سلام من هم 18 صفر دنیا آمده ام و پسر بیست و یکم صفر با سی و چهار سال اختلاف
سلام بر شما به به.تولد قمریِ شما و آقای پسر؛خجسته و مبارک خداوند به شما و عزیزان عزیز تون سلامتی و طول عمر باعزت عنایت کنه. وآن وقت. آقاجان مون، توی سی و چهار سالگی،دوتا نوه داشت
سلام فیض کاشانی مطلب خوبی بود دبشب بعد نماز گفتند آقای دکتر طاووسی سخنرانی دارد ما هم نشستیم تا ببنیم آقای دکتر کی جلوس می کنند آقای دکتر از همین بچه خرده های مسجد خودمون بود که تا دیروز با بچه های قد و نیم قد هم سن سالش شلوغ می کردند البته کمی چاق شده بود خب آن هم به خاطر افزایش سن و شاید ازدواج خواستم پاشم برم احساس کردم کسر شان است من بنشینم با این سن و سال به صبحت های ای بچه گوش بدهم ولی خب همزمان چایی هم آوردند گفتیم چای را می نوشیم و خانه می رویم تا به سریال کانال دو برسیم اسم سریال نمیدونم چی پروانه ها است داستان نداره ولی مناظر زیبای مزرعه های چای را دارد بگذریم در حال نوشیدن چای فهمیدم این آقا را باید بنشینم هم تماشایش کنم و هم سخنانش را گوش بدهم الحق شیر مادر حلالش باشد مطالبش عالی بود **** تصویر بعدی هم مرا یاد همان چای مسجد انداخت
سلام بر شما خدا رحمت کنه اموات شما راخاله جان این http://artment.ir/single-songs/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%81%D8%B1-%DA%AF%D9%84%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA-%DB%B3-%D8%A8%D8%A7-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D9%86/ قطعه را از بر بود و از مولود زهتاب بهتر دکلمه می کرد :"دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی ز کدام باده ساقی به من خراب دادی دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما به من غریب مسکین غم بیحساب دادی.."
بله ،از فیض کاشانی است.وایشان هم ۱۴ صفر،دیده به جهان گشودن خیلی ممنون از دقت و توجه و حضور همیشه عزیزو گرامی تان
یک دنیاسپاس بابت به تصویر کشیدن حال و هوای مسجدخداوند براتون دوصد... ثواب بنویسه.
تو مسجد سمت بانوان اونقدر پچ،پچ میکنن.صدا ب صدا نمی رسید و از قسمت آقایان، یکی می آمد و با انگشتر اش،می کوبید به شیشه ی مشجر،همان دیوار بین آقایان و خانم ها.بله،عرض می کردیم،می کوبید به شیشه و بلند می گفت،خواهرا؟!سکوت رعایت کنید لطفا. وآن وقت،حاج خانم به اش بر می خورد.چون میون کلامش بود.یعنی داشت سرویس طلایی که،حاج آقا براش خریده بود.واسه بقل دستی هاش توضیح می گفت.که باصدای ضربات انگشترو...حول شد و سریع کیلیبس روسریش رو بست و آهسته تر توضیح گفت.البته این را هم گفت،خونه برسیم،من می دونم و حاجی.بعد بقل دستی هاش.لبخند پت و پهنی زدن و بی صدا خندیدن. وخوب.انصافا سرویس قشنگی بود و به اش می آمد.خصوصا گوشواره و گردن بندش اش.وخوب اینکه،آن آقای معترض .همسر ایشان بودن. می دونید؟!من خیلی دوست داشتم و دارم.از این صحنه.یک فیلم کوتاه،در ۱۰۰ ثانیه ای بسازم وبعد.این حصار شیشه ای مساجد رو بردارم،مثل کلیسا و.. دعا و روضه مختلط شهبلکم خواهرها سکوت را رعایت کنند.
سلام ودرود وممنونم از اینکه کامنتی بابت داستان از شما دارم حقیقتش زیاد دیر آمدن مطرح نیست آنچه که مهم است نظر شما ودیگر دوستان است چرا که از نقد ونظر بیشتر می آموزم و بی تعارف از نظرات شما ودیگر دوستان برای داستان جدید انرژی می گیرم ، همتباری خوب عزیزم همواره شاد وتوام باسلامت باشید آمین .....
سلام ها و درود ها بر شما عزیز همتباری،خیلی خیلی ممنون و مچکرم از همه لطف و معرفت و حضور همیشه عزیزتان.سپاس از شما بابت داستان های خوب و اجتماعی تان.و همچنین شما همتباری عزیز و گرامی ام،در پناه یزدان ،به اتفاق عزیزان شاد و تندرست باشید و بمانید همیشه....آمین
درود تصاویرانتخابی ، اشعارانتخابی ، دیالوگ ها و موزیک ها و همه پست های قشنگت

مثل همیشه عااااااااااااااالی تر از عااااااااااالی گلم
سبز باشی
درود ها و سپاااااس ها.دنیا بانوی عزیز دل ام


فدای شما و


حضور همیشه عزیزتان
این طور که معلومه چایش زعفرونیه
نه بابا.توی نور این رنگی شده
سلام
من هم 18 صفر دنیا آمده ام و پسر بیست و یکم صفر با سی و چهار سال اختلاف
سلام بر شما


خداوند به شما و عزیزان عزیز تون سلامتی و طول عمر باعزت عنایت کنه.

به به.تولد قمریِ شما و آقای پسر؛خجسته و مبارک
وآن وقت. آقاجان مون،
توی سی و چهار سالگی،دوتا نوه داشت
عزیزِ
نازنین ام
سلام
فیض کاشانی
مطلب خوبی بود دبشب بعد نماز گفتند آقای دکتر طاووسی سخنرانی دارد
ما هم نشستیم تا ببنیم آقای دکتر کی جلوس می کنند
آقای دکتر از همین بچه خرده های مسجد خودمون بود که تا دیروز با بچه های قد و نیم قد هم سن سالش شلوغ می کردند
البته کمی چاق شده بود خب آن هم به خاطر افزایش سن و شاید ازدواج
خواستم پاشم برم
احساس کردم کسر شان است من بنشینم با این سن و سال به صبحت های ای بچه گوش بدهم
ولی خب همزمان چایی هم آوردند
گفتیم چای را می نوشیم و خانه می رویم تا به سریال کانال دو برسیم
اسم سریال نمیدونم چی پروانه ها است
داستان نداره ولی مناظر زیبای مزرعه های چای را دارد
بگذریم در حال نوشیدن چای فهمیدم این آقا را باید بنشینم هم تماشایش کنم و هم سخنانش را گوش بدهم
الحق شیر مادر حلالش باشد مطالبش عالی بود
****
تصویر بعدی هم مرا یاد همان چای مسجد انداخت
سلام بر شما
خاله جان این







خداوند براتون دوصد... ثواب بنویسه.

؟!سکوت رعایت کنید لطفا.

بلکم خواهرها سکوت را رعایت کنند.
خدا رحمت کنه اموات شما را
http://artment.ir/single-songs/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%81%D8%B1-%DA%AF%D9%84%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA-%DB%B3-%D8%A8%D8%A7-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D9%86/
قطعه را از بر بود و
از مولود زهتاب بهتر دکلمه می کرد
:"دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما
به من غریب مسکین غم بیحساب دادی.."
بله ،از فیض کاشانی است.وایشان هم ۱۴ صفر،دیده به جهان گشودن
خیلی ممنون از دقت و توجه و حضور همیشه عزیزو گرامی تان
یک دنیاسپاس بابت به تصویر کشیدن حال و هوای مسجد
تو مسجد
سمت بانوان
اونقدر پچ،پچ میکنن.صدا ب صدا نمی رسید و
از قسمت آقایان،
یکی می آمد و با انگشتر اش،می کوبید به شیشه ی مشجر،همان دیوار بین آقایان و خانم ها.بله،عرض می کردیم،می کوبید به شیشه و
بلند می گفت،خواهرا
وآن وقت،حاج خانم به اش بر می خورد.چون میون کلامش بود.یعنی داشت سرویس طلایی که،حاج آقا براش خریده بود.واسه بقل دستی هاش توضیح می گفت.که باصدای ضربات انگشترو...حول شد و
سریع کیلیبس روسریش رو بست و
آهسته تر توضیح گفت.البته این را هم گفت،خونه برسیم،من می دونم و حاجی.بعد بقل دستی هاش.لبخند پت و پهنی زدن و
بی صدا خندیدن.
وخوب.انصافا سرویس قشنگی بود و به اش می آمد.خصوصا گوشواره و
گردن بندش اش.وخوب اینکه،آن آقای معترض .همسر ایشان بودن.
می دونید؟!من خیلی دوست داشتم و
دارم.از این صحنه.یک فیلم کوتاه،در ۱۰۰ ثانیه ای بسازم
وبعد.این حصار شیشه ای مساجد رو بردارم،مثل کلیسا و.. دعا و روضه مختلط شه
سلام ودرود وممنونم از اینکه کامنتی بابت داستان از شما دارم حقیقتش زیاد دیر آمدن مطرح نیست آنچه که مهم است نظر شما ودیگر دوستان است چرا که از نقد ونظر بیشتر می آموزم و بی تعارف از نظرات شما ودیگر دوستان برای داستان جدید انرژی می گیرم ، همتباری خوب عزیزم همواره شاد وتوام باسلامت باشید آمین .....
سلام ها و درود ها بر شما عزیز همتباری،خیلی خیلی ممنون و مچکرم از همه لطف و معرفت و حضور همیشه عزیزتان.
سپاس از شما بابت داستان های خوب و اجتماعی تان.و همچنین شما همتباری عزیز و گرامی ام،در پناه یزدان ،به اتفاق عزیزان شاد و تندرست باشید و بمانید همیشه
....آمین

زور خاس!
خیلی ممنون از لطف تون.
زور سپاس ئه رای حضور همیشه عزیزو
گرامی تان