<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

   چند ماه پیش، مامان رفته بود بازار،بین خرید هاش،یه مانتو هم بود...

بعد اینکه تن اش کرد و

جلوی آینه ایستاد گفت:"نههه،خیلی بد شکلِ!"

قدری چپ و راست شد و

برگشت گفت:"تو مانتو داری؟"

:)))

گفت:" نخند ،بیا بپوش ببینم!"

مانتو رو پوشیدم و

غش رفتم.

گفت چیه.قشنگه که.

گفتم:"سمندونِ کوجِ خاخور=خواهر  کوچیکه ی سمن دون!"

ولیکن همون جور که از خنده پیچ و تاب می خوردم،گفتم مامان؟ااخ،اون قسمت که رادیو رو خورده بود...مامان نزدیک شد و گفت لا الله اله الله:"خئوب بِیس=درست ب ایست!"

بعد سر شانه های مانتو رو تو مشت اش جمع  کرد و

گفت آهاا.بعد ول شون کرد و پهلو هاشو تو مشت گرفت و

گفت،عااا،اینُ بگیریم درست میشه.!

چیزی نگفتم.ولی وقتی با چشم های گرد شده ی سارا رو ب رو شدم .

پرسیدم چیه سارا خانوم؟ مشکلی داری؟

 گفت،واقعا ؟من تعجب میکنم؟چطور می تونی؟ در این شرایط اینقدر واقعی بخندی؟"

گفتم خوبه که شرایط ها رو درک میکنی.من اگه در هرگونه شرایط هوای خودمو نداشته بودم،کِی بستری شده بودم.مامان گفت آره راست میگه.الان با لیلا توی یه اطاق بود.

لیلا دختر عمه ماه بانویِ مامانِ.سال آخر بود.به یکباره حالش بد شد .بعد موزه میراث روستایی ،تو دل جنگل،دارالمجانین بستری شد.

یه دختر زیبا و

فهیم و سنگین رنگین.مث برف بود.مث سیب و گلاب بود...

گفتم بله سارا خانوم؛

در دلِ پرده‌ی هیچ
من توان دارم
گاه نجوایی را
که در این پرده نهان می‌گذرد،
درِ گوشِ جان‌ها آواز دهم
من توان دارم
در هوایی آزاد،
پرِ احساسم را پرواز دهم
با چنین پنداری
گاه خندان می‌گریم،
گاه گریان می‌خندم
عاقلان می‌گویند:
من هنرمندم!

که یهو مامان گفت:آره.جان تی عمجان...