<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

در زمینه ی خاکستری روشن. . .

 

 

                                   
.
.

سنگر توقف کردیم برای اَجی نان گرم بگیریم....

قسمت شد شادی  رها بودن؛آزادی پرنده ها را تماشا کنیم...




نظرات 4 + ارسال نظر
مهرداد چهارشنبه 7 آبان 1399 ساعت 02:51

نونش چی بود ، چه اسمی داشت،نون گرم بود؟ نون گرم می‌چسبه

نون لواش.
البته اجی سنگک دوست داره،بسته بود.
نون گرم با کره خیلی می چسبه

moradesvand57 دوشنبه 5 آبان 1399 ساعت 15:45 http://دیار بختیاری

به به عجب منظره ای هوا که دیگه نگو کاش این جاده انتهائی نداشت اهنگ جاده های شمال محاله یادم بره مخصوص این جاده و هوای بارونیه

پاییزها،جاده های ولایت مان بسی بسیار دوست داشتنی تره.والبته ویدیو از نت برداشته شده و
نمیدونم جاده ی کجاست

moradesvand57 دوشنبه 5 آبان 1399 ساعت 15:40 http://دیار بختیاری

سلام بانو باران عصر شما بخیر حال شمه چتیه خار خاری؟ کجه دری پیدا نی (درست نوشتم یت نه احوال پرسیو خخخخ)

وعلیکم سلام .همه اوقات شما بخیر و خوشی.سپاس از احوالپرسی تان
دری به معنای کجا هستی؟ آخه رودبار،تتکابنی ها از این واژه استفاده میکنن.واژه ی"شمه "تالش زبان های گیلان زمین
فقط متوجه ی "خار خاری"نَبی یه م
واما کجا هستم پیدا نیستم.
قدری به امورات منزل رسیدگی کردم.ما بقی ام درتفکر گذراندم.مابقی رو هم با مادرصحبت کردم.
مادر گفت،قدیم ها با موتو سیکلت و ماشین،می امدن دنبال مادربزرگ،که ببرنش کدخدامردی بکنه.گفت،حرفش حجت بود.گفت پدرش کدخدا بودو..بعد فوتش هرکسی دوست داشت می امد دنبال مادربزرگت.
القصه،
خسته نباشم.چندی پیش.میان کلام کدخدامردی پریدم.
صد البته قبلش راجب کاری که می خواستم بکنم و حرفی که میخوام بزنم ،فکر کردم.
سه مرتبه ام منصرف شدم از گفتنش و
جمع رو ترک کردم و
به ایوان پناه بردم و...با ماه گفتگو کردم.بلکم خموش بمانم و... لام تا کام چیزی نگم!
ولی خب! نشد که نشد و
کلام کدخدامرد رو بگسسته نمودیم و
هرآنچه که درست و میزان و ترازو بود.گفتیموالحمدالله هیچ یک از بزرگترها و کوچکترها ،حتی کدخدامرد معترض نشد و
به قولی حرف حساب جواب نداشت لابد
والبته غره... و من ام به این کاری که کردم نشدم ونمی زنم.به مادرام م گفتم.گفت حرف هات درست بود.گفتم مادرمن،درسته حرف هام درست بود.ویک بار دیگر براش توضیح گفتم.یعنی شاخه بال های حرف ها رو ،براش توضیح و تفسیر گفتم.مثلا یکی اش این که،کدخدامردی کدخدا مرد رو زیر سوال بردم.وبعد گفتم،خانومش اخم کرده بودو
چشم غره میزد.بعد گفتم،فدای سرت که دلخورشه.باید بفهمه که کدخدامردی،زن و شوهر و پدرو پسر و بچه و برادرو خواهرو..دوست و دشمن و فامیل و....نمی شناسه.
بگذریم.
خیلی عذرمیخام بابت پرصحبتی هام.

دوشنبه 5 آبان 1399 ساعت 15:15

درود و سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد