<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
نظرات 4 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 23 خرداد 1403 ساعت 17:43

با درود
علف چینی من ۵ عصر به بعد بود
علائمی که می بینم یا اگزما است و یا زونا ست
باید به یک متخصص پوست مراجعه کنم

درود بر شما
خیلی هم عالی.
زونا به شدت درد ناکه .به شدت.جوری که قلبم مچاله میشد و
مثال بچه های دوساله گریه می کردم.
دارو هم نمی تونستم مصرف کنم.حتی مسکن.چاره اش تحمل بود و تحمل.والبته پناه بردن و
صبوری کردن.
ان شاءالله که زونا نباشه.

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7
این موجود یک خط مستقیم راه میره...
چاره اش هم پماد کالاندولاست.
https://www.paziresh24.com/blog/6345/drug-calendula/

البته که-مراجعه به پزشک متخصص کار پسندیده ایست.

سلام سه‌شنبه 22 خرداد 1403 ساعت 19:19

با درود
دیروز ساعت یک ربع به چهار صبح راه افتادم یک ربع به هشت هم تهران بودم
ولی شکت شکت بودم به فتح ش و ک
یعنی خسته ی خسته
چند روز آخر خیلی کار کردم از علف چینی تا کارهای بنایی
بعد صبحانه جنازه وار افتادم
بعد ناهار باز خواب
ساعت ۹ شب هم باز خواب
ردی شکم و کمر
دانه های کهیر مانند به اندازه نصف بند انگشت در یک خط مستقیم خود نمایی می کرد
رویش دون دون و بدون خارش
فکر کنم یک کنه یا ساس یا یک حشره ی دیگر دزدکی همراهم آمده است
کلی اسپری در اتاق پاشیدم
خلاصه از بیهوشی من کاملا سو استفاده کرده بود

درود بر شما
ای وای.یعنی تو اتاقی که حشره کُش اسپری کردین-خوابیدین؟
امیدوارم امروز حال و احوال تون بهتر شده باشه.
با توجه به توضیحات تون-به نظرم آلرژیِ.مثلا علف هرز.زیر درخت شته و
داراکویلا...
بهتره به پزشک مراجعه کنید و
ستیریزین مصرف کنید.https://doctoreto.com/blog/cetirizine-drug-information/
جسارتا؟ چه ساعاتی؟ مشغول علف چینی شدین؟
چوپان ۶ تا ۸و نیم صبح شروع به علف چینی می کنه.
چطور پیش بیاد- عصرها -۷ و نیم
تا ۸ و نیم شب.

سلام یکشنبه 20 خرداد 1403 ساعت 10:09

با درود
باجناق کوچکه بود البته دو دختر هم دارد
خیلی آدم خوب و با اصل و نصبی است
واقعا برای مادر خانم خدا بیامرز سنگ تمام می گذاشت
البته این خوب بودن وراثتی است هم پدر و همومادرش خیلی خوب بودند و هستند

درود بر شما
زنده سلامت باشند و
باشید
خداوند رفتگان همه رو بیامرزه
به قول اجی.خدا محتاج دست چپ و راست مون نکنه

سلام شنبه 19 خرداد 1403 ساعت 21:20

با درود
چایی پر رنگ و قند در کنار یا قند پهلو
شمال زندگی کردن خیلی هزینه را به آدم تحمیل می کند
نمی دونم چرا یک راه برای رفتن به پشت بام نمی گذارند
تا مجبور نباشیم الکی سه میلیون برای اجاره ی دار بست پول پرداخت کنیم

درود بر شما
چوپان هم پر رنگ و قند پهلو چای می نوشید.حالا که کلیه هاش سنگ ساز شد.در حد شربت زعفرونی،چای می نوشه.
مردشریف چای بهاره ۱۴۰۳/را کیلویی ۲۵۰ تومن خرید.
خیلی خوش عطر و طعم است.

عجب.
سمت ما،معمولا یه دریچه به پشت بام،زیر شیروانی می گذارند.مثلا توی پا گرد،یا توی بالکن.جدیدا،بساز بفروش ها،این دریچه را حذف کردن.البته می گذاشتن هم،فایده ای نداشت.چون تا صاحب بره پشت بام و برف پارو کنه.بازوهای شیروانی ها میشکنن.
اینجا به بازوها،کولک می گن.معمولا هم از چوب آزاد و نَراد و گردو و
نارون استفاده می کردن.که وقتی.به سایز های مختلف. چهار تراشش می کردن .سر و ته اش.مربع و /مثل جورچین قشنگ و خوشکل و خوش عطر بو میشد.ولی خوب. قیمت چوب و هزینه تراش و کرایه ها بالا که رفت.به چوب های ارزان قیمت و گرد لول رو آوردن و
نتیجه اش را هم ،صاحب خانه ها.شب های برفی می بینند.
البته خود صاحب خونه هم مقصرِها.چون وقت بازدید،یه سر به زیر شیروانی نزده،فقط مهو ظاهر خانه شد .
الان. اگه عمو علی بود.قطعا.بهتون می گفت،مادر من ام،همین جور(یعنی پشت بام (یعنی توی سرش/البته ایشان شاگرد ممتاز بودند.) خالیِ.) عروس پسندیداا.و آنوقت،زن عمو مرضی،یکی میزد به شونه من و ....به قشنگ ترین شکل ممکن،می خندید و
می گفت/خدا تو رو نَکشه علی
ولی خدا وکیلی،باجناق شما پاسخ قشنگی به مادر خانوم تون گفته بودند.ایشان پدر همان دوتا دختر خانوم های دسته اند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد