خاخور جان بنظر سبز و زیباست! اما گرما و شرجی اش کشنده س راستی می دونستی قدمگاه خضر نبی در مسیر جاده ابادان چویبده قرار داره؟
جان تان سلامت برارم. آخه به نظرم.شبیه ی انزلی بود گرما و شرجیِ هوا=<--خلق خاخور.
هر کجا نامش برده شود فورا حاضر می گردد. در این رابطه امام رضا (ع) فرمودند: هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پس هر یک از شما به یاد او افتاد بر او سلام کند.
سلام برشما حضر نبیِ عزیز و بزرگوار
نه والا.نمی دونستم.ولی. یادآوری ایشان و نام شان متبسم و دلشادمان می کند.و به علم لدنی می اندیشیم.
سلام فقط در کشتی و هواپیما می شود نماز خواند البته در حرکت وقتی باشد زمان جنگ چندین بار با لنج از بندر امام به بندر چعبده رفتم تلفظ اش چ مضمون است میگم این سریالهای بی سرته شبکه های یک و دو و سه را نگاه می کنی سه را که اصلا ندیدم دو هم وقتی اخبار تمام می شه نگاه می کنم ولی یک را الان سه چهار جلسه است می بینم
سلام بر شما کنج کاو شدم ،این بندر رو ببینمhttps://www.dana.ir/news/1619657.html/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1--%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%86%D9%88%D8%A6%D8%A8%D8%AF%D9%87---%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%86سرچ کردم.تصاویر بندر را دیدم.سبز و زیبا بود.
نه والا.من بعد برچیدن سفره ی افطاری و شام.می رم بالا.توی بالکن.به صدای قورباغه ها گوش می سپرم.ستاره ها رو دیدمیزنم.پری شب حسابی بارون گرفت و سرمای دلچسبی بود.دادا اما.همه ی سریال ها رو نگاه میکنه.الانم.به فرمایشات حضرت آقا،گوش سپرده و از رنگ قبای ایشان خوشش آمد. از گل دختر و آقای قند و عسل چه خبرا.امید که درپناه خداوند به اتفاق همه ی عزیزان خوب و سلامت باشید
پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفتهبود. در چهل روز اول پسربچهای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد «سالائو» است، که بدترین شکل بداقبالی است، و پسر بهفرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفته اول سه ماهی خوب گرفت. پسر غصه میخورد، چون میدید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمیگردد، و همیشه میرفت چنبر ریسمان یا بُنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دگل را برای پیرمرد بهدوش میکشید. بادبان با تکههای گونی آرد وصله خوردهبود و، پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود. (کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی – صفحه ۹۷)
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
راستی می دونستی بارگاه چندین پیامبر در خوزستان قرار دارد؟
نه برار جان.نمی دونم.ولی امروز.مدام خضر نبی.به ذهنم می آمد و

سلام بر حضر نبی ؛گفتم
خاخور جان بنظر سبز و زیباست!
اما گرما و شرجی اش کشنده س
راستی می دونستی قدمگاه خضر نبی در مسیر جاده ابادان چویبده قرار داره؟
جان تان سلامت برارم.
<--خلق خاخور.





و به علم لدنی می اندیشیم.
آخه به نظرم.شبیه ی انزلی بود
گرما و شرجیِ هوا=
هر کجا نامش برده شود فورا حاضر می گردد. در این رابطه امام رضا (ع) فرمودند: هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پس هر یک از شما به یاد او افتاد بر او سلام کند.
سلام برشما حضر نبیِ عزیز و بزرگوار
نه والا.نمی دونستم.ولی. یادآوری ایشان و
نام شان متبسم و
دلشادمان می کند.
سلام
فقط در کشتی و هواپیما می شود نماز خواند البته در حرکت وقتی باشد
زمان جنگ چندین بار با لنج از بندر امام به بندر چعبده رفتم تلفظ اش چ مضمون است
میگم این سریالهای بی سرته شبکه های یک و دو و سه را نگاه می کنی
سه را که اصلا ندیدم دو هم وقتی اخبار تمام می شه نگاه می کنم
ولی یک را الان سه چهار جلسه است می بینم
سلام بر شما




کنج کاو شدم ،این بندر رو ببینمhttps://www.dana.ir/news/1619657.html/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1--%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%86%D9%88%D8%A6%D8%A8%D8%AF%D9%87---%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%86سرچ کردم.تصاویر بندر را دیدم.سبز و زیبا بود.
نه والا.من بعد برچیدن سفره ی افطاری و شام.می رم بالا.توی بالکن.به صدای قورباغه ها گوش می سپرم.ستاره ها رو دیدمیزنم.پری شب حسابی بارون گرفت و
سرمای دلچسبی بود.دادا اما.همه ی سریال ها رو نگاه میکنه.الانم.به فرمایشات حضرت آقا،گوش سپرده و
از رنگ قبای ایشان خوشش آمد.
از گل دختر و آقای قند و عسل چه خبرا.امید که درپناه خداوند به اتفاق همه ی عزیزان خوب و سلامت باشید
پیرمرد و دریا
پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفتهبود. در چهل روز اول پسربچهای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد «سالائو» است، که بدترین شکل بداقبالی است، و پسر بهفرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفته اول سه ماهی خوب گرفت. پسر غصه میخورد، چون میدید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمیگردد، و همیشه میرفت چنبر ریسمان یا بُنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دگل را برای پیرمرد بهدوش میکشید. بادبان با تکههای گونی آرد وصله خوردهبود و، پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود. (کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی – صفحه ۹۷)