سلام این وبلاگ را دیدم ساده و از زیبایی های شهر محل زندگی اش نوشته است https://taraaaneh.blogsky.com
سلام بر شما بله،خیلی وقتِ دیدم شون و می خونم شون. مرسی از یاد آوری دیشب ،یکی از دوست های بابا گیان،رشت رو،به مقصد کانادا ترک کرد. البته خانومش،چند ماه پیش رفته بود. میگم آقای امیر علی خان؟ چرا هیشکی؟ رو منبر از نگهداری بهشتِ روی زمین حرف نمی زنه؟ چرا اون ور آب.بابت حفاظت،زمین اون همه بهشت مانده...
زور خاسه! مادرم و همه ی زن عموها و مادربزرگم و.. از این گلونی ها(که ما به اشون سرکی می گیم) و آذین هاش داشتن و من هنوز قدی از اون ها رو که مال مادرمه، نگه داشته ام.
خیلی خیلی ممنون از توصیفات تان خداوند مادرمحترم تونو به اتفاق همه ی عزیزان عزیز حافظ و نگهدار باشه روح درگذشتگان تون،زن عمو و مادربزرگ شاد. و قرین الهی..
سلام همان تصویر در ذهن من است سکه های دوخته شده به سر بند و لباس جالب بود که روی این سر بند دیگهای پر آب از چشمه تا خونه حمل می شد نه دیسک گردتی بود و نه کمر دردی
سلام بر شما خیلی خیلی ممنون از توصیفات تون این مدل.سر بند بستن.برای سردرد خیلی.نافعِوهمیشه به دادم رسیده.
من اونقدر دوست داشتم.خونه ی ما.نزدیک خونه ی عمه گلبانویِ مامان باشه.که دم ب دقه.برم سر چشمه ای که،کنار دروازه شون.جوشش می کرد و وقتی دست فرو می بردی توی چشمه،تا عمق وجود.خنک می شد ی.وآن قُل قل و جوشش.آدمو مجاب می کرد.به پهلو باشی و به زمزمه اش. دل بسپاری.
هووووم زیبا بود
مرسی کاکو گیان.

سلام
این وبلاگ را دیدم
ساده و از زیبایی های شهر محل زندگی اش نوشته است
https://taraaaneh.blogsky.com
سلام بر شما

بله،خیلی وقتِ دیدم شون و می خونم شون.
مرسی از یاد آوری
دیشب ،یکی از دوست های بابا گیان،رشت رو،به مقصد کانادا ترک کرد.
البته خانومش،چند ماه پیش رفته بود.
میگم آقای امیر علی خان؟
چرا هیشکی؟
رو منبر
از نگهداری بهشتِ روی زمین حرف نمی زنه؟
چرا اون ور آب.بابت حفاظت،زمین اون همه بهشت مانده...
درود و سپاس

زور خاسه!
مادرم و همه ی زن عموها و مادربزرگم و.. از این گلونی ها(که ما به اشون سرکی می گیم) و آذین هاش داشتن و من هنوز قدی از اون ها رو که مال مادرمه، نگه داشته ام.
خیلی خیلی ممنون از توصیفات تان
روح درگذشتگان تون،زن عمو و مادربزرگ شاد. و قرین الهی

..
خداوند مادرمحترم تونو به اتفاق همه ی عزیزان عزیز حافظ و نگهدار باشه
سلام
همان تصویر در ذهن من است
سکه های دوخته شده به سر بند و لباس
جالب بود
که روی این سر بند دیگهای پر آب از چشمه تا خونه حمل می شد
نه دیسک گردتی بود و نه کمر دردی
سلام بر شما
وهمیشه به دادم رسیده.


خیلی خیلی ممنون از توصیفات تون
این مدل.سر بند بستن.برای سردرد خیلی.نافعِ
من اونقدر دوست داشتم.خونه ی ما.نزدیک خونه ی عمه گلبانویِ مامان باشه.که دم ب دقه.برم سر چشمه ای که،کنار دروازه شون.جوشش می کرد و
وقتی دست فرو می بردی توی چشمه،تا عمق وجود.خنک می شد ی.وآن قُل قل و جوشش.آدمو مجاب می کرد.به پهلو باشی و به زمزمه اش. دل بسپاری.
درود