از نیمه اسفند تا حالا _فرصت ی دست داد ...بین خرت و پرت ها به دنبالِ کِش مو می گردم.
کِش مویِ نویی که_ پنج شنبه بازار سیاهکل _از یه خانومه دست فروش_ ۲۵ هزار تومن خریده بودم.
پارچه اش ساتن ابریشمی سفیدِ و
توپ توپ های مشکی داره.بین بساط چشمم رو گرفته بود.
دیروز هم به ذهنم رسید کجا رو بگردم؟... مجددن زیرِ پله پیچُ_ میون ساکی که چند قواره مخمل و پارچه نخی چپوندم.... ....گشتم و گشتم و
گشتم و.... می گشتم که؛ یه لحظه دست از گشتن کشیدم و...همون جا نشستم...
زدم زیر گریه...
سارا جمله ی اون خواهر زاده رو گفت(می خوای گریه کنی؟ گریه کن بی تربیت)بعد گفت.می رم بالا.دوتا برات کِش مو میارم.گریه نکن آبچ.
خدا به همه ی بازماندگان بندر صبر و سلامتی ببخشه الهی...خدا به اون مادر چشم انتظار .به اون پدری که توی ویرانه ها _به قول ما گیلک ها.خئو (دنبال عزیز خودش می گرده)عزیزه وامجه.... صبر بسیار تر ببخشه...