<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

همین.

 




  آخ. . .

چقدر روشنی خوبست

چقدر روشنی خوبست. . . 


 

نظرات 10 + ارسال نظر
افق شنبه 17 آبان 1399 ساعت 17:33 http://ofogh1395.blogsky.com

دلم لباس گل گلی خواست

عزیزم

کیهان شنبه 17 آبان 1399 ساعت 08:10 http://Mkihan.blogfa.com

سلام خاخور جان صبحتان سر شار از آرامش
دلتنگتان بودیم و هستیم مثل همیشه
راستی....می گما.... یه چی بگم یه نموره بهت بر نخوره
اخه چیزه ...اینه ..خانم اجازه ما یه جایی خواندیم که یه دینی وجود داره که موسیقی و آواز در ان دین حرامه و هرکی گوش بده میره ته آتش جهنم اونی که بخوانه و بنوازه دیگه ....حتمن جای دیگر که بتر از جهنمه می برندش
راست میگن این جور دینی وجود داره؟
اون وقت چه خدای خشن و بی رحمی باید داشته باشه اون دین
تصور کن که در جهان موسیقی نباشه؟
باشه من که از موسیقی خوشم میاد بزار هرجا خواستن منو ببرند ...البته اگر اینطور شد میگم من که به دین شما نیستم
بنظرت جواب خوبیه؟

سلام بر شما برارجان.صبح و همه ایام شما سرشاراز شادی و ارامش...
مرسی از همه لطف ومحبتتون
بله،جواب خوبیه.
هر روز صبح،پرنده ها ردیف کنار هم می شینن،هرکدام نغمه ی خویش میخوانند وما سپاسگزار و شکرگزار خالق شان می باشیم

راسیتش من ام شنیدم.وآنچه که سپس های تحقیق ام دستگیرام شد آن بود که،گویا گروهی سست ایمان آن وقت ها،به هنگام نمازجمعه،درست زمانی که حضرت رسول مشغول خطبه بودند،صدای ساز و آواز بلند میشدو
جماعت از سر خطبه بلند میشدن می رفتن سر بساط طرب انگیز:قل ما عندالله خیر من اللهو من التجاره و لله خیرالرازقین...
خوب.موسیقی چه حرام،چه حلال ،وقت اذان تعطیله .وبعد مفروضات بر وی واجب
لاکن انتهایِ ، وسط جهنم و
ابتدایش ببرن ام،می زنم زیر آوازدشتی شور استاد شجریان(باباطاهر،عطار) تو که نازنده بالا دلربایی،تو که بی سرمه چشمون،سرمه سایی ،تو که مشکین دو گیسو درقفایی،به مو گویی سرگردون چرایی....
البته قطعا همان جایی منو میبرن که خداوند امربفرماید.چرا که ایشان به اسرار دل آگاهند...که ما،من و قلب دربه درام.انسان را رعایت کردیم.در هرحال ،از یادش غافل نبودیم.والله بخشنده و مهربان است پسر جان.او آگاه است که ما دلی دوسش داریم بخداخیلی دوسش داریم والله..و بهشت و جهنم بهانه اس...که ما ،من و دل،از یادش نمی کاهیمخدایا،خدایا،خدایا.
خدایا. . .

گیله مرد جمعه 16 آبان 1399 ساعت 23:44 http://guilemard.blogfa.com

تشکر از تصحیح نام شاعر ، بسیار عالی
امان از سایت هایی که بدون مطالعه دقیق اشعار شاعران را به اشتباه درج می کنند و امان از امثال گیله مرد که بدون تحقیق آن را استفاده می کنند

"اشتباه یکی از عالی ترین اثبات آدمی است..."
#سید _علی_ صالحی
من وقتی شعر رو خواندم.به لحن شعر مشکوک شدم.تو دل ام گفتم،سهراب این لحن شعر داشت؟
واین گونه شد که سرچ کردم و...نام شاعر خانوم بود،به خودم صد باریکلا گفتم
هیچ اشکالی نداره آقای گیله مرد.خیلی وقت ها یک اشتباه/که از جانب خودمونه، باعث میشه قدرت تامل مون بالابره

مهرداد جمعه 16 آبان 1399 ساعت 21:24

کاکو منظور ما شهادت بود

منظور من ام اون مدل شهادت بود.که همه اش تکرار میکنید..
خداوند به شما عمر طولانی عنایت کنه.عروسی نوه نتیجه هاتونو به اتفاق بانو ببینی کاکو

گیله مرد جمعه 16 آبان 1399 ساعت 20:51 http://guilemard.blogfa.com

سلام و وقت بخیر
به استحضار می رساند کتاب ها خدمتتان ارسال شد.

سلام بر شما،
همه اوقاتتان بخیروخوشی
خیلی لطف کردین،خیلی ممنون و مچکرو سپاسگزارم

گیله مرد جمعه 16 آبان 1399 ساعت 20:50 http://guilemard.blogfa.com

شعر "پنجره" از فروغ فرخزاد

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی

در انتهای خود به قلب زمین می رسد

و باز می شود بسوی و سعت این مهربانی مکرر آبی رنگ

یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها سرشار می کند .

و می شود از آنجا خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد

یک پنجره برای من کافیست.

من از دیار عروسک ها می آیم

از زیر سایه های درختان کاغذی در باغ یک کتاب مصور

از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق در کوچه های خاکی معصومیت

از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا در پشت میزهای مدرسه ی مسلول

از لحظه ای که بچه ها توانستند بر روی تخته حرف سنگ را بنویسند

و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.

من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم

و مغز من هنوز لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را

در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند.

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند.

وقتی که چشم های کودکانه ی عشق مرا

با دستمال تیره ی قانون می بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من فواره های خون به بیرون می پاشید

وقتی که زندگی من دیگر چیزی نبود ، هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم ، باید، باید ، باید

یک پنجره برای من کافیست

یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت

اکنون نهال گردو آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش معنی کند

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

آیا زمین که زیر پای تو می لرزد تنهاتر از تو نیست ؟

این انفجارهای پیاپی، و ابرها مسموم ، آیا طنین آیه های مقدس هستند؟

ای دوست، ای برادر ، ای همخون

وقتی به ماه رسیدی تاریخ قتل عام گل ها را بنویس

همیشه خواب ها از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند

من شبدر چهارپری را می بویم

که روی گور مفاهیم کهنه روییده ست

آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود؟

آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت

تا به خدای خوب ، که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم؟

حس می کنم که وقت گذشته ست

می کنم که ” لحظه” سهم من از برگ های تاریخ ست

حس می کنم که میز فاصله ی کاذبی ست در میان گیسوان

من و دست های این غریبه ی غمگین

حرفی به من بزن

آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد

جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟

حرفی به من بزن

من در پناه پنجره ام

با آفتاب رابطه دارم

بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بابت این شعر دوست داشتنی و حضور سبز شما

گیله مرد جمعه 16 آبان 1399 ساعت 20:38 http://guilemard.blogfa.com

تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟!

تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت؟!….

تو نباشی؛ مثل این است که

وارد بهشت شوی؛

خدا رفته باشد…!


# سهراب - سپهری

جسارتا نام شاعر این شعر زیبا"چیستا یثربی "است آقای گیله مرد

مهرداد جمعه 16 آبان 1399 ساعت 19:57

اوه اوه چه خواصی داشت ما نمی‌دونستیم،یادم باشه زین پس از زیر پنجره‌های محله رد شم شاید فرجی شد

شاید چیه روله.بگو ان شاءالله ...

باشماق جمعه 16 آبان 1399 ساعت 14:49

مطلب جالبی بود
و یاد دو پنجره ی اسیر افتاد
توی این ۰۰۰۰۰۰۰
دو تا پنجره اسیرند
یکی شون تو یکی شون من
کاشکی این دیوار خراب شه ۰۰۰۰۰
بعضی از آهنگ های خانم آتشین شنیدنی بود
البته من زیاد اهل ترانه گوش دادن نبوده ولی نمی دونم چطور بعضی ها را در ذهن سپرده ام

سلام بر شما
موسیقی برای ذهن و جسم" ده "فواید شگفت انگیز داره.
مثلا؛حافظه رو تقویت میکنه.بدخلقی رو مدیریت میکنه...
بله،بعضی ترانه های خانم آتشین شنیدنی ست.یادمه اول بار دهه ۷۰ بود،ترانه ی "پل" رو شنیدم .
موسیقی خیلی خوبه.بدون موسیقی نمیشه خونه تکونی کرد.آشپزی و گردگیری و...شیشه ی پنجره ها رو پاک کرد

جمعه 16 آبان 1399 ساعت 13:05

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد