-
قن ناهارِ اول دی
جمعه 1 دی 1402 18:30
-
از دلتنگیت کجا فرار کنم؟
جمعه 1 دی 1402 08:53
آرام باش عزیز من آرام باش. حکایت دریاست زندگی،... بشنویم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آذر 1402 16:19
-
وقتی ساکتی و آنهایی که اهمیت میدهند؛ صدایت را می شنوند...
یکشنبه 26 آذر 1402 20:45
سکوت، روشنایی، رضایت. و سایه روشنِ دامنهای در مِه .... و... "سید علی صالحی" پ.ن بشنویم
-
در ستایش انسانهای کاریزماتیک
جمعه 24 آذر 1402 19:34
زیباییِ تو غم انگیز است . . . "علی رضا قاسمیان"
-
آذر 1402؛شکوفه های سیب در باران
جمعه 10 آذر 1402 07:03
بشنویم
-
دیالوگ!
پنجشنبه 9 آذر 1402 08:24
"و آن نان را من از لقمه ی خودم می دهم!"
-
چه جوری برایت دلتنگی کنم؟
سهشنبه 7 آذر 1402 19:10
-
رندان سلامت می کنند. . .
سهشنبه 7 آذر 1402 18:53
یا رب این قافله را لطفِ ازل بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام "حافظ" پ.ن رندان مست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 آبان 1402 09:35
-
آزادار در باد. . .
شنبه 27 آبان 1402 18:54
-
ورای نور و ظلمت...
شنبه 27 آبان 1402 18:53
من برگ را سرودی کردم سر سبزتر ز بیشه من موج را سرودی کردم پر نبض تر از انسان من عشق را سرودی کردم، پُر طبل تر از مرگ سر سبزتر از جنگل . . . ``شاملو`` پ.ن بشتاویم
-
می دیل بِواست !
یکشنبه 14 آبان 1402 16:32
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهر 1402 16:21
سلام. مرسی که جویایِ احوال هستید. متاسفانه آدرس بلاگ شما در دسترس نیست. والا بنده خیلی وقته بازار بزرگ و آن حوالی خوب و آشنا نرفتم.از آقا سعید و مغازه اش هم بیخبریم. چشم؛براتون آپلود کردم. بفرمایید شکر؛ایشان هم خوب اند و هنوووووز غرب گیلان هستند. بله؛از اینجا بخواییم بریم _از کنار موزه میراث روستایی_ باید بگذریم:)...
-
برشی از یک کتاب و یک پ.ن
چهارشنبه 26 مهر 1402 08:17
آن کس که در آرزوی بهترین چیز است، سرخورده از زندگی پیر می شود، آن کس که همیشه مهیای بدترین چیز است زود هنگام پیر می شود، اما آن کس که ایمان دارد، جاودانه جوان می ماند. ابراهیم ایمان داشت و برای همین زندگی ایمان داشت. اگر ایمان او تنها برای زندگی اخروی بود، بی گمان همه چیز را به دور می افکند، تا از این جهان که به آن...
-
یک تصویر
چهارشنبه 26 مهر 1402 08:14
-
دیالوگ
دوشنبه 10 مهر 1402 15:57
من از خشم یک مرد صبور بیشتر از خدایان نگران می شوم. “راگنار”
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مهر 1402 14:13
من عاشقم من عاشقی ئێوارهیهکی وهنهوشهییم که دوو چاویی پڕ حهسرهت روومهتهکانیان تیا تهڕ کردم و دوو لێوی پاییزیی چرپاندیان: “رگات پڕ بێ له ڕۆشنایی ڕۆڵهکهم” ئینجا من کۆچم کرد. من لهودیو سنوری ئاشناییدا دهژیم ژوورهکهم دراوسێی ئاو و دۆستی تاشهبهرده لهپهنجهرهی ژوورهکهمهوه من ههمیشه گوێ له سترانی...
-
ایمیونس و پلار ژین
جمعه 7 مهر 1402 10:25
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مهر 1402 16:37
چونان انارم میوۀ پاییزی غم دستان دلتنگی دلم را می فشارد . . . شیون فومنی پ.ن... https://alef-palef.blogsky.com/1402/06/22/post-5/
-
همین.
سهشنبه 4 مهر 1402 15:15
باید از چیزی کاست، گر بخواهیم به چیزی افزود. هرکس آید بهرهی سویِ کمال. تا کمالی آید، از دگرگونه کمالی باید چشمِ خواهش بستن. ... زندگانی این است؛ وینچنین باید رَستن...! نیما یوشیج
-
تویی که خوبتری ز آفتاب و شُکرِ خدا...
سهشنبه 4 مهر 1402 11:11
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهر 1402 13:09
-صبور باش +تا کِی؟ -تا ابد . . . #محمود _درویش بشنویم
-
.
دوشنبه 3 مهر 1402 10:51
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهر 1402 20:55
شهریور تمام شده بود و حالا که مهر ماه آمده بود.... مدرسه ی لعنتی ما هم.وا شده بود. آن روز.اول مهر.آسمان آبی بود و نرمه نسیمی هم می وزید.یعنی هوا اینگونه بود که...،جوون میداد بری ول ول تو باغ بچرخی .یا روی ایوون.یا بالای درخت گردو. دراز بکشی و هوا بخوری. نه اینکه .مث حالا.با کیف و لباس مدرسه ،سرپا تو صف ب ایستی......
-
سر_کلاس_با _تی تی خُلِ
دوشنبه 27 شهریور 1402 14:39
آدمی با دو چیز زنده است... اولی عشق است و دومی رنج.... آدمی به دو چیز می میرد... اولی رنج است و دومی عشق... ما تکثیری تودرتو از این دو، در یکدیگریم . . . خداوند در قرآن به پدر و فرزندان خدا پرست سوگند خورده، وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ _ که چی؟ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ_ یعنی انسان با دو چیز آفریده شده و با...
-
صَنَما شاهِ جهانی،. . .
یکشنبه 26 شهریور 1402 09:05
-
تاسیانیِ ثقیل
شنبه 25 شهریور 1402 13:52
ای کاش پیش از تو من پنهان در کلماتِ کهن سالِ خویش کُشته میشدم ای کاش من هم تحملِ بیتابانهٔ تو را میداشتم، پیش از آن که این روزگارِ پتیاره تابام بیاورد. ای کاش...ای کاش در هقهقِ هفت دریا هنوز هم کنارِ بغض تو بودم . . . "سید علی صالحی"
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 شهریور 1402 09:40
-
پس از هفتصد و سی روز
پنجشنبه 23 شهریور 1402 13:15
من نمی دونم با شما چیکار کنم،؟ واقعا نمی دونم # دیالوگ در فیلم "کودکی ایوان" ما با دو ایوان مواجه هستیم. یک ایوان پرخاشگر، کم تحمل و عصبی که توان جسمی و ذهنی و تجربه فراتر از سن خود دارد و به انتقام می اندیشد و دیگری ایوانی که در رویاهایش تصویر می شود، ایوانی که در کنار مادرش به زلالی آب چاه خیره شده و دنبال...