....
....این تصویر یادتونه!؟
.....این چطور!؟
.....واین!؟
....
همون شالیزارهای درو شده ؛مجددا آب گیری شدن؛به اذن خدا سبز شدن و خوشه دارشد نو - برای بار دوم ؛درو شدن...
شلتوک ها روانه ی کارخونه شدن و...تصویر نهایی، برنج راتون یا راتونِ بجْ ؛محصول شالیزار پدرجان است.ولیکن حمدوسپاس ازآن خداوند رحمان و رحیم...
...اینجایی که ایستادیم؛کنار استخره -داریم اون ملک روبرو رو مشاهده میکنیم...
...حالا از ملک روبرو ؛کناراستخرو....باقی ماجرا:)
.....گاوهای مش ابول هم که مشغول بودن :)
.....ایشون هم ؛صابون وردارِ لبه حوض هستند :|
.... اگه با دقت نگاه کنید؛لونه ی مش کلاچ رو ؛میونه شاخه های نارون می بینید :)
*کلاچ=کلاغ.سیا کلاچ=کلاغ سیاه.
آقاجان میگن؛مش کلاچ ،مام یادگرفتیم :|
....
ایشون با تمام ظرافت شون ،صبح دیروز (۱۰_۹_۹۵)شکفتن.
عصر دیروز ؛نسیم، عطرشو برامون آورد؛ما هم ،پی عطرش...،
رسیدیم بهشو...:-*
اجی گفتند؛(البته گیلکی گفتن ؛مابرگردان فارسیش نمودیم؛)
شکوفه ی گوجه سبز،پیغام آورده که؛ حلول ماه ربیع الاولِ ؛وبرهمگان فرخنده ومبارک باشه...
هشتِ آذرِ نودُ پنج؛
یکی از آن غروبهای تکرار نشدنی عمرم...
همراه دایی جان کوچیکه و تبسم شکر خندش.
....
......
.....
.....
....
فروغ؛
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پُراز قطره هاى الماس است
آنچه از شب بجای می ماند
عطر سُکر آرو گل یاس است...
....
....
ما از عطر و بوی گلاب تازه خوشمان می آید - گلاب وزعفران ؛یادآورعطر بوی کوچه های قم،سوهان و...باقی ماجراش.
شما کیک یزدی رودرنظربگیرین ؛قبل تناول نمودنش ؛چند قطر گلاب بپاچین روش یا مربای به -به اندازه ی مصرف تون بریزید تو کاسه ،ایضاچند قطره گلاب روش...حالا همین گلاب وقتی پاچیده میشه رو فلزی چون آهن و...چونان کلافه کننده اس که نگوo_O
بله میگفتیم؛
مامان جان جهت مراسم ختم ؛یکی از بستگان دور مان -به اسرار ما را همراه خودشان برد. وما برای رهایی از عطر گلاب مانده ی فضا - شکلات پرتقالی گوشه ی لپ پنهان نمودیم ؛مادامی که نفس کم می آوردیم ؛ با مغنعه ی خود جلوی دهان بگرفته می نمودیم تا به آهستگی چپ و راستش نماییم و دم وبازدمی پرتقالی تقدیم ریه و شامه و...نماییم.
القصه؛
همین طور که به مزخرفات سخنران گوش بسپرده بودیم و سرمان گرماگرمه تسبی شب نمایی مان بود ؛ دستی ب زیر چانه احساس نمودیم ؛به آهستگی هرچه آهسته تر؛سرمان را بلندنمود و ما باچون طفلی که در تصویر مشاهده می نماید رو به رو شدیم :|
دستش را زچانه مان جدا نمود و مقابل دهان مان بگرفت وبگفت؛ منم می خوام!!
گفتیم ؛چی!؟
گفت؛شُشُیات!:)
گفتم ؛ندارم.
گفت؛چرا دروغ میگی!؟تو دهنت هست!!
گفتیم؛این دهنی ببوده است!
گفت؛اشتال نداره ،بده! (ولبخندزد)
فیگور لبخند گونش ؛بقدری خنده دار بود ما جهت رهایی و نخندیدن در مجلس ختم آن مرحوم پرتاب سه امتیازی شکلات برکف دست نمودیم ودر یک چشم برهم زدن درون دهان طفل مشاهده نمودیم!!
بغض خنده قورت نمودیم و گفتیم؛حالا برو!!
گفت؛می خوام همینجوری روبه روت بمونم!!
گفتیم ؛چرا!؟
گفت؛شاید یکی دیگه قایم کرده باشی!
گفتیم؛عجب آدمی هستی!!گفتم ندارم :|
گفت؛ نبص کنم با هم بخوریم ؟! و مابین دندان هایش شکلات را نشان مان داد!!
حالا تصور بفرمایید ؛آب از لب ولوچه اش چونان ناودانی شادامان سر ریز شده؛ به ، مشته مزاج ترین فرد فامیل که همیشه خدا گلاب به روتون- عین زنان آبستن ویارو آوق و..تعارف چونان شکلاتی نمود!!
گفتیم ؛دهنی کسی رو نمی خورم!!برو پیش مامانت!!
خوب به تصویر نگاه کنید؛ همان طور نگاهم نمود و گفت؛تو علقن نداری!!
عمیقا تو قلبم خندیدم ؛ولی بهش اخم زدم!!
نیش خند که زد ؛ مجبور شدم از جام بلند شم و برم تو حیاط رو به دیوار یک دل سیر بخندم...
بماند که؛مامان جان بابت بلند شدن زود هنگام -سرزنشم کردن:|
√وقتی واسه چوپان تعریف کردم ؛گفت ؛او یارو شانس باورده-وگرنه کله ملق بوستی :|
....
....
.....یکی از آن 42 گونه -داوودی!
.... پرسیدم گفتند؛ داوودی از نوعه وحشی هست...(راست وغلط پای خودشون)
....عطر وبوش ؛یکم تند تر از داوودی معمولی هست...
وقتی دود از کله ی خونه ها بلندمیشه ؛یعنی زندگی جریان داره...یعنی اجاق خانه ها....اگر هم نشه؛لابد لوله کشیه گاز شهری نمودن ویا این که شوفاژ و...دارن :|
... وسط جنگل ؟!گاز شهری و....بعید می دونم!!!
(چرا چرا ؛الان وسط جنگل با وسط وسطهای شهر مو نمی زنه...باور نمیکنین!؟برین دوست لات...متوجه میشین )
لابد هیزم ها رو زغالش کردن و چونان بدون دود می سوزد -پنجره ها هم ازاین جهت بازهستند که؛زغال سرشونو نگیره ...خوبه حواسشون هست.
-مثل روزی که دایی قبل رفتن حموم تشت زغال رو گذاشته بود تاحموم گرم شه...
آقاجان حواسش بود؛رفت داییه بی هوش شده رو از زیر دوش آورد بیرون....
√ترس ،کودکی بزرگی نمیشناسه :هست که هست!!تمامی ترس های کودکانه...
+خوداجانی ؛تی رحم و مروت ره؛ شکر.الهی شکر.
کلبه هاتان دایم گلستان بادا...
.....
.....-شکوفه های معطرِانبه (ازگیل ژاپنی)معرف حضورتان ؛که هست :)
..... -تمشک های یخ زده :|
.....-استخر برفی :)
.....-اردک های شاد (چقدر اینا آب بازی دوست دارن آخههه!!یک سرو صدایی هم میکنن..)
.....-همش تو فکر اون شکوفه ی گوجه سبز بودم....گلبرک هاش ریخته؛همین که هست خودش کلیه.مرسی که هستی -عزیزِ کوچولویم:-*
..... برگ های رنگ رنگ شده ی نارون....
......-سمت راست تصویر؛چوپان هست-میگه -میام دنبالت-گم نشی:|
..... -اون ترانه ی گیلکی؛رد پا و برف و ؛باقیه......؛)
.....تک برگ جدا افتاده ی ؛خوشرنگ نارون -آدم یاد چرم های خوش رنگ....فتاده میشه :|
....و نهایتا؛آسمان آبی -شاخه های بی برگ گردو!
√*=جمعه-95/9/5.
....
.....
....
.....
.....
....
ما این تصاویر رو دوست داریم. اون بچه هایی که مشغول کمک به زن عمو"میشل" هستند رو دوست داریم. زن عمو رو هم خیلی دوست داریم.خوب نگاه کنید ؛به به...چه لذتی می برن...
خوبه که بچه های ما هم ازاین جور لذت ها می چشن؛ |
حیف نیست!؟باغچه ی به این قشنگی با بولدزر خراب بشه!! تا که زمین گلف... T_T
گناه نداره زن عمو "میشل" غصه بخوره!؟ ما خودمون وقتی شنیدیم که؛با بولدرز باغ تونو خراب کردن!!
خیلی غصه خوردیم. یعنی سالها غصه ی درخت ها و مابقی بوته گیاهانی که درش بود رو خوردیم....فقط ؛وقتی خواب باغ رو میبینیم که دست نخوردس؛ یک کیفی میکنیم. جدا عرض میکنم؛خیلی لذت بخشه.
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه
آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود....
*فروغ فرخزاد *^
....
......
.....
......
.....
.....+بیرون چه خبره!؟
برف و بارون وخورشید!!همه باهم ایوارکی :|
....
....یک مشت پونه ی وحشی +دوعدد سیب زمینی متوسط+یک عدد پیاز (لوشان )متوسط +یک حبه سیر+تخم مرغ دوعدد متوسط+نمک وفلفل و زرد چوبه به مقدار لازم.
....پونه ها ساتوری شدن-مابقی مواد لازم رنده ی دنده ریز ومخلوط و...سپس روغن کنجد درون تابه بریخته وچونش نمایید :)
....و نهایتا نتیجه میشه ؛تصویر پیش روی...
+قارچ و هویج تفت داده شده بقل دست این نوع کوکو؛حرف نداره.
√پیاز لوشان خوش خوراک تراز مابقی پیاز های موجود بازار هست. با اون رنگ صورتی بنفشی که داره پیازداغ هاش محشره.خصوصا جهت تهیه ی شیرین خورشت اجی اینا حتما از این نوع پیاز استفاده میکنن.ودیگر این که؛قیمه ای که با پیاز لوشان تهیه بشود با شخصی که تناولش می نماید یقیناااا صحبت می نماید;اصن چه حق گفتگو دارد؟؟:/-واویشکا دِاصن نانورس!!B-)
....
....
....
....
برف ساله قبل -مرد شریف بهمراه چوپان داشتند میرفتن به آقاجان اینا سر بزنن که ؛زحمت ثبت تصویرهای فوق رو هم میکشن :-P
حالا این شال هست!؟پیچا شال هست؛ ما ندانیم.
والا اون موقع بچه کوچولو ها رو روی پا میزاشتنو تکون میدادن که بخوابن....ونمی خوابیدن ؛میگفتن ؛شال!؟بیا اونی که نمی خوابه رو بخور!:|
شال جان!؟زودبیا:|
طفلی بچه هه چشم ها شو می بست -زوزه شال رو تجسم میکرد(-چون قبل تر ها بهش فهمونده بودن که:گوش بسپار!!؟شنیدی!؟ سرمی جنباندو....آعووو <--تقلید صدای بچه هه!!) که یهو با چشم های بسته باتمام وجود میگفت؛آعوووو
بله میگفتیم ؛ وآن شخص بترسیده دوپا هایش را از هم بگسسته و بدین سان بچه هه جهش نموده فراربرقرار ترجیح بداه.
حال شخص بترسیده بدو بچه هه بدو!!مگه می توانستن دی طفل گریز پا را بگرفتن دی!؟
...
....
مهندس قهرمانی ؛
گیلان سرزمین رویایی است که به وصف نمی آید واین سرسبزی طبیعت فقر استان را پوشانده بود وبه همین دلیل ما سالها جذب دوران طلایی سرمایه گذاری از دست دادیم و نتوانستیم هیچوقت گذشته را جبران کنیم...
.
.
________
القصه ؛
زمان خدمت ایشان همچون زمان خدمت جناب سلطانی فر برف سنگینی اومده بود؛ایشان دریک یک کوچه کوچه ها گشتند -جهت وارسی رفاه حال شهروندان وهمشهری هاشون...اوشون کجا بودند آنوقت!؟؟پیدا نمایید پرتقال فروش را!!……
√سوابق ایشان در ویکی پدیا موجود میباشد.
آیه 45 سوره احزاب.*
طیب الله انفسکم؛جناب آقای مهندس روح الله قهرمانی چابک.
محتسب مستی به ره دیدو گریبانش درید
مست گفت ای دوست این پیراهنست افسارنیست
گفت ؛مستی زان سبب افتان وخیزان می روی
گفت؛جرم راه رفتن نیست ره هموارنیست
گفت؛می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت؛رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدارنیست
گفت؛ تا داروغه را گوئیم درمسجد بخواب
گفت؛مسجد خوابگاه مردم بد کارنیست
گفت ؛دیناری بده پنهان وخود را وا رهان
گفت؛کارشرع کار درهم و دینا نیست
گفت؛آنقدر مستی زهی از سر بر افتادت کلاه
گفت؛در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت ؛باید خد زنند هشیار مردم مست را
گفت؛هشیاری بیار اینجا کسی هشیارنیست
Homay
.
....
....آخ!ازاین تصویرمادرفرزندی :)
حدودای ساعت 20بود که ؛دایی جان کوچیکه ترانه ی برف رو فرستادن....
....ساعت 21-دوستی این دو تصویر رو که از جاده دیلمان گرفته بود فرستاد.(همین امروز)
.....جاده یعنی؛غربت!باد،آواز مسافر،وکمی میل به خواب*...
....
طی گوش کردن به آهنگ این تصویر بگ گرند ذهنم شد...آخ!چکه های ابراز برگ-تاکه نارون پیر-دل سبک ترکند:|
نیما یوشیج؛
زرد ها بیهوده قرمز نشدن
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست...
.
.
برسر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است ازاین....
....
....شاخ پیچک و رسیدن ،وحیاط *
من و دلتنگ ،واین شیشه ی خیس.....
*سپهری *
...
....
پیش از این که به پنسی بروم برادرم به مناسبت روز تولدم کتابی از رینگ لاردنر به من هدیه کرد.
آن کتاب نمایشنامه های بسیارخنده دار و با مزه ای داشت ویک داستان کوتاه....
من ازآن داستان خیلی لذت بردم.
اصلا من از کتابی خوشم می آید که لااقل هرچند صفحه به چند صفحه یک چیز خنده دار داشته باشد.
از کتابی که واقعا لذت می برم کتابی است که آدم موقع خواندن آن آرزو کند که کاش
که کاش نویسنده آن رفیق او باشد و هر وقت که آدم دلش بخواهد او را پای تلفن بخواهد...
+به کله ام زد که به خواهر کوچکم تلفن بزنم.خیلی دلم می خواست با او از پشت تلفن حرف بزنم،
با یک آدم بافهم و شعور....
فکرش را کردم که اگر پدر مادرم به تلفن جواب دهند،گوشی را زمین بگذارم،...این کار هم نتیجه ای نداشت.
حتما می فهمیدن من هستم.مادرم همیشه می فهمدمن هستم،چون علم غیب می داند...
-برشی ازناطوردشت.
....
....
....
مصیبت ما سر تماشاکردن سریال ها....یکی دوتا نبود که!!
تابیایم مرد شریف رو مجاب کنیم ؛جان من یواش تر ذوق کن!!مامان تلوزیونو خاموش میکنه ها!!
هیچی دیگه -سریال تموم میشد.
حالا دختر ناوارو هیچ!،……
خاله ی محترم این بچه ها!! رو کجای مخیله ام بگذارم آخهههه..؟!
بد تر از اون-چوپان وسط سریال یادش میومد که؛مشق ننوشته!!!مجبور بودی بری فوتبال دستی!؟حالا بگو چیکارکنم!؟ هیس!!مامان بیدارمیشه!یکم یواش تر چکن بزن!!جان من چیکار کنم!!فردا بوشویی هاتو معلم در واکود بگو؛اجازه خانم میشه بچه تو نو بیارین سر کلاس!؟جو کلاس عوض بههه...مشق پشق ملغا...آسه گب نزن!من بشتاوم أشن چی گیدی....
فردا -چوپان -بمحض ورود معلم.....پرسش نمودن و کسری از ثانیه ز کلاس مبارک تا پایان زنگ اخراجیه میشن
وچونان... زخمی گون...طلبکارانه گفت؛دیدی چیکارکردی!؟اصن می معلم مردای داره!؟تا زای بداره!؟...
نع!من اصن نخندستم.فقط اشک هام یک ریز جاری شدن....
گفت ؛فردا باید همراه اولیا برم....حلا چکارکنم!!؟به مامان که اصلا فکر نکن.بزار پدرجان بیار ببینیم چی میشه...
بعد چند ساعت یهو به ذهنم رسید به پدر جان نگیم!!گفتم بریم پیش مادربزرگ-ایشون مدیروناظم رو میشناسن...
رفتیم تا جریان گفتیم؛خدابیامرز یک ربع فقط غش غش خندیدن...اسم معلم رو پرسیدن -چوپان گفت؛ایشون هم.متعجبانه گفتن؛این که فامیل مونه!!...
القصه ؛ساعت به وقت مراجعه به دبستان -مادربزرگ سر راه قراربه چوپان ملحق شدن و....نتیحه این شد سریال تماشاکردن ما جز درد سر چیزی نداشت!!مادربزرگ پادرمیونی کردن و پایان زنگ هم خانم معلم دعوت شون کردن منزل شون!چوپان مشق و اضافه مشق نوشت....
مردشریف!!ساست باش برارجان! زاکانه خالایه چیکارداری!؟
بچه ها انرژی خوبی ساتع میکنن :)
ما مخالف چلاندن کودکان ببودیم ولیکن موافق تصویرفوق....
اصن در روایات هست که اول "اجازه "بپرسید بعد بچه رو ببوسید و...
بچه ها هم باید یاد بگیرین و اجازه بی اجازه-محکم بخابونم تو گوش طرف!! که بعد گذشت سالها تنو بدنش ز خاطر آوری قضیه -قضیه ی ناکازاکی بشه :|
+
√خودایی بعضیانه جوله نشا فانکشن...شما ببخشید....
...
...نیکی کریمی ،بازیگر محبوب مان :)
ایشان به گیلان -انزلی ؛آمدن و برای حمایت از تیم فوتبال بانوان ملوان -لباس این تیم برتن نمودن :)
مستند های ایشان یقین معرف حضورتان هست ولیکن اصوات مبارک شان ،بسی بینظیر بوتویی ست بسان بازیگری شان...
+مایلی نوشت؛داریوش دوسته قبل وبعد ...
√ خودایی ایته چوبه سیره مانه :)
...تی مظلوم چومان ره بمیرم مارجان:-*
مادران سر زمین من:-*
رشید پور نوشت *:
یک )……
دو)……
سه )……
چهار)……
پنچ )……
شش)……
هفت)……
پی نوشت اول )……
پی نوشت دوم)……
پی نوشت سوم )……
طیب الله انفسکم ؛آقای رضا رشید پور.
+اگه میدونید جریان رو که...وگرنه با سرچ کردن نامی که ذکر شد به انضمام ش ه ردار ف و م ن...یقینااا
مطلع میشید...بعید میدونم با شبکه های اجتماعی و...شخص بی مطلع هم وجود داشته باشه.
چرا من ننوشتم اعتراض ایشون رو!؟ چون اجازه نپرسیده بودم که؛ حالا اسم شون ذکر کنم باز اجازه پرسیدن ونوشتن...همین.
+ √ الهی من تی زحمت بکشه دس ره بمیرم مارجان:-*
...
...اول -
نگوطفلی دل سپرده.
..بگ گرند مویسقی تصویر-تو ذهنتون داشته باشین ؛)
امروز بهارجون باعث بانیه پلی شدن خاطره ای تو ذهنم شدن اونم با این جمله شون; ؛ جمله ی کلیشه ای ------>(اینقدر بچه ی مردم رو اغفال نکن).انکارنمی کنیم :|
جریان ازاین قراربود که؛همساده ما -اکبرآقا-شوهر سیماخانم-قبل رفتن به ماموریت-می اومدن دم در خونه ما - به پدر جان ومامان جان سفارش خانم وبچه ها شونو میکردن...
وخدا وکیلی پدرجان ومامان جان -عین دخترخودشون باسیماخانم رفتارمی کردن ومیکنند و اینو سیما خانم بعد تجربه کردن!!وگوش نکردن به اندرزهای مامان جان می فهمیدن :|
ازتجربه ی سیما خانم و اینکه -خانم...شما راست میگفتی -....من اشتباه کردم و.....میگذریم.
میریم ماقبل تجربه اش که ایشون بهمراه پسربچه ی سه ساله نیمه اش اومدن دم در منزل ما....تق تق و...اوه سیما خانم شمایین!؟؟سیماخانم بالهجه ی شرق گیلانی سلام واحوال پرسی و....گفتن زاکون ده مرکوشترت -بچه ها دیگه دارن منو میکشن....کی میشه باباشون بیاد من یه نفس راحت بکشم!! پسر بزرگه رفته دبستان!!
امیرعلی پیش تون بمونه-من برم ....زود برگردم.
مامان جان بهشون گفتن؛اونجا نرو....برو فلان جا!..
گفت؛ول کن خانم....
ودرو بست.
ازپله های دوب لکس پایین اومدم-امیرعلی رفته بود روی پشتی ازرپشتی به اپن...مامان گفتن یکم حواست بهش باشه تا سیما برگرده.
دستشو گرفتم آوردمش پایین-گفتم بزرگ شدیا امیر محمد!! -دست شو گذاشت پشت لبش گفت؛چه فایده!!هنوز شیبیل ندارم که!!
خب!! اینجا لپ های باد کرده ی اون نماینده ی مجلس رو که وقتی ازش سوال میپرسن-قبل اینکه پاسخ لازم رو نطق کنن-لای تفکر چونش می نماید تو ذهن تون داشته باشین!!(یادتون نیومد!؟) چه بد!!!:(
بله میگفتم؛ بعد منهدم شدن لپها. گفتم می خوای برات شیبیل بکشم!؟
باخوشحالی غیرقابل وصفی گفت ؛آره خاله so.. :)
با خاله اش پله ها رو دوتا یکی کنان طی کرد و رسیدن به اطاق.
رفت نشست رو تخت؛که خاله اش جیغ زد -اونجا نع!!!بشین روصندلی.
آخه خالش بدش می اومد و میاد؛عطر کسی ب چسبه به ملحفه و رختخواب.روتختی روبالشی...باقی بند بساط.ومعتقده رختواب عین مسواک شخصیه.واین بچه ها باید یاد بگیرن.اما امان از اون بچه ای که -یه روز خودشو دزدکی زیر لحاف قایم کرده بود...دوراز جونش عین جنازه!!بعد کلی گشتن -لحاف رو کنار زد گفت-من اینجام! چقد اینجا خوبه!!اسم تایید تون چیه!!
صابونه!!
-بیرون-پدرسوخته ابدی!!!
بگذریم.
نشست رو صندلی-خاله اش با مداد بل مامانش شروع کرد ؛یک شیبیل -اونم درخور پشت لب مبارکش -کشیدن!!
بماند که گاهی از شدت خنده ی بی صدا -دستش میلرزید و از کادر خارج می شد...ولی نتیجه اش عالی شد.
و وقتی خودشو تو آینه دید؛جیغغغغ زد -آخ جون!!
شروع کرد به بپر بپر کردن:)
اون روز تا برگشتن مامانش -کلی نقاشی کشیدیم کلی حرف زدیم و کلی خندیدیم....
تا این که؛زنگ در بصدا در اومد...بعد صحبت های مامانش با مامانم رفتیم پایین...
تا سیما خانم چشش به امیرعلی افتاد آنچنان جیغی زد -ترسیده بود طفلی ؛)
گفت؛آخه چرا بچه ی مردم رو اغفال میکنی (بلند بلند خندید:)
√چند روز بعد سیما خانم -همراه سوغاتی ها دم در منزل مون گفت؛هنوز علامت شیبیلش مونده-ماتم گرفته اگه حموم برم پاک بشه چه کنم!؟:))
باباش که دیده بودتش-یهو زد زیرخنده -واسه ما عادی شده -انگار واسه باباش عادی نمیشه!!
√اسمش امیرعلی هست-من صداش می کردم امیرمحمد-خیلی خودمونی ترش -ممل بزرگ شدیا!!(چرا ممل!؟نمی دونم -ولی یه بچه ی ریز میزه ی سیا سوخته -بعد کلی بیماری های فراوان تو ذهن تون باشه-بحمدالله الان واسه خودش مردی شده -حدود هفده سالش هست:)
هیچ اعتراضی نمی کرد!اسمشو اشتباه می کردم!!!چرا؟ ندانم.
+چقدر چوپان بهش حسد میکرد!!مرد گنده.الانم به دادا ی من...|:
بهار بهار بهار (غریبانه)مراقب خودتو نی نیه تو دلت باش
+ما به "بچه ها" میگیم=زاکان-شرق گیلانی میشه=زاکون.
....
نمیدونم خوبِ یا بدِ!؟؟
مهم اینه که؛
هیچ پروژه عمرانی ای هیچ طرح مل ی ای...،نمی تونه با بولدزر بیفته به جونه "باغ کودکی ام"
باغ همون باغه و منم هنوز همان!،……
و شمایی که نقشه های ع مرانی میکشید ؛خسته نباشید:)
کی میدونه؟ "بن "با سرانگشت آشفته اش -زمزمه ی نازاش....
کی میدونه؟ باغ بهاران وباغی که تا گلو تو پاییزه!!....
بگذریم.هیچی نگیم اصن.
*اصغرمعاذی ؛اسیرو شادم چو بادبادکی بسته/ /به شاخه های درختان باغ کودکی ات....!
...
...... امسال حدود دوازده کیلو -لیمو آب گرفتم.البته این دوازده کیلو رو یکجا نخریدیم!! در پنچ مرحله -با آبمیوه گیری دستی ؛آبلیموی بینظیری شده :)
....ساله اوله که ؛لیمو خشک کردم -به عبارتی حرف ندارشده!!
چون آزمایشی بود و....بایک مشت شروع کردم-اگه عمری باقی باشه -سال بعد دو مشت بیشتر....
...
...
چند روز پیش -حاج خانم بهمراه حاج آقا تشریف آورده بودن...بعد سالها قسمت شد همو ببینیم...،!! تا گفتم ؛سلام حاج خانم!آغوش بازکردن ومحکم بغلم کردن!! زمزمه کنان ماشاال...حالا تصور بفرمایید ؛
مردشریف وچوپان!!یکم اوشتر تر رضای خودمونو :|
چوپان زیرلب میگف؛آقارضا!؟زاک دنده یه نشکنه!!
-اوه!الان اینجوریه!؟
مردشریف واگیرمیکرد؛ایبچی ده فشاربده ایشکنه!!:|
حاج آقا گفتن؛بس کن حاج خانم بچه رو کشتی...(ایشون گیلکی رو فول هستن)
بلاخره حاج خانم رضایت دادن ولمان کنن :|
برن پیش اجی...،!سفره ی شام که جمع شد؛ تاپاسی از شب همه گوش بسپردیم به خاطرات شیرینه حاج آقا ؛از گذشته ها و پدربزرگ _آشنایی شون...گفتن از سال 68 دوست وآشنای پدربزرگ مرحوم تونم...همین چوپان 3سالش بیشتر نبود!!آی بچه ی شیطونی بود ؛الانشم هست!!حضار سالن رو منهدم کردن...
+
دوشاب و کشمش و سیب زمینی و خیارشور خونگی سیب زرد وقرمز!نون محلی ؛سوغاتی های هستند که برای همه آوردن.
دست شون درد نکنه؛تن شون سلامت باشه-خداوند بیش از پیش به باغ شون(به قول خودشون " صحرا " )
برکت عنایت بفرماید!!
√90 هزارمتر زمین-برای کشت و...،،،،!وقتی آب نداشته باشه!!؛چه فاجعه ای!!!
+Hanoz Hamoonim -آسرایی.*
...
...لاشه برنج یا میان دانه یا نیم دانه ی برشته شده!
واویشته برنج=برنج برشته! (دوشاب زده )
برنج برشته -دوشاب -زیره سیاه -مغز گردوی خرد شده؛محتویات درون بشقاب است.
وایشته بج؛یکی از تنقلات ما گیلانی هاست واگثر گیله زن ها شب یلدا تهیه نموده -جهت پذیرایی از مهمان -خصوصا مهمانان خاج استانی شان!
(سرچ کنید -واویشته بج!یا برنج بو داده -کلی جستارهای خوبی خانش می نمایید ؛)
ودیگر اینکه؛ تصویر اول وتوصیه ی خاله خان باجی ها برای پس از دوران باردار ها ؛جهت شیرافزایی...
مدل مصرف برنج برشته جهت عموم عزیزان..انوع مغزدانه های بو داده شده ی بدون نمک مثله ؛مغز پسته -مغز بادوم درختی-مغز فندق و هر مغزی که دوست داشتین...به انضمام خلال های نارگیل ومشتی کشمش پلویی -مخلوط نموده ومشت مشت تناول نمایید!
کاربرد لاشه برنج ؛
آرد برنج -جهت تهیه رشته خشکار وشیرینی...لاکو نان یا نان برنجی.
جهت شعله زرد پزی! چون لعاب زیادتری داره!
.
واویشته =برشته
بج=برنج
اه ..چقدرمن بی سروته مینویسم...ببخشید شما
....
....برنج قهوه ای-برنج کرم ی یا همون شیری رنگ ؛محصول نود و پنج!
نگاه به قد و قوارش نکنید؛عطرو طعمش بینظیره -ازنوعه بینظیربوتویی اشB-)
+
امسال اکثر کشاورزان محصول شون خُرد شد ؛یعنی لاشه برنج شون بیشتراز برنج شسته رفته ی بازار پسند هستش....:((
بحمدالله ؛پدر جان ومامان جان از محصول امسال راضی هستند.هرچند که ؛نصبت به سال قبل ری کمتری داده....
الحمدالله شاکرن! وکلامشان ؛راضیم به رضایش است
سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان و هرسپاهی تحت فرمان رئیس خود در رکابش حاضر آمدند (١٧)
تا آنجا که به وادی مورچگان رسید موری چون جلال سلیمان و سپاه عظیم آنان مشاهده کرد گفت ؛ای موران همه به خانه های خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهش ندانسته شما را پایمال کنند (۱۸)
سلیمان از گفتار مور بخندید و گفت؛ پروردگارا مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدر من عطا فرمودی عنایت فرما و مرا به عمل صالح خالصی که تو بپسندی ( اگرچه خلق نپسندند ) موفق بدار و مرا به لطف و رحمت در صف بندگان خاص شایسته ات داخل گردان (۱۹)
√+ حال به یقین مستحضرید از اینکه مقام و انفاس مطمئنه و ارزش مهر ورزی در تمامی سوره های قرآن تحت عنوان << بسم الله الرحمن الرحیم >> در رأس گفتار الهی مذکور است،بجز سوره نمل که دوبار اصول مهرورزی به جهاتی منظور سوره اعلام گردید...
لذا تنها سوره ای را که از این قاعده مستثنی است، سوره توبه یا برائت می باشد؛ پس چه خوب است برای مزید استحضاربه عرض برسد ازاینکه در مقامات هفتگانه موسیقائى اصیل هم گوشه ای از آواز تحت عنوان
<< مهربانی و مهرورزی و مهرگانی >> در << بیات ترک >> و یا << بیات زند >> نشأت گرفته از فاصله سوم و.پنجم گام << شور >> جاری است.
مهرورزی عاشقی نیست ،دوست داشتن و ابراز مهر و محبت است و به طور اجماع یک وصلت ماندگار است.
بدین منظور مهرورزی را جزء زینت انسان می دانند و هیچ انسان مهرورزی در اقیانوس ،جزیره نیست،کل اقیانوس است.زندگی بدون اعمال مهرورزی به مثابه مرداب گندیده است که نه رفت دارد و نه آمد.
زندگی انسانها همراه با مهرورزی یعنی در یک دوستی عمیق با خود بودن و زیستن ،بدون اخلال توسط هیچگونه مفهومی و برهمین حسب هم خداوند برای ترویج مهرورزی همه زیبایی ها و.نعمت های فراوان و خوشی های مطبوع را بر ما ارزانی داشته است.
و لذا کیفیت مذهب بر اساس مهرورزی و عدالت محوری بنا گردیده است.
مهرورزان خوش بینانند.
هیچ خطوط قرمزی در طریقت مهرورزان حاکم نیست.
کشوری را که در آن مهرورزی حاکم نباشد بدان آن کشور روی شن بنا گردیده است...
آهنگ سازان بزرگ جهان از جمله یوزف هایدن ،موتسارت ،هومان سباستین باخ ،بتهون ،شوپن باروک و همه و همه
سمفونی هایی در رابطه با مهرورزی همراه با حقیقت الطاف کائنات و ابهت کبریایى و تجسم زیباىى ها و شادى ها
بر اساس اینکه بدن انسان یک دروازه و یک معبد الهى است ،ساخته اند.
در غایت اگر مهرورزی در بی نهایت خود ضرب گردد ،حاصلش تقرب به حریم پروردگار است...
نگویم سماع ای برادر که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
بحمدالله وارش الهی ادامه دار است.
√بعدا نوشت از سید علی صالحی
ای کاش تنها یکی شبنم پا بگور
بر گلبرگِ لرزانِ بابونه ای بودم.
ای کاش که هیچ،اصلا هیچ وُ
این همه کلمه نبود،داناییِ دریا نبود!
فقط کمی خواب،
کمی سکوت وُ
بعد راهی دور....!
مادربزرگ بهمراه زنبیل حصیری میرفتن بازار هفتگی -برادرهای گرام درانتظار -مسیر برگشت مادربزرگ رو می پاییدن
لابد تو دلشون دل دل میکردن هر کدوم زودتر از بغل دستیش دستش به زنبیل ومحتویات درش برسه!!
غش غش خندیدن های مادربزرگ!
از سرکیف -بابت کوتاکانه ازازیلی*
تشر پدر بزرگ؛ اول ماجان :)
هوم...
√ این روزها مسیر مخفیه یادها هم 4G شده ...
*کنایه به پسربچه های شر و شیطان =ری یا کوتای!
+سرآغاز -سعدی *علیه رحمه
...
تأمل در آیینه دل کنی
صفائی بتدریج حاصل کنی
مگر بویی از عشق مستت کند
طلبکار عهد الستت کند...
+
....رود جاری تا خزر
.....چلچراغ ؛تقدیم شما :)
...درختهای تکثیر شده ی روی آب :)
.... اجی بهش میگه؛پنج انگشتی :)
....
کاربرد پنچ انگشتی؛یکی از اون هفت گیاهه -هفتا بیجارهست.مزه اش -ترش لبه-یکمم طعم ومزه ی برگ توت فرنگی رو داره- آهان!!جزء گیاهان گلداربحساب میاد-اونم چه گلی-زردخوشرنگ وعجیجی :-*
بوته های پنج انگشتی عینهو بوته های توت فرنگی -به قول اجی-همه جا رو "واتینه"=یعنی تکثیر میشه!!
√نعناع-جعفری-چوچاق-خالواش-ترش واش -پونه -پنج انگشتی؛به انضمام چند حبه سیر-فلفل سبز-بادمجون - آب انار -یا آبغوره؛محتویات هفتا بیجارهست-ماندگاری این نوع ترشی سه الی چهار روز ؛فقط و فقط در یخچال نگهداری شود-قدیم ها؛اجی اینا هر روزی که باقلا قاتق داشتند درست میکردن -چون اون زمان ها روآتیش پلو می پختن -برق نبود-طبیعتا یخچال هم نبود.خدایا بابت وفور نعماتت ؛الحمدالله شکر...
√یادم رفت بنویسم؛
پلو پزیدن روی آتیش -اون باچوبهای جنگلی -طعم ومزه اش-بینظیر بوتویی ببوده B-)
...
...اول دستگیره هارو محکم نگه دارید؛نگران هم نباشید -اتوبان خلوته-بگ گرند موسیقی -داخل یشمی -شهریا -پشت بندشم-دلریخته اش -مقصد خونه ی آقاجان!
...یک ربع بعد؛به سلامتی رسیدیم؛ یه گشتی حوالی آشنا بزنیم -ایشونم که معرف حضور تون هستند ؛نهال ازگیل ژاپنی یا انبه ی جنگلی :)
.... شکوفه ی دوست داشتنیه ؛تمشک =ولش!
... انارخانِ منتظر!!
ایشون جزء گیاهان گلدار هستن -اما دقیقا نمی دونم چند لپه ای و راسته ی چی چی سان هستش!؟؟
فقط اجی بهش میگه؛شیرین تره!
اینو میچینن-ساتوری میکنن-یک قاشق آرد باهاش مخلوط میکنن به انضمامه مقدار کمی آب -پخته که شد...سیر داغ درست میکنن-شیرین تره ی پخته شده رو به تابه اضافه -کمی تفت که خورد -مقداری رب انار بهش اضافه میکنن.
همراه ماهی شور سرخ شده -کته ی ته دیگ بدون روغن...ترب -یا ماست چکیده تناول میکنن!!
√چرا شیرین تره!؟منم نمی دونستم!!بهمین جهت چندتا از برگ هاشو کندم وشستم تا خام خام مزه مزه اش کنم - مزه اش مثل برگ چغندر شیرین بود :|
+برگ وساقه اش ؛لطیف وشکننده اس؛به قول اجی -عین تره جاغله جول مانه -شیرین وحساس...باقی ماجرا.
....
....
سیمین بهبهانی ؛
ستاره بی تو به چشمم شرار می پاشد
فروغ ماه به رویم غبار می پاشد
خدای را ! چه نسیم است این که بر تن من
نوازش نفسش انتظار می پاشد ؟
خروش رود دمان ، شور عشق می ریزد
سکوت کوه گران، شوق یار می پاشد
بیا که پونه ی وحشی ز عطر مستی بخش
بخورِ می به لب جویبار می پاشد
ستاره می دمد از چلچراغ سرخ تمشک
که گردِ نقره بر او آبشار می پاشد
خیال گرمی ی عشقت به ذره های تنم
نشاط ومستی ی بی اختیار می پاشد...
√نورسته های خرش =پونه ی وحشی
....
....
....
....
....
++
تماشای خورشید -لای شاخ و برگ های نارون...
بعد ترش ،……
زمزمه کردم؛
مادر
از سایه لک وپیس افراها بیرون آمد و موی طلایی اش ،که به رسم روز روی سرش عمامه شده بود ،مثل خورشید می درخشید.*
-ولی مامان جون که موهاش طلایی نیست!! عمامه هم فقط ح اج آقا حسینی میزاره نه مامان جون!!
چی!؟:)))
√امان از دست آقای برادرزاده.
Ragtime _66*
....
....
...
....
....پس از برداشت راتون؛اوشونم آقای برادرزاده هستند؛ اونجا چکار میکنن!؟رفتن گلِ نرم بیارن ؛جهت گل بازی
...بله ؛همان طور که مشاهده میکنید ؛اثر هنری ایشان نصفه نیمه اس...
...ودرنهایت ؛تنیجه ی آن اثر :)
....
هیچ کس هست که با
قطره ی باران امشب
همسرایی کند و روشنی گل ها را
بستاید تا صبح
که بر آید خورشید؟
هیچ کس هست که در
نشئه ی صبح
ساغر خود را بر ساغر آلاله زند
به لب جوباران
و بنوشد همه جامش را
شادی کام گیاهی که ننوشیده از ابر کویر
ساغر روشنی را ؟
هیچ کس هست که با باد بگوید
در باغ
آشیان ها را ویرانه مکن
جوی
آبشخور پروانه ی صحرا را
آشفته مدار
وزلالش را
کابینه ی صد رنگ گل است
با سحر گاهان بیگانه مکن
هیچ کس هست که از خط افق
گرد صحرا را
دریا را
مرزی بکشد
نگذارد که عبور شیطان
از پل نقره ی موج
عصمت سبز علفزاران را
تیره ونحس وشب آلود کند ؟
هیچ کس هست در اینجا که بگوید
من
روحی هستی را
در روشنی سوسن ها
و مزامیر گل داوودی
بهتراز مسجد یا صومعه می بینم؟
هیچ کس هست که احساس کند
لطف تک بیتی زیبایی را
که خروش شبگیر
می سراید گه گاه ؟
هیچ کس هست
که اندیشه ی گل ها
از سرخ و کبود
بنگرد صبح در آیینه ی رود
یا یکی هست
در این خانه
که همسایه شود
با سرودی که شفق
می خواند
بر لب ساحل بدرود و درود؟
مزامیر گل داوودی -از زبان برگ ؛محمد رضا شفیعی کد کنی
....
....
....
...
...
...
...
...
... لگدکوب کردن ؛جهت معطرسازی کابین وقیژبیشتر یشمی ؛|
+ساحل آرشیوی!!چرا؟!واسه این که ؛مانور ن ظ ا می بود -هرسمت رفتیم -پولیز و...مجبورشدیم دور بزنیم ؛تخت گاز سمت ولایت خودمون:|
√خاطره خوبی از پولیزها...نداریم.اولینش مربوط میشه بوستان ملت ؛تصور بفرمایید ؛ بیسیم لعنی رو بگیرین سمت تون-وبه همراه تون بگن؛ازاین بچه یاد بگیر!!(باتمام خشانت ) اونم تو سنین هشت نه سالگی :|
√دومین-ساحل کیاشهر-؛دارین پل چوبی رو طی میکنین!که برسین به ماشین!چرا؟چون دلتون از مسیر مرداب گون ی که گذشتین ؛بشدت گرفته-ازاین جهت چوپان سمت راست شما -لیلا سمت چپ...شمارو مشایعت می کنند تا دم در وسیله ی نقلیه...
همین طور که دارین به صحبت های سمت راست وچپی گوش میکنید؛ توجه وافر به چوب های نراد ی که با نظم کنار هم مجوعه ی پل رو تشکیل میدن دارین -وایضا روزنه ای که زیر پل رو نشون میده- چی بود حالا!؟
مرداب خوف برانگیز با نی زارهاش..صداهای عجیب غریبه لای نی زار-غورباغه ها یی که تو دهن مار زجه میزدن....
که یهویی دست چوپان جلوی دیدگان تونو بگیره!!!چرا!؟خب!باید سر بلند کنین ببینین دیگه!!
تا بجنین -با شکم گنده ای روبرو میشین وقبل ازاین که فیس تو فیس بشین؛میشنوین؛تو!؟اینجا چکار میکنی!؟کی بهت اجازه داده پستت رو ترک کنی؟!ها ؟؟؟
بله ؛وقتی سر بلند کردین؛ دست چوپان رو کنارمیزنین ؛تا ببینین چه خبره!!!اصلا این شکم گنده نزدیک صورت شما چکار میکنه؟؟؟ که این دفعه نوک بیسیم رو مابین دو ابرو -بگ گرند تصویر -دهان گشاد وبازمانده ما-مور -قپه هاش
جزء وحشت ناک ترین پس زمینه های عمر دیدگانم بود!!
باور بفرمایید دوست داشتم ؛عینهو بازرس پلنگ صورتی -که جفت پا روی اجسام میرفت :|
باهم روی شکم گنده اش میرفتیم:|
یا این که ژ3 ناکش کنم.
.
باهم چشم تو چشم شدیم!! اونم60ثانیه ؛ هیچ نگفتیم ؛صدای چوپان رو شنیدم که میگفت؛چی شده آقا!؟
به شصت ویک ثانیه که رسید؛گفت؛البته دس به سینه گفت؛عذرمی خام خانم -شما رو با همکارم اشتباه گرفتم!!!
.
.
سوم-ساحل حاجی بکنده؛ مشغول باد خوردن بودیم که-نام خانوادگی مونو صدا زدن!!گفتن ؛خانم...؟؟
برگشتم ؛ فاصله زیاد بود و با دست اشاره به طرح سالم سازی-گفت؛برید ببینید چه خبره!؟؟
خب!قرارنیست از آنچه دید طرح سالم حرف بزنیم که!!اینجا یه ثانثور صدا سی مایی لازمیم :|
قبل رفتن به چوپان اشاره زده بودم که دارم میرم ؛)
.
آمدیم بیرون ؛منو چوپان وماموری که هاچ وواچ ؛گفت؛تو خانم فلانی هستی!؟گفتم بله!گفت؛ولی همکارم نیستی!!چرارفتی!؟گفتم ؛خودتون مگه نگفتین برید سروگوش...منم رفتم!!گفت؛ولی اون خانم نبودی!؟گفتم؛ شما تشخیص داده بودین که هستم-منم رفتم...بهرحال منم داشتم هوا می خوردم شما مزاحم هوا خوریم شدین تازه تلبکار هم هستین :|
چوپان اشاره زد؛که بیا بریم -...منم بچه حرف گوش کن!!پشت سرش راه افتادم که برم!!
چند متر که رفتم ؛گفت؛حالا چه خبر بود!؟؟
گفتم؛ معضل اضافه وزن رو باید جدی بگیرن!! اگه کاسپین کوسه ماهی داشت ؛چه بهتر می بود!!
بهت زده نگاهمون کرد :|
یعنی مهو شده در افق ها...تا خواست چیزی بگه؛گفتم جناب ثلهنگ...می شناسین!؟
واینقدر این میشنایسن رو محکم گفتم ؛طفلی کپ کرده بود. ولی حقش بود!!:||||
√عزیزان مون معتقدن که ؛همون بهتر که محبوسی:|
بگذریم ؛
ببخشید ساحل مون آرشیوی نزدیک به ده سال پیش هست.
بیربطه باربط؛
+آنان که محیط فضل وآداب شدند/ / در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون / / گفتند فسانه ای و در خواب شدند....باقی ماجرا.
....
....شکوفه های انبه جنگلی؛حیاط منزل آقاجان
....بسی بسیار شکوفه های معطرسانندددد:-*
شبدربانو جان:-*
انبه جنگلی؛
با برگهای همیشه سبزش درختی که بسیار سریع رشد میکند ؛درپاییز یا اوایل زمستان شکوفه می دهد واردیبهشت وخرداد میوه می دهد.میوه انبه یا ازگیل ژاپنی یا همان گلابی جنگلی که در گیلان به وفور یافت می شود بسیار شیرین و آبداراست.
+تصویر انبه ازنت برداشته شده است;ولیکن تصویر دو ازگیل بیان گر آن است که؛ بسی بسیار متفاوتند.
و هر کدام در زمان خاص خودشان محبوب و لذیذ ببوده اند.
+ویکی پدیا راجب -ازگیل ژاپنی- انبه جنگلی-ازگیل یا کونوس -جستارهایی دارد.
....
راجب خواص و خاستگاهش و....ویکی پدیا خیلی زیبا وخواندنی -مثل مابقی جستارهاش نوشته.القصه منظور ما از تصویر کنوس خواص و ویتامین ب وc موجود و....غیرو..هممم؛نیست.
منظور برگهای درخت ازگیل است وحضرت پاییز به نحواحسن مشاطه اش می نماید...
شما جنگل وآن لپ های آتشینش را درذهن تان مجسم کنید!!
بله ؛ دامن جنگل از همین کونوس دارو مابقی گونه ها؛آذرگونو آتش تر است.
√نوع وحشی وجنگلی اش ؛ترش لب ببوده است.
+ثبت ذهنی ؛کونوس چینی تو باغ پدر بزرگ همراه مابقی عزیزان....وازهمه مهم تر -شب یلدا سرزدن به چیده شده های میان کلش سرچین...ایضا ذوق زدگی ؛پزیده شدن کونوس ها...ولبخند پدربزرگ ومادربزرگ.T_T
+اینه که میگن ؛خرمای گیلان خرمای گیلان ؛منظورشون همین کونوسه دیگه ؛)
...
رساله ی عشق
لا به لای هزار جفت کفش مهمان
یک جفت دمپایی پرگو
داشتند از بازگشت سند باد بحری
قصه می گفتند.
خانه پر از همهمه بود :
حرف ،حرف،حرف...!
آن شب
آخرین کشتی قاهره
برای بردن سقراط آمده بود.
کرایتون گفت
ممکن است بین راه باران بیاید.
...
روزنامه ها نوشته بودند
عده ای در بندر بنارس
هنوز هم
شربت شوکران می فروشند.
سقراط گفت:
حیرتا...مردمانی که من دیده ام
دیروز با گرگ گفت وگو می کردند،
امروز با چوپان!
پس چراه گاه بزرگ پردیسان کجاست ؟
دمپایی ها داشتند برای خودشان قصه می گفتند.
دمپایی پای راست گفت ؛
امشب ماه خیلی غمگین است
به همین دلیل هم
آب ازآب تکان نخواهد خورد.
.
دمپایی پای چپ گفت:
آرامترحرف بزن دوست من
من به این کفش های واکس زده مشکوکم!
* سید علی صالحی *
+√عکس دوم -سرشاخه ی شکسته ی شوکران-21 مرداد 95.
-مستند نیمه ی پنهان ماه؛زجرآوره. ....
+√به طرز عجیج مجیدی -عطروبوی تندو وحشیه ؛داوودی های شهرآشوب رو داره...
...
....
....
...
جست وخیزه ماه در پیاله ی آب ،
خنده های از خدا آمده ی کودکی
در ایوانِ گلیم و گل سرخ،
...
ماه ،مزرعه ،دریا
یک نفر همین حوالی نزدیک
دارد ترانه های مرا می خواند.
*سید علی صالحی *
14- 8- 95_ثبت تصاویر.
....
....
....
....
....
....
...
...
...
...
....
...
اَجی ماهی هوس کرده بودن؛ازاین جهت -چوپان دست به تور که مابهش میگیم"سالی"شد؛واسه ی مادر بزرگ هشتادو اندی ساله ی مان ماهی بگیره.
تصاویرخود گویاهستند ؛ اون ماهی کوچولوها- به آغوش استخر برگشتند.همینطور اون قورباغه هه ،میگو هه....
√من ازماهی گیری خوشم نمی یاد؛فقط جهت همراهی برادر چوپان مان ایشان را مشایعت می نماییم :|
√ولی از رجز خونی بسی بسیار خشمان می آید. خصوصا مرد شریف باشد ؛نورالا نور می باشد.
+شده تاحالا از دختربچه ای بپرسین؛چند تا داداش دوس داری!؟انگشت های دست راست شو بگیره سمت تون
بعد بپرسین؛خب این یعنی چند تا!؟ ای بابا -بشمار دیگه!یک دو سه چهار پنج ،پنج تا؟!
پنج تا؟
گردنم شکت ؛آره آره آره!
....
...تصور بفرمایید؛ماهه آسمونه اردیبهشتی -نسیمی مرطوبی که رایحه اش گل وشکوفه های بِه درش باشه -
صدای سیرسیرکهایی که خیلی شنگولن ؛خب!بس است دیگر:|
....
....
....
عکس اول- اردی بهشت ماه -87-گرفته شده.
مابقی تصاویر چند روز اخیر.ایندفعه مربای به ،با به کردستان درست کردم-همان طور که خودتان مشاهده میکنید-رنگش پر رنگ تر نسبت به دفعات قبل تر شده-مزه اش هم به قوله اجی ترش لب هست؛ واین به این معناست که ؛شاهکارتراز به اصفهانه -البته از نظرما.
√ما به ترش مزه میگیم؛ترش لب؛مثلا سیب ترش مزه-سیب ترش لب ،به ترش لب -او پرتقاله ترش لب -فسنجانه ترش لب- البته ترش لب فقط اختصاص به خوردنی ها و...نیست؛به بعضی از بچه های بامزه هم این عنوان گفته میشه.مثلا مش سکینه ایته کوجه زه نوه داره -ایدنه ترش مزه زاکی ایسه-آدم دوس داره بینه بزنه بخوره :|
یعنی چی!؟؟
+گفتند به کردستان -کامیاران هستش؛به هاش نه پوک بود نه سفت؛تلخ وگس هم نبودن؛معطرولذیذ بودن.
....
....ایشون که معرف حضور شما هستند! الان مد نظر مکان استراحت ایشونو مابقی دوستانو آشناهاشونه :)
به قوله رضایه خودمان-رفیق و رفقات :|
....
....
....
انارهای حیاط چیده شدن ؛وهمینطورکه مشاهده میکنید بر رو ندارن ،اما ؛دانه های دلشان چون است :)