تصویر و جاده ی بسیار زیباییست ، عالی ، منم دوست دارم قدمی در این باغ بزنم ، اگه اشتباه نکنم درخت ارغوان هست که در خراسان باغاتش زیاد هست. با شاخه هاش سبد و صنایع دستی درست می کنن !! البته منم نمی دونستم چند روز پیش تو اخبار دیدم
اخبار بیدِیی رِی جان صدا سی ما،تصاویر آرشیوی و جابجا بازپخش میکنه شما سرچ کنید،درخت ارغوان، آن وقت تصویر درخت و شکوفه ی ارغوان رو،با این تصویر شلیل و هلو داران مقایسه کنید مادربزرگم،درخت ارغوان تو حیاط داشت،اونقدر بزرگ بود که.ما می رفتیم توی بغلش،روی شاخه اش می نشستیم.
گر یار بما رخ ننماید ، چه توان کرد ز آنروی، نقاب ار نگشاید چه توان کرد
پنهان ز نظرها اگر آید به تماشا در دیده، دل از ما بزداید چه توان کرد
آن حُسن و جمالی که نگنجد بعبارت این دیده مرآنرا چو نشاید چه توان کرد
در دیدهٔ عشاق چه خورشید عیانست گر در نظر غیر نیاید چه توان کرد
چون روی نماید دل و دین را برباید یک لحظه ولیکن چه نیاید چه توان کرد
آید بر این خسته دمی چون بعیادت عمرم اگر آندم بسر آید چه توان کرد
ای فیض گرت یار نخواهد چه توان گفت ور خواهد و رخ میننماید چه توان کرد
«فیض کاشانی»
سلام ، صبح چمعه شما به خیر
به نام خداوند بخشایشگر مهربان و سلام و صبح آدینه ی شما هم بخیر و خوشی و ممنون از حضور سبز شما و غزل زیبای فیض کاشانی
عرضم به حضور شما امیر علی خان عزیز و گل که، دایی جان دفتر شعر و دلنوشته ای به زبان مادری و فارسی داشت اند و دارند.
رسم بر این است که، بعد عقد، خانواده داماد.عروس رو دعوت می کنند و نو عروس.مثال همه ی نوعروسان کنج کاوسری به میز و دفتر دستک دایی جان زدو آن دفتر مذکور به بغل.آمدمیان جمع .
دایی جان های ما،علاقه منداند که.براشون میوه پوست بگیری. نشسته پهلوی دایی جان ،مشغول قرتی کردن پرتقال بودیم.و گوش به کلام ایشان سپرده بودیم. نو عروس آمد و دفتر رو ورق زدو ...صفحه ی مورد نظر را پیدا کردو گفت، "اینو،هرچه سریع تر کاملش کن!"
دایی جان دفتر رو گرفت و ما با دیدن صفحه.که دایی جان.بعد نوشتنش.برام خوانده بود.به اهه اهم .سُرفه افتادیم و دایی یکی زد به پهلوی ما.که یعنی .یه دفعه نخندی.ناراحت میشه. یه قدری مکث کرد و گفت،این دل نوشته مذهبیِ.با ظهور تکمیل میشه.
وخوب.شیطنت مان گل کردو گفتیم،اواسط دفتر.دوصفحه غزل هستا. و اینجور وقت ها.دایی جان .خیلی قشنگ،گردنش رو کج میکنه.شکر خندانه،آهسته میگه،عجب پلاسوخته لاکویی ایسی.
او هد هدو که چوقلی بلقیس رو کرده باید بگیرمش یه روز بذارمش تو قفس ازش اعتراف بگیرم چرا این کار رو کرده بعد آزادش کنم
حیوان آزار شدی شما؟! آمدیم و درآن یک روز،هدهد،دق کرد و مرد.آن وقت .به جرم هدهدآزاری،بازجوئی میشی.وآن وقت.بازپرس ازت می پرسه،چه دلیلی داشت؟هدهد در قفس بیندازی؟! که وقتی اعتراف کنی،می خواستم ازش اعتراف کنم.یکی محکم می زنه روی میزومیگه،عِههه!!از کی تا حالا مهرداد نبی شدی؟!زبون حیوانات بلدی؟! وخوب.هدهد .جوان و کاکل به سر بود و که اش باد داشت.شاید دور دور رفته بود .شاید ام کرم خوریکه وقتی ،حضرت سلیمان حضور غیاب می کنه.می بینه هدهد نیست.می فرمایه .این پدرسوخته.اگه دلیل محکمه پسندی واسه غیبتش نداشته باشه.من میدونم اون واینگونه شد که،واسه خود شیرینی چوقلی ملکه رو کرد.
به به زیبااااااااااا بود عشق جان




پست ها همیشه عاااااااااااالی
تصاویر انتخابی همیشه عااااالی
اشعار انتخابی و دیالوگ ها همیشه عااااالی
فوق العاده هستی عزیزدلم
سبزباشی
خیلی ممنون و مچکرم عزیزِ دل جان

عزیز دل نشینم





شرمنده ی همه لطف و محبت تون ام
عزیز و دوست داشتنی و محترم هستی
سلامت و سربلند باشی همیشه بلامیسر
تصویر و جاده ی بسیار زیباییست ، عالی ، منم دوست دارم قدمی در این باغ بزنم ، اگه اشتباه نکنم درخت ارغوان هست که در خراسان باغاتش زیاد هست. با شاخه هاش سبد و صنایع دستی درست می کنن !!
البته منم نمی دونستم چند روز پیش تو اخبار دیدم
اخبار بیدِیی رِی جان



صدا سی ما،تصاویر آرشیوی و جابجا بازپخش میکنه
شما سرچ کنید،درخت ارغوان،
آن وقت تصویر درخت و شکوفه ی ارغوان رو،با این تصویر شلیل و هلو داران مقایسه کنید
مادربزرگم،درخت ارغوان تو حیاط داشت،اونقدر بزرگ بود که.ما می رفتیم توی بغلش،روی شاخه اش می نشستیم.
کجا داره میره با این عجله ؟!
این باغ و این مکان رو باس آهسته طی کرد
یه جای خوب و دنج!
حرف تون درسته.ولی دختر بچه ها،دوئیدنُ خیلی دوست دارن.
به نام خدا
گر یار بما رخ ننماید ، چه توان کرد
ز آنروی، نقاب ار نگشاید چه توان کرد
پنهان ز نظرها اگر آید به تماشا
در دیده، دل از ما بزداید چه توان کرد
آن حُسن و جمالی که نگنجد بعبارت
این دیده مرآنرا چو نشاید چه توان کرد
در دیدهٔ عشاق چه خورشید عیانست
گر در نظر غیر نیاید چه توان کرد
چون روی نماید دل و دین را برباید
یک لحظه ولیکن چه نیاید چه توان کرد
آید بر این خسته دمی چون بعیادت
عمرم اگر آندم بسر آید چه توان کرد
ای فیض گرت یار نخواهد چه توان گفت
ور خواهد و رخ میننماید چه توان کرد
«فیض کاشانی»
سلام ، صبح چمعه شما به خیر
به نام خداوند بخشایشگر مهربان
سری به میز و دفتر دستک دایی جان زدو


و سلام و صبح آدینه ی شما هم بخیر و خوشی
و ممنون از حضور سبز شما و غزل زیبای فیض کاشانی
عرضم به حضور شما
امیر علی خان عزیز و گل که،
دایی جان دفتر شعر و دلنوشته ای به زبان مادری و فارسی داشت اند و
دارند.
رسم بر این است که،
بعد عقد،
خانواده داماد.عروس رو دعوت می کنند و
نو عروس.مثال همه ی نوعروسان کنج کاو
آن دفتر مذکور به بغل.آمدمیان جمع .
دایی جان های ما،علاقه منداند که.براشون میوه پوست بگیری.
نشسته پهلوی دایی جان ،مشغول قرتی کردن پرتقال بودیم.و گوش به کلام ایشان سپرده بودیم.
نو عروس آمد و
دفتر رو ورق زدو ...صفحه ی مورد نظر را پیدا کردو
گفت،
"اینو،هرچه سریع تر کاملش کن!"
دایی جان دفتر رو گرفت و
ما با دیدن صفحه.که دایی جان.بعد نوشتنش.برام خوانده بود.به اهه اهم .سُرفه افتادیم و
دایی یکی زد به پهلوی ما.که یعنی .یه دفعه نخندی.ناراحت میشه.
یه قدری مکث کرد و
گفت،این دل نوشته مذهبیِ.با ظهور تکمیل میشه.
وخوب.شیطنت مان گل کردو
گفتیم،اواسط دفتر.دوصفحه غزل هستا.
و اینجور وقت ها.دایی جان .خیلی قشنگ،گردنش رو کج میکنه.شکر خندانه،آهسته میگه،عجب پلاسوخته لاکویی ایسی.
با درود
دو ماه بعد شکوفه که میوه می شود چیدن دارد
آدم شکمو !
درود بر شما
آدم خوش خوراک!
نه.
او هد هدو که چوقلی بلقیس رو کرده باید بگیرمش یه روز بذارمش تو قفس ازش اعتراف بگیرم چرا این کار رو کرده بعد آزادش کنم
حیوان آزار شدی شما؟!

که وقتی ،حضرت سلیمان حضور غیاب می کنه.می بینه هدهد نیست.می فرمایه .این پدرسوخته.اگه دلیل محکمه پسندی واسه غیبتش نداشته باشه.من میدونم اون

آمدیم و درآن یک روز،هدهد،دق کرد و مرد.آن وقت .به جرم هدهدآزاری،بازجوئی میشی.وآن وقت.بازپرس ازت می پرسه،چه دلیلی داشت؟هدهد در قفس بیندازی؟!
که وقتی اعتراف کنی،می خواستم ازش اعتراف کنم.یکی محکم می زنه روی میزومیگه،عِههه!!از کی تا حالا مهرداد نبی شدی؟!زبون حیوانات بلدی؟!
وخوب.هدهد .جوان و کاکل به سر بود و
که اش باد داشت.شاید دور دور رفته بود .شاید ام کرم خوری
واینگونه شد که،واسه خود شیرینی چوقلی ملکه رو کرد.
به نظرم دیدن این کلیپ خالی از لطف نیست
https://www.aparat.com/v/iI16g
لطف شما مستدام
لباسش محلیه؟
بله،اَسالم به خلخال مرتبطِ.لباس ها شون ام به هم شبیه ی.

سپاس از حضور شما
+سر جریان بلقیس و سلیمان نبی.ما به" هدهد"همون "شانه به سر"،،،هدهد دهن لق می گیم.
❤❤
بلامیسر

کیف بنیت نفسک؟
جرحا علی جرح!
# محمود درویش
_چگونه خودت را ساختی؟

جراحاً علی جرح. . .
درود ها و سپاس ها،دنیا بانوی عزیزِ دل
درود!