میخواهید پوستتان مث بازیگران زن ایرانی صاف شود؟ راز موهای فلان بازیگر زن. راز دندانها یا پوست فلان خانم بازیگر. ... حیف عکسا و مطالب اینجا که تبلیغای بالا میوفته کنارش. بعضی تبلیغا خییلی رو اعصابن
مردشریف گفت ،همکارم تعریف کرد؛باخانوم ام داشتم می رفتم سمت پاساژ،حواس ام رفت پی عابران درگذر.قرق در یک نظر نگاه بودم که ،یکی دوضربه زد به کِتف ام .انگار که منو برق گرفته باشه.دور برمُ نگاه کردم.اومدم تو باغ و فهمیدم از کجا خوردم. خجل زکار خویش. نیش ام باز شد.که حاج خانوم پرسیدن؛بعد پاساژ کجا می ریم؟ قدری فکر کردم؟!گفتم خونه؟گفت،باریکلا و صدآفرین بر تو.
بله،بعضی تبلیغات خیلی رو اعصاب اند.مثل خرید کله پاچه،دل و قلوه.کاشت مو.ابرو.و همین هایی که شما فرمودین.
خیلی ممنون از لطف بسیار شماخوبی از شماست آقای دادا مترسنج عزیز
با درود چه بازاری ! معلومه آنجا هم یکشنبه بازار دارند تهران و اولین بارش پاییزی ما وقتی با مادر خرید می رفتیم گم می شدیم و تنها به خانه. بر می گشتیم
درود بر شما به به به سلامتی و خیرو خوشی برای همه با اینکه تا حالا گم نشدم.ولی می ترسم گم شم. همین چند وقت پیش به مادر گفت ام. گم نکنی منو! برگشت منو کج کج نگاه کرد و گفت؛بسم الله الرحمن الرحیم! نگاه کن.اون طرف خیابون پدرت ایستاده.تلفن ام که همراهته.من ام که همراهتم.اصن تو گم بشی؟نمی تونی بیای خونه؟گفت ام نه.خنده اش گرفت.گفت،کی می خوای بزرگ شی؟ هیچ وقت.
میخواهید پوستتان مث بازیگران زن ایرانی صاف شود؟
راز موهای فلان بازیگر زن.
راز دندانها یا پوست فلان خانم بازیگر.
...
حیف عکسا و مطالب اینجا که تبلیغای بالا میوفته کنارش.
بعضی تبلیغا خییلی رو اعصابن
مردشریف گفت ،همکارم تعریف کرد؛باخانوم ام داشتم می رفتم سمت پاساژ،حواس ام رفت پی عابران درگذر.قرق در یک نظر نگاه بودم که ،یکی دوضربه زد به کِتف ام .انگار که منو برق گرفته باشه.دور برمُ نگاه کردم.اومدم تو باغ و فهمیدم از کجا خوردم. خجل زکار خویش. نیش ام باز شد.که حاج خانوم پرسیدن؛بعد پاساژ کجا می ریم؟

خوبی از شماست آقای دادا مترسنج عزیز


قدری فکر کردم؟!گفتم خونه؟گفت،باریکلا و صدآفرین بر تو.
بله،بعضی تبلیغات خیلی رو اعصاب اند.مثل خرید کله پاچه،دل و قلوه.کاشت مو.ابرو.و همین هایی که شما فرمودین.
خیلی ممنون از لطف بسیار شما
با درود
چه بازاری !
معلومه آنجا هم یکشنبه بازار دارند
تهران و اولین بارش پاییزی
ما وقتی با مادر خرید می رفتیم گم می شدیم و تنها به خانه. بر می گشتیم
درود بر شما
خنده اش گرفت.گفت،کی می خوای بزرگ شی؟
به به
به سلامتی و خیرو خوشی برای همه
با اینکه تا حالا گم نشدم.ولی می ترسم گم شم.
همین چند وقت پیش به مادر گفت ام.
گم نکنی منو!
برگشت منو کج کج نگاه کرد و
گفت؛بسم الله الرحمن الرحیم!
نگاه کن.اون طرف خیابون پدرت ایستاده.تلفن ام که همراهته.من ام که همراهتم.اصن تو گم بشی؟نمی تونی بیای خونه؟گفت ام نه.
هیچ وقت.
ببین چه اروم داخل کیسه مونده و جیکش هم در نمیاد از دست این مادرای مردم ازار ببین چه زندونیش کرده
دقیقا به نکته ی قشنگی اشاره کردین."ببین چه آروم داخل کیسه مونده"
دایه هرچقدر مهربان تر....آدم کنار مادرش خوشه؛ آرامش داره.
یعنی می خواد باهاش سوپ درست کنه یا خورشت؟
هیچ کدوم.در هر شرایطی،می خواد بچه اش کنارش باشه