زن و بچه ها رو داشته باشن.مثلا اگه دخترش مریض شد،یکی از برادرها همراه زن عمو بره درمانگاه،یکی شون بمونه خونه،دوتا دیگه رو نگه داره.. که غلام دیر وقت آمدو دوضربه به پنجره زد و رو ایوان ولو شد...بعد آهسته گفت،مامد؟تاخرخره آبجو خوردم. مست کردم.بیا منو ببر تو ری! پدر پنجره رو باز میکنه.بهش می گه .بیا تو غلام جان! دایی غلام یه نگاه به محمد پشت پنجره می کنه و میگه.هههه. تو مست تری که ری؟!اون دره یا پنجره ؟ بعد می خنده. پدرجان گفت،خدارو شکر کردم.گفتم،الحمدالله پس مست نیستی غلام. دایی غلام با تندی گفتم،هستم ری!! پدرجان گفت نه.تو اگه مست بودی،همین پنجره رو در می دیدی .وقتی درو از پنجره تشخیص میدی!یعنی نیستی. القصه ،یهو سرکله ی خان عموی شهربانی چی پیدا میشه.می بینه دایی غلام رو ایوانِ ولوعه،می پرسه چی شده غلام؟اینجا چرایی؟ این بنده ی خدا.حول میکنه.تابیاد خودشو جم جور کنه ..می گه تازه برگشتم، نشستم هوا بخورم.که گفته نگفته،خان عمو یکی میخابونه دم گوش زن برادرش.تاکید میکنه که اولین و آخرین بارت باشه مست کرده، دیروقت میای خونه. یه تشر هم به پدرجان میزنه.میگه بیشتر حواست به این باشه. یهو مادرم به پدرم گفت،سه نفرمیخواست حواست به تو باشه.
با درود من که دلم نگرفته است آخه در این هوا و آن منظره یاview کسی باید دلش بگیره؟ داشتم به سیاست فکر میکردم هویدا ده سال قیمت کبریت را یک ریال نگه داشت جمهوری اسلامی هم حقوق مرا از سال ۵۳ تا حالا ثابت ۱۵۰ دلار نگه داشته آن وقت میگن کشور تورم زده است
درود بر شما الحمدالله که دل شما گشاده است. چند مدل دلتنگی داریم آخه. واز نظرم این دلتنگی شیرینِ،قند و عسله. تا باشه ازاین دل گرفتن ها .
نه والا.دل من ام نگرفت.سوره شمس خواندم با دیدنش..تماشای این تصویر آدمُ به دوویدن و تا ته بودن ....به بوی خاک و فنا رفتن.به ملتفای درخت و خدا رسیدن...وامیداره.
خداوند هویدا رو رحمت کنه. حالا کشور وابدین.لطف کنید یک مرتبه بلند و رسا بفرمایید که؛حقوق تون از سال ۵۳ تاحالا ثابت شده به چند دلارِ؟میخوام بر و بچ آلاچیق بشون.برن خونه،سرکوفت حقوق تونو به شوهراشون بزنن. قدیم ها، مثلا سه چهار ساله بودیم.یه روز عمه افسر گفت،برا فاطی خاستگار اومده.عمه نازی پرسید،چکاره اس؟گفت،شرکت نفتیِ سرمایه دار! ولی خب.پاسخ فاطی منفی بودو تا سالهای سال،عمه به اش سرکوفت می زد.
قشنگ بود لذت میبره آدم از نگاه کردنش، از نگاههایی که مادر گرامی شما گیر میده بهتون
سپاس کاکو لذت در نگاه کردن و فهمیدن،زیبا ترین هدیه طبیعتِ. مثلا مامان مرغه! جوجه اش خواست بره سمت باغ.یکی محکم نوک زد به کله اش.جوجهه یه جیکى زدو..بُدُ اومد دم لونه.تند تند دونه بر چید...یه چند دقه برچید،مجدد ره باغ پیش گرفت،که مجدد مامانش
لابد به اش گفت،باغ کُرولیو داره..اونور نرو،تورو میخوره. کرولیو.یه نوع مار خردلی رنگ،جوجه و بچه اردک و موش کور میخوره. یه ضرب المثلی ام هست که میگه،زورت به مار عراق نرسید،یقه کرولیو گیلان رو گرفتی! البته جوجهه،جوجه خروس بود.من از اجی پرسیدم.اجی به ام گفت،بچه خروسِ.
گوشه ای از خیانت های هویدا:
واقعیت تلخ ثابت ماندن فقط! قیمت خودکار از زبان خود محمدرضا شاه: (این ویدیوی ۲ مگابایتی رو حتمآ ببینید)
http://s14.picofile.com/file/8410172468/Hoveyda.mp4.html
۱- اسدالله عَلَم در کتاب خاطراتش نوشته: تابستان ۵۲ بسیاری از انواع مواد غذایی کمیاب شده و اگر هم یافت میشد با قیمتی چند ده برابری به فروش میرسید. در ماههای نخست سال ۵۳ نان هم پیدا نمیشد و هویدا همواره اعلام میکرد که ما در عصر طلایی به سر میبریم!
همان سالها بگیر و ببندهایی هم شد و کسانی را دستگیر کردند، از تاجر بزرگ تا خرده پا. هویدا هم تا سال ۵۶ نخست وزیر ماند و گرانی هم ماند! تا اینکه در سال ۵۶ بالاترین رکورد تورم در دهه ۵۰ به ثبت رسید؛ ۲۵ درصد.
۲- هویدا در جلسه ای در پاسخ به برخی از شرکتکنندگان در جلسهای که درباره بحرین و عدم رضایت عمومی ایرانیان از جدا شدن آن از خاک وطن پرسیده بودند تنها به گفتن این جملات بسنده کرده بود: «بحرین به مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد و رفت و چون عضوی از خانواده ما بوده باید بهمانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!»
۳- هنگامی که هویدا توانایی کنترل تورم را نداشت، از مردم خواست در جنبش ضدگرانفروشی شرکت کنند از خرید اجناس خودداری کنند. ظاهرا تنها راه درمان ویروس گرانی از نظر رژیم پهلوی این بود که مردم خودشون رو قرنطینه کنن و بشینن توی خونههاشون
دقت کنید که این گرانیها در دورانی بود که با جمعیت 35میلیونی، روزانه شش میلیون بشکه نفت میفروختیم، تحریم نبودیم و تهدید نظامی هم متوجه کشور نبود!
️روزنامه آیندگان - ۲۴ تیر ۱۳۵۴
بله،شنیدم هویدا دستور داد برنج ها رو تو دریا خالی کنن.





بعد میخندیدو
میگفت،کوسه ها پلو با ماهی میخورن...
چه نام قشنگی"علاقه مند به تاریخ حقیقی"
واقعیت تلخ رو تماشا کردم.
ممنون بابت کامنت و ویدیویی که به اشتراک گذاشتین.
مورد دوم،
خنده ام گرفت بخدا.
یه وقت هایی که مادر جدی صحبت می کنه.پدرم برای عوض کردن جو حاصله و ختم کلام،همچین پاسخ هایی ..:))
ممنون بابت حضور و نظر درج شده تان
بله
خدا بیامرزد همه ی مومنان را
ولی برادرم گفت حقوقت چند سکه بود
حساب کردم
ده سکه
الان شده ربع سکه
یهو دلم برای خودم سوخت
الهی آمین.
وخداوند آخرو عاقبت همه ی مارا ختم به خیر کند و...ان شاءالله جزء رحمت شدگان باشیم...
می بینید؟
این کشور تورم زده اس؟یا توهم زده؟
پدر تعریف می کرد.
یک شب غلام دیروقت منزل آمد.
غلام همکلاسیش بود.والبته زن برادر خان عمو.به اتفاق منزل خان عمو بودن،که وقت هایی که ...خان عمو شب کار هستن،هوای زن و بچه ها رو داشته باشن.مثلا اگه دخترش مریض شد،یکی از برادرها همراه زن عمو بره درمانگاه،یکی شون بمونه خونه،دوتا دیگه رو نگه داره..
که غلام دیر وقت آمدو
دوضربه به پنجره زد و
رو ایوان ولو شد...بعد آهسته گفت،مامد؟تاخرخره آبجو خوردم. مست کردم.بیا منو ببر تو ری!
پدر پنجره رو باز میکنه.بهش می گه .بیا تو غلام جان!
دایی غلام یه نگاه به محمد پشت پنجره می کنه و
میگه.هههه. تو مست تری که ری؟!اون دره یا پنجره ؟
بعد می خنده.
پدرجان گفت،خدارو شکر کردم.گفتم،الحمدالله پس مست نیستی غلام.
دایی غلام با تندی گفتم،هستم ری!!
پدرجان گفت نه.تو اگه مست بودی،همین پنجره رو در می دیدی .وقتی درو از پنجره تشخیص میدی!یعنی نیستی.
القصه ،یهو سرکله ی خان عموی شهربانی چی پیدا میشه.می بینه دایی غلام رو ایوانِ ولوعه،می پرسه چی شده غلام؟اینجا چرایی؟
این بنده ی خدا.حول میکنه.تابیاد خودشو جم جور کنه ..می گه تازه برگشتم، نشستم هوا بخورم.که گفته نگفته،خان عمو یکی میخابونه دم گوش زن برادرش.تاکید میکنه که اولین و آخرین بارت باشه مست کرده، دیروقت میای خونه.
یه تشر هم به پدرجان میزنه.میگه بیشتر حواست به این باشه.
یهو مادرم به پدرم گفت،سه نفرمیخواست حواست به تو باشه.
بله،دایی غلام با دوس دخترش کافه رفته بود.مست حرفهای لیلا بود.بنده ی خدا.
با درود
من که دلم نگرفته است
آخه در این هوا و آن منظره یاview کسی باید دلش بگیره؟
داشتم به سیاست فکر میکردم
هویدا ده سال قیمت کبریت را یک ریال نگه داشت
جمهوری اسلامی هم حقوق مرا از سال ۵۳ تا حالا ثابت ۱۵۰ دلار نگه داشته
آن وقت میگن کشور تورم زده است
درود بر شما
برن خونه،سرکوفت حقوق تونو به شوهراشون بزنن.

الحمدالله که دل شما گشاده است.
چند مدل دلتنگی داریم آخه.
واز نظرم این دلتنگی شیرینِ،قند و عسله.
تا باشه ازاین دل گرفتن ها .
نه والا.دل من ام نگرفت.سوره شمس خواندم با دیدنش..تماشای این تصویر آدمُ به دوویدن و تا ته بودن ....به بوی خاک و فنا رفتن.به ملتفای درخت و خدا رسیدن...وامیداره.
خداوند هویدا رو رحمت کنه.
حالا کشور وابدین.لطف کنید یک مرتبه بلند و رسا بفرمایید که؛حقوق تون از سال ۵۳ تاحالا ثابت شده به چند دلارِ؟میخوام بر و بچ آلاچیق بشون.
قدیم ها،
مثلا سه چهار ساله بودیم.یه روز عمه افسر گفت،برا فاطی خاستگار اومده.عمه نازی پرسید،چکاره اس؟گفت،شرکت نفتیِ سرمایه دار!
ولی خب.پاسخ فاطی منفی بودو
تا سالهای سال،عمه به اش سرکوفت می زد.
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
درود و سپاس برارم.شرمنده ی همه محبت و

معرفت تان
قشنگ بود
لذت میبره آدم از نگاه کردنش، از نگاههایی که مادر گرامی شما گیر میده بهتون
سپاس کاکو


لذت در نگاه کردن و فهمیدن،زیبا ترین هدیه طبیعتِ.
مثلا مامان مرغه! جوجه اش خواست بره سمت باغ.یکی محکم نوک زد به کله اش.جوجهه یه جیکى زدو..بُدُ اومد دم لونه.تند تند دونه بر چید...یه چند دقه برچید،مجدد ره باغ پیش گرفت،که مجدد مامانش
لابد به اش گفت،باغ کُرولیو داره..اونور نرو،تورو میخوره.
کرولیو.یه نوع مار خردلی رنگ،جوجه و بچه اردک و موش کور میخوره.
یه ضرب المثلی ام هست که میگه،زورت به مار عراق نرسید،یقه کرولیو گیلان رو گرفتی!
البته جوجهه،جوجه خروس بود.من از اجی پرسیدم.اجی به ام گفت،بچه خروسِ.
بدیش همینجاس...
به قول مامان ام ،بگرد از درون بدی ها خوبی رو بیاج!

بیاج= پیدا کن.
سپاس از حضور شما