برشی از یک فیلم!

پنج‌شنبه 24 مهر 1399 ساعت 20:17

مثلا تنه با قطر 7 سانت شاید 100 سالش باشه
نارون هم خوبه .چترش هزار رنگ میشه پاییز

هااااا.مثلا نوادگان مون.
نارون چند نوعِ کاکو!
بله،من ام با شما موافق.نارون چترش هزار رنگ میشه.اونی که به اش آزا دار می گن،از خانواده همین نارونِ.رنگ برگ هاش بلوطیِ دلچسبِوالبته خزان برگ درخت ازگیل هم

مهرداد

پنج‌شنبه 24 مهر 1399 ساعت 20:07

سپاس خاخور گیان..
بلوط دوست دارم حیف دیر رشد می کنه

گیانت ساق و سالم
من ام برگ های خزان زده اش رو خیلی دوست دارم.
مثلا الان چند تا نهال بلوط بکارین؟ نوه نتیجه ها تون می تونن بلوط بچینن؟اگه آره،این که خیلی خوبه.

مهرداد

چهارشنبه 23 مهر 1399 ساعت 19:15

دوست داشتم خونه ای بزرگ داشتم خونه وسط باشه و اطرافش یعنی حیاطش پر درخت باشه و زمستونا برف بگیره و کلاغا توش غار غار کنن

ان شاءالله همچین خونه و
محوطه ای میخرین و من ام براتون نهالِ سیب،پرتقال،آلوچه، هلو انجیری کادومیارم گل:

پیمان

چهارشنبه 23 مهر 1399 ساعت 18:35 http://freemine.blog.ir/

استیصال...بدترین چیزه

بله.جایی خوندم ،ناسپاسی باعث وبانیِ بدترین چیزهِ.و آن چیز عذاب دنیایی به نام"استیصالِ"
ممنون از حضور و دقت توجه شما

کیهان

چهارشنبه 23 مهر 1399 ساعت 15:11 http://Mkihan.blogfa.com

درود بر خاخور جانمان با بهترین ارزو ها برای شما و عزیزان عزیز ات
ببخش این روز ها کمتر سر می زنم

درود بر شما عزیز برارم.مرسی از همه لطف و
آرزوهای نیکتون برارم..
هرکجا هستی سلامت و سبز باشی

آران

چهارشنبه 23 مهر 1399 ساعت 14:26

و اما کرونا مهمان ناخوانده زمینیان. به اجبار سالها با این موجود ریز هوشمند دست و پنجه نرم خواهیم کرد، شاید درمانی برای کاهش یا کنترل آن بیابیم، اما هرگز قادر به نابودی آن نخواهیم شد، پس چه بهتر راههای مبارزه با آن را تمرین کنیم. در حال حاضر تنها راه مقابله با کرونا بالا بردن سیستم ایمنی بدن است که 80 درصد ایجاد آن آرامش روح و روان و مسائل روانی، و 20 درصد تغذیه سالم و استفاده از خوراک تازه و گیاهان دارویی و دمنوشها است. کرونا موجودی بسیار ریز و هوشمند است که تا بحال بیش از 200 نوع آن شناسایی شده که چند نوع از آن خطرناک و کشنده می باشند. تا بحال راههای ورود این موجود به بدن از طریق گوش و حلق و بینی و چشمها بود اما در موج سوم از راه پوست و بافتهای بیرونی هم وارد بدن می شود و دیگر ماسک زدن هم فایده چندانی نخواهد داشت. مبارزه با کرونا سخت نیست و بیشتر عامل درونی(اراده، امید، جسارت، ....) فائق بر آن خواهد شد.

روح و روانی آرام و آسمانی داشته باشید.. انشاا... .

https://www.dideo.ir/v/yt/dDhDZATehUM/moein-mast-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D9%86-%D9%80-%D9%85%D8%B3%D8%AA

اراده،امید،جسارت...
اراده مظهر شخصیت انسانِ،
امید یکی از احساسات انسانِ،
و جسارت تعادل انسان!
زنده باد امید!

خیلی ممنون از حضور همیشه خوب شما ،آران عزیز
سپاس از مستِ معین و
آرامش آسمانی ...وهمچین گرامی!

باشماق

چهارشنبه 23 مهر 1399 ساعت 08:44

با درود
نوه تم هم دقت بالایی دارد هم پرسشگر است هم بسیار شوخ طبع
از کارهایش
مامانی هله و حوله چه داری بخوریم ؟
همسر هیچ چیز !
ج : اگه نداری چرا میهمان دعوت می کنی ؟
۰۰۰۰
یک بار که دنبالشان رفته بودم
گفتم سلام خوبی
گفت شما را نمی شناسم
گفتم اگه نمی شناسی پس چرا سوار ماشین ام شدی ؟
گفت مگه شما راننده اسنپ نیستی ؟
بهش میگم میای برویم پارک قدم بزنیم
دیگه نه می ترسم آپاندیسم بترکه !
وقتی دلش نخواهد
میای برویم بیرون
نه مامانم تنها می‌مونه
اگه دلش بخواد
مبای برویم بیرون
آره
مامانت تنها می مونه
نه
خدا پیش اش هست
خلاصه !وقتی ادا بزرگتر ها را ذر میاره انگار کپی برداری کرده

درود بر شما
من این جور بچه ها رو خیلی دوست دارم.بچه های شوخ و
پرسش گر و کنج کاو
اون قسمت "شما را نمی شناسم"خیلی حال عالیِ.یه وقتایی خونمون تلفن می زنن.مثلا چوپان!میگم الو ؟میگه الو؟سلام خوبی؟
خودم رو می زنم به نشناختن.میگم؛شما آقایِ؟
صدای نفس کشیدنش میاد!اونجا که از نفس هاش میفهمم داره عصبانی میشه.خنده ام می گیره.
به سلامتی ،بزرگ میشه ادا کوچیکترها رو کپی برداری می کنه

خداوند گل دختر تونو به اتفاق همه ی عزیزان عزیز حافظ و
نگهدار باشه

زن کویر

سه‌شنبه 22 مهر 1399 ساعت 11:23 http://Zanekavirrr.blogfa.com

چرا خصوصی؟ مرسی از لطفت عزیزم

خواستم مشخصات ام رو تیک بزنم،چشم های آستیگ مات ام تیک خصوصی زد.
ببخشید
عزیز دلین و
دوستتون دارم خیلی

باشماق

سه‌شنبه 22 مهر 1399 ساعت 10:37

یعنی چه فیلمی بود که من به خاطر ندارم
نوجوان که بودم اسم فیلم ها را که می دیدم و تاریخش را در دفتر یاد داشت می کردم
الان فیلم را که می بینم روز بعد داستانش را فراموش می کنم
البته نه همه را

زمستان است_فیلمی به کارگردانی رفیع پیتز و با بازیگری میترا بانوی حجار است.

چه خوب!
وقت هایی که دایی کوچیکه می رفت راهنمایی و دبیرستان.یه دستمال برمیداشتم.میزودفتر و کتاب هاش رو گرد گیری می کردم.
یک روز ازش پرسیدم،چی تو اون دفتر نوشتی؟
گفت،یادداشت برداری میکنم.
همین جون پرسش گرنگاش کردم.گفت،مثلا می نویسم.
سه شنبه/ساعت ۲:۳۰ ماجان آمد و پرسید؛
گفتم،
اون کتاب پرتقالیه؟چیه؟گفت،اشعار خیام.
اشعار؟جمع شعرها.بعد دفتر شعرش رو آوردو
مثل پاسور بور زد و
گفت،اشعار!بله.من اصلن بچه ی پرپرسش و کنج کاوی نبودم