طرح لبخند تو،
پایان پریشانی هاست. . .
آیینه ی نگاهت
پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت
صبح ستاره باران
آن روز!
هرکسی از اعزامش گفت.
بابا گیان گفت،من به مامان گفته بودم...برای بدرقه بیایین،برمی گردم خونه.
چوپان پرسید،جان من؟اگه دوس دخترت می آمد چی؟
لبخند زد.
چوپان گفت؛هااا.این یعنی روحیه |توووپ!
خنده اش گرفت.
خاله جان گفت،عین مامانت می خندی.
بگذریم،
به قول فاضل؛
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لب اش باز به لبخند نشد
.
چه خاطره هایی را زنده کردی
دلم برای آن روزهای پر احساس تنگ شد !
زمان سربازی ما را رزم شبانه بردند نزدیک چهل کیلومتری پیاده رفتیم و بر گشتیم
اتفاقا صبح به آن شب فکر می کردم
گفتم رزمنده های ما همین مقدار را طی می کردند تازه به سر خط می رسیدند تا حمله کنند
درود به روان پاکشان
ببخشید که دلتنگ تان نمودیم...
واحمدالله که روزهای پر احساسی را گذراندین..
و خیلی خیلی خوبه که اندیشه ورزی می کنید..
بله.درود بر روان پاکشان.
طفلی والدین شان.زن و فرزندان شان..
اگر دوست داشتین دوست عزیز تبادل لینک کنیم خوشحال می شم
ممنون
قربان محبت شما عزیزم
با کمال میل بلامیسر
بسیار زیبا چون پستای گذشته خسته نباشی
درود!

سپاس از حضور و نظر لطف شما
سپاس