سلام و درود حضرت باران خوب هستین ان شاالله؟ خیلی ممنون بابت تبریک روز پزشک و خیلی عذرخواهم بابت غیبت دو سه هفته ای در وبلاگ
ما ، دیشب شیروان بودیم، از شهرای خراسان شمالی عمه ی مامانم اینا ساکن شیروان ان ، و دیشب رفتیم سر بزنیم بهشون. شهر خنک و سرسبزیه ، و البته پشه هم کم نیست! آقا ما تا وارد خونه شون شدیم ، پشه ها عملیات پدافندی رو شرو کردن. یعنی قشنگ ما رو کباب کردن ّعاقو!اصن یه وضی! قبل خواب ، شوهرعمه یه قرصی رو دود داد و یه مقدار پشه ها کمتر شدن ولی خب ، همون تک و توکی که زنده بودن ، کارشونو میکردن! خلاصه این که سرتون رو درد نیارم ، ازین پشه بندایی که عکسشو گذاشتین لازم بود . که خب ، به جاش از پتوی سنگین و کت و کلفت استفاده کردیم و صاف کشیدیم رومون !
ایام به کام و لبخندتون مستدام ، حضرت باران
سلااااام سلام و درود بر شما دکتر میم جان
الحمدالله .خوبم شکر خداممنون از احوالپرسیتون امیدوارم حال تون خوب بوده باشه دلمون براتون تنگ شده بود.خواهش میکنم دکتر جان
شیروان ،تابلوش تو ذهنم هست. برای رسیدن به مشهد،باید از خراسان شمالی بگزیم.منم که تو جاده چشم رو چشم نمی زارم و چشمم به تابلو و جاده اس.
خواندن اسان تشنگی ... واقعا کلمات دیوانه میکنه ادمو هر بار شعرشو می خونم بغضم می گیره
دوست داشتین،سرچ کنید"یک گفتگوی ساده ی دیگر...سید علی صالحی"
شعر رو کامل بخونید. مثلا یک جایی گفتن؛ هِی هفت سالگی های قند غلیظ بوسه های برشته ی بسیار سینه ریزِ انجیر وُ پَرپَرِ پرنده وُ غبارِ کاه....
خانه ای آنجا بود خانه ای بالای باغ وُ چلچله ی کوچکی زیر سقفِ ساکتِ نی، وصبح، سکوت، نَم نَمِ نور، عطر علف،علاقه به انعکاس، بوی مانده ی آب در پیاله آب،...."
راستی؟... سمت پیوند ها لینگ استاد صالحی هست.وقت کردین یه سر به اشعارش بزنید.حس خیلی خوبی داره خوندن اشعارش.
فرمودین` کلمات`
کلمات ... بعضی.... دیر به زبان می آیند... من یاد گرفته ام چنین مواقعی با چشم هایم سخن بگویم.. زندگی...گاهی چیزی غیر از خودِ زندگی ست....
یادمه وقتی مرد شریف(داداش م) دنیا اومد .دلم میخواست نگاش کنم.گفتن؟یادم نیست کی؟ولی گفتن،بزا بخوابه بلند شه،بعدا ببینش.منم ساکت نشستم که بچه بگیره بخوابه.وخوابید.از همون وقت فهمیدم تماشای اونی که تو روز روشن خوابیده خیلی کیفور کننده اس.خیلی...به قول داد "تِیف=کیف"داره دیگه مرد شریف بیدار شدو خواستن بدن بغلم.گفتم،نوچ.ورفتم پی شیطنت هام
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام و درود حضرت باران
















خوب هستین ان شاالله؟
خیلی ممنون بابت تبریک روز پزشک و خیلی عذرخواهم بابت غیبت دو سه هفته ای در وبلاگ
ما ، دیشب شیروان بودیم، از شهرای خراسان شمالی
عمه ی مامانم اینا ساکن شیروان ان ، و دیشب رفتیم سر بزنیم بهشون. شهر خنک و سرسبزیه ، و البته پشه هم کم نیست!
آقا ما تا وارد خونه شون شدیم ، پشه ها عملیات پدافندی رو شرو کردن. یعنی قشنگ ما رو کباب کردن ّعاقو!اصن یه وضی! قبل خواب ، شوهرعمه یه قرصی رو دود داد و یه مقدار پشه ها کمتر شدن ولی خب ، همون تک و توکی که زنده بودن ، کارشونو میکردن!
خلاصه این که سرتون رو درد نیارم ، ازین پشه بندایی که عکسشو گذاشتین لازم بود . که خب ، به جاش از پتوی سنگین و کت و کلفت استفاده کردیم و صاف کشیدیم رومون !
ایام به کام و لبخندتون مستدام ، حضرت باران
سلااااام


ممنون از احوالپرسیتون







والبته لحاف سنگین نیم تنی 


وجدانن آدم پرس میشه










سلام و درود بر شما دکتر میم جان
الحمدالله .خوبم شکر خدا
امیدوارم حال تون خوب بوده باشه
دلمون براتون تنگ شده بود.خواهش میکنم دکتر جان
شیروان ،تابلوش تو ذهنم هست.
برای رسیدن به مشهد،باید از خراسان شمالی بگزیم.منم که تو جاده چشم رو چشم نمی زارم و
چشمم به تابلو و جاده اس.
عملیات پدافندی رو خوب اومدین
ممنون که شیروان رفتن تونو برام تعریف کردین
خیلی مرسی دکتر جان
سلامت و شاد زی بلامیسر
خواندن اسان تشنگی ...
واقعا کلمات دیوانه میکنه ادمو
هر بار شعرشو می خونم بغضم می گیره
دوست داشتین،سرچ کنید"یک گفتگوی ساده ی دیگر...سید علی صالحی"


شعر رو کامل بخونید.
مثلا یک جایی گفتن؛
هِی هفت سالگی های قند غلیظ
بوسه های برشته ی بسیار
سینه ریزِ انجیر وُ
پَرپَرِ پرنده وُ
غبارِ کاه....
خانه ای آنجا بود
خانه ای بالای باغ وُ
چلچله ی کوچکی زیر سقفِ ساکتِ نی،
وصبح،
سکوت،
نَم نَمِ نور،
عطر علف،علاقه به انعکاس،
بوی مانده ی آب در پیاله آب،...."
راستی؟...
سمت پیوند ها لینگ استاد صالحی هست.وقت کردین یه سر به اشعارش بزنید.حس خیلی خوبی داره خوندن اشعارش.
فرمودین` کلمات`
کلمات ...
بعضی....
دیر به زبان می آیند...
من یاد گرفته ام
چنین مواقعی با چشم هایم
سخن بگویم..
زندگی...گاهی
چیزی غیر از خودِ زندگی ست....
#جفت چشم ها ،برای کاکتوس جان مچاله
خوابی خوش و فارغ از هر چیزی
به قول سهراب قایقشان از تور تهی و اندیشه از صید مروارید هم
خوابی خوش...

قایقشان از تور تهی و دل از آرزوهای مروارید هم...



بله کاکو
بسیارسپاس از حضور شما
ابجی .....
چی بگم
مث من بگو؛خدایا شکرت
الهی شکرت
شعر سید علی صالحی فوق العاده بود



نخونده بودم
مرسیییی خیلی مرسی
نماز مغرب و عشاء خوندم،
پ،ن به آن شعر اضافه کردم!
فدای شما بشم
از حضور شما :مرسیییی ،خیلی مرسی
دلما از زمین و آسمان فارغ شدن خواست خاخور جان
شیمی جان سلامت برار جان



یادمه وقتی مرد شریف(داداش م) دنیا اومد .دلم میخواست نگاش کنم.گفتن؟یادم نیست کی؟ولی گفتن،بزا بخوابه بلند شه،بعدا ببینش.منم ساکت نشستم که بچه بگیره بخوابه.وخوابید.از همون وقت فهمیدم تماشای اونی که تو روز روشن خوابیده خیلی کیفور کننده اس.خیلی...به قول داد "تِیف=کیف"داره
دیگه مرد شریف بیدار شدو
خواستن بدن بغلم.گفتم،نوچ.ورفتم پی شیطنت هام