<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

سلام.

مرسی که جویایِ احوال هستید.

متاسفانه آدرس بلاگ شما در دسترس نیست.

والا بنده خیلی وقته بازار بزرگ  و آن حوالی خوب و آشنا نرفتم.از آقا سعید و مغازه اش هم بی‌خبریم.

چشم؛براتون آپلود کردم.بفرمایید

شکر؛ایشان هم خوب اند و

هنوووووز غرب گیلان هستند.

بله؛از اینجا بخواییم بریم _از کنار موزه میراث روستایی_ باید بگذریم:) کلا همون اتوبان.میره غرب گیلان.که خصوصااا این فصل از سال .خیلی خطر ناکِ.

خواهش میکنم.

سلامت باشید همیشه.


پ.ن

صبیره ❤️جوون.یک دنیا شرمنده عزیز دل م:*

برشی از یک کتاب و یک پ.ن

 



آن کس که در آرزوی بهترین چیز است، سرخورده از زندگی پیر می شود، آن کس که همیشه مهیای بدترین چیز است زود هنگام پیر می شود، اما آن کس که ایمان دارد، جاودانه جوان می ماند. ابراهیم ایمان داشت و برای همین زندگی ایمان داشت. اگر ایمان او تنها برای زندگی اخروی بود، بی گمان همه چیز را به دور می افکند، تا از این جهان که به آن تعلق نداشت بیرون بشتابد !




پ.ن

از تلخیِ روزگار

هیچ نشانی نیست

در رویاهایِ شبانه ام


"عباس کیارستمی"







چونان انارم میوۀ پاییزی غم

دستان دلتنگی دلم را می فشارد . . .



شیون فومنی 



پ.ن...https://alef-palef.blogsky.com/1402/06/22/post-5/

همین.

باید از چیزی کاست،
گر بخواهیم به چیزی افزود.
هرکس آید به‌رهی سویِ کمال.
تا کمالی آید،
از دگرگونه کمالی باید چشمِ خواهش بستن....
زندگانی این است؛
وین‌چنین باید رَستن...!
 



نیما یوشیج



-صبور باش

+تا کِی؟

-تا ابد . ‌ . .

#محمود _درویش


 بشنویم

پس از هفتصد و سی روز


 

من نمی دونم با شما چیکار کنم،؟

واقعا نمی دونم

# دیالوگ

ادامه مطلب ...

کشف تو



سیاهی بود و ستاره ای


هستی بود و زمزمه ای


لب بود و نیایشی


من بود و تویی


نماز و محرابی



"سهراب سپهری"

بارون نرم و آهسته می باره و باد توی چشم هام اشک می نشونه ."  صدات خسته است . مهربون . قاطع و شجاع و دلتنگ."

بله؛عبور باید کرد . صدای باد می آید، عبور باید کرد. و من مسافرم ، ای بادهای همواره ! مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید ...

خُب.

این از این.

جسارتا یه سوال؟:" آیا با فردی مثل خودت دوست خواهی‌شد؟"

_ (نظرات این پست تایید نمی شود ) با تشکر _لطفا واکنش تان را هم برایم بنویسید.

یعنی مثلا، با خوندن این سوال، 

و فکر کردن به فردی مثل خودت؟ که باهاش دوست شی. چه واکنشی داشتید؟!



پ.ن

عنوان از مش فریدونِ.


پ.ن

صبیره ی❤قشنگ و دوست داشتنی ام

امید وارم که حالت خوب باشه عزیزِ دل م

الهی همیشه سلامت و تندرست و شاد باشی بلامیسر:*❤


پ.ن

الانم همین جورِ.

از هر چیزی ناراحت شه،

می ره تو اتاق و دَرُ می بنده.

اونوقت سارا اَدای منو در میاره و

بلند بلند میگه:دادای من؟پسر که قهر نمی کنه!!"

بعد برمی گرده سمت ام و

ابروهاشُ میبره بالا و

میگه،هااا،خوب شد.حالا هِی ،لی لی ب لالاش بزار.

من که چیزی نمی گم .چون معتقدم رفتارش  خیلی ام طبیعی و 

مثل همیشه،پس از خلوت با خود ،خوش اخلاق بر می گرده...ولیکن فقط لبخند می زنم.

بعد ور ور،شروع میکنه و

یک نفس؛به زن دادا گیر میده.

اونوقت که می گم؛

خدایا؟ 

خودت به داد پسر مردم برس واقعا.




یعنی ممکنه؟آدم از اون دنیا هم؟ویدئو کال کنه؟

خب.تلفن رو که مطمئنم.

آخه چند بار، تلفنی با خاله جان صحبت کردم.

یا مثلا اون شبی که حمید غرق شده بود،

تلفن زنگ خورد،گفتم الو؟

شنیدم:الو ؟سلام خاله.

گفتم سلام !! تویی حمید ؟

گفت: آره خاله.

گفتم کجایی؟گفت به مردشریف بگو ناراحت نباشه،من پیش مامانمم.

خوشحال و راضی_گفتم خا باشه.مراقب خودت باش.

گفت،خا،خاله.

پ.ن

بشنویم.

دیالوگ!


  



_خدا داره مجازاتم می کنه؟ 

نه،رفیق!

اینطور فکر نمی کنم

خداوند کسی رو مجازات نمی کنه

باید اعتماد کنیم ،که کارش یه حکمتی داره....

خداوند رحیمِ

و بخشنده اس...

برنج و دوشاب


پ.ن



برنج (واویشته بَج)برشته+مغز گردو+ زیره سیاه+شیره ی انگور=برنجِ دوشاب.


این سی یه؟



من وانمود نمی‌کنم که ما همه پاسخ ها را در اختیار داریم ، ولی پرسش ها بدون شک ارزش فکر کردن را دارند. 



"آرتور سی کلارک"



پ.ن

بله دوست عزیز،منظورم از موبو نیوز= نقد و برسی گوشی ها بود،که یک ریز فک می زنه/:

در ستایش تفاوت ها . . .

 زندگیِ روز مره

آکنده از تغزل است.

کافی است چشم بگشاییم. . . 


 

ادامه مطلب ...

براشی از یک کتاب(؟)






"سر براه بودن می تواند آدم را خفه کند."


پ.ن

 تصویر هلی شاتی

از قرمه رشتی و همای...




دل ام ترره و تابستان های سالها ی دورِ ره تاسیانِ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شیدایی خجسته ...

 در وجود انسان ها همیشه آرامشی است که هنگام درماندگی به سوی او پناه می‌برند، یک پناهگاه خلوت در مرز گریستن…

ادامه مطلب ...

سرزمین تخیلاتم نامحصور...


دوست عزیز ؟

یادت باشه،

منو تو قبر شما نمی گذارن بزرگوار.


من در تخیلم،سیگار می کشم و

با انسان ها حرف می زنم...



هایکو

 


روشن کردن دو سیگار  

با یکی شعله  

چشم هایش سبز  بود.    

ادامه مطلب ...

 صبور

مثل درختی که در آتش می سوزد . . .


 

...




احترام به خویشتن بالاترین نعمت است.

"آلبر کامو"


 

          

هنوز باران می بارد!

چند شب پیش..معین داشت می خوند.

و من ؛

داشتم به حرف های مامان گوش می کردم.


گفت. راحله زنگ زد.به ام گفت.من خیلی تنهام.کسی سراغی ازم نمی گیره.چرا به ام سر نمی زنی؟ زن دایی.

گفتم رفتی پیشش.به اش بگو به عمه اش زنگ بزنه.

گفت.اتفاقا میون  حرف زدن مون.گفت در می زنن زن دایی.بعد از پنجره نگاه کرد.گفت.اَه.عمه حوری اومد ه !!زن دایی.

گفتم بهمن آقا.خواهرشُ خیلی دوست داره.ازش حرف شنوی داره.چرا؟چون خواهرِ 

راستگو و درست و حسابی ای داره.

که یهو شنیدم:


...صاحب داره دنیا همه کاراش

 این جوری که ناجور نمیمونه...


تو دلم گفتم.خوب.اینو به اش میگن.برگشتن حواس .در وقت و زمان و مناسب.

خدایا شکرت.



ای شعر که به خویش‌ام می‌خوانی. . .

 

 روشن است که خسته ام

زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند

از چه خسته ام، نمی دانم

دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید

زیرا خستگی همان است که هست

آری خسته‌ام 

و به نرمی لبخند می‌زنم

بر خستگی که فقط همین است
در آن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
و مهمتر از همه، شفافیت درخشانِ

فهمِ قفانگر…


``فرناندو پسوآ``



 عنوان و پ.ن : شاپور جورکش




 پ.ن 

دلالت پرنده


بخوان مرا بخوان


بخوان سبز هوش


بگذار آوای پریشان نایم را


سی مرغ بسرایند


مجنون آوارگی هایم را همزاد!


از آرواره های سگان پس بگیر


تا به خود بآیند یاخته ها


با عقل سرخ دلت پرواز کن


بسوز در حریق سبز جان خویش..