سلام.
مرسی که جویایِ احوال هستید.
متاسفانه آدرس بلاگ شما در دسترس نیست.
والا بنده خیلی وقته بازار بزرگ و آن حوالی خوب و آشنا نرفتم.از آقا سعید و مغازه اش هم بیخبریم.
چشم؛براتون آپلود کردم.بفرمایید
شکر؛ایشان هم خوب اند و
هنوووووز غرب گیلان هستند.
بله؛از اینجا بخواییم بریم _از کنار موزه میراث روستایی_ باید بگذریم:) کلا همون اتوبان.میره غرب گیلان.که خصوصااا این فصل از سال .خیلی خطر ناکِ.
خواهش میکنم.
سلامت باشید همیشه.
پ.ن
صبیره ❤️جوون.یک دنیا شرمنده عزیز دل م:*
نیما یوشیج
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی
"سهراب سپهری"
بارون نرم و آهسته می باره و باد توی چشم هام اشک می نشونه ." صدات خسته است . مهربون . قاطع و شجاع و دلتنگ."
بله؛عبور باید کرد . صدای باد می آید، عبور باید کرد. و من مسافرم ، ای بادهای همواره ! مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید ...
خُب.
این از این.
جسارتا یه سوال؟:" آیا با فردی مثل خودت دوست خواهیشد؟"
_ (نظرات این پست تایید نمی شود ) با تشکر _لطفا واکنش تان را هم برایم بنویسید.
یعنی مثلا، با خوندن این سوال،
و فکر کردن به فردی مثل خودت؟ که باهاش دوست شی. چه واکنشی داشتید؟!
پ.ن
عنوان از مش فریدونِ.
پ.ن
صبیره ی❤قشنگ و دوست داشتنی ام
امید وارم که حالت خوب باشه عزیزِ دل م
الهی همیشه سلامت و تندرست و شاد باشی بلامیسر:*❤
پ.ن
الانم همین جورِ.
از هر چیزی ناراحت شه،
می ره تو اتاق و دَرُ می بنده.
اونوقت سارا اَدای منو در میاره و
بلند بلند میگه:دادای من؟پسر که قهر نمی کنه!!"
بعد برمی گرده سمت ام و
ابروهاشُ میبره بالا و
میگه،هااا،خوب شد.حالا هِی ،لی لی ب لالاش بزار.
من که چیزی نمی گم .چون معتقدم رفتارش خیلی ام طبیعی و
مثل همیشه،پس از خلوت با خود ،خوش اخلاق بر می گرده...ولیکن فقط لبخند می زنم.
بعد ور ور،شروع میکنه و
یک نفس؛به زن دادا گیر میده.
اونوقت که می گم؛
خدایا؟
خودت به داد پسر مردم برس واقعا.
یعنی ممکنه؟آدم از اون دنیا هم؟ویدئو کال کنه؟
خب.تلفن رو که مطمئنم.
آخه چند بار، تلفنی با خاله جان صحبت کردم.
یا مثلا اون شبی که حمید غرق شده بود،
تلفن زنگ خورد،گفتم الو؟
شنیدم:الو ؟سلام خاله.
گفتم سلام !! تویی حمید ؟
گفت: آره خاله.
گفتم کجایی؟گفت به مردشریف بگو ناراحت نباشه،من پیش مامانمم.
خوشحال و راضی_گفتم خا باشه.مراقب خودت باش.
گفت،خا،خاله.
پ.ن
_خدا داره مجازاتم می کنه؟
نه،رفیق!
اینطور فکر نمی کنم
خداوند کسی رو مجازات نمی کنه
باید اعتماد کنیم ،که کارش یه حکمتی داره....
خداوند رحیمِ
و بخشنده اس...
من وانمود نمیکنم که ما همه پاسخ ها را در اختیار داریم ، ولی پرسش ها بدون شک ارزش فکر کردن را دارند.
پ.ن
بله دوست عزیز،منظورم از موبو نیوز= نقد و برسی گوشی ها بود،که یک ریز فک می زنه/:
در وجود انسان ها همیشه آرامشی است که هنگام درماندگی به سوی او پناه میبرند، یک پناهگاه خلوت در مرز گریستن…
ادامه مطلب ...دوست عزیز ؟
یادت باشه،
منو تو قبر شما نمی گذارن بزرگوار.
من در تخیلم،سیگار می کشم و
با انسان ها حرف می زنم...
چند شب پیش..معین داشت می خوند.
و من ؛
داشتم به حرف های مامان گوش می کردم.
گفت. راحله زنگ زد.به ام گفت.من خیلی تنهام.کسی سراغی ازم نمی گیره.چرا به ام سر نمی زنی؟ زن دایی.
گفتم رفتی پیشش.به اش بگو به عمه اش زنگ بزنه.
گفت.اتفاقا میون حرف زدن مون.گفت در می زنن زن دایی.بعد از پنجره نگاه کرد.گفت.اَه.عمه حوری اومد ه !!زن دایی.
گفتم بهمن آقا.خواهرشُ خیلی دوست داره.ازش حرف شنوی داره.چرا؟چون خواهرِ
راستگو و درست و حسابی ای داره.
که یهو شنیدم:
...صاحب داره دنیا همه کاراش
این جوری که ناجور نمیمونه...
تو دلم گفتم.خوب.اینو به اش میگن.برگشتن حواس .در وقت و زمان و مناسب.
خدایا شکرت.
روشن است که خسته ام
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
از چه خسته ام، نمی دانم
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست
آری خستهام
و به نرمی لبخند میزنم
بر خستگی که فقط همین استفهمِ قفانگر…
عنوان و پ.ن : شاپور جورکش
پ.ن
دلالت پرنده
بخوان مرا بخوان
بخوان سبز هوش
بگذار آوای پریشان نایم را
سی مرغ بسرایند
مجنون آوارگی هایم را همزاد!
از آرواره های سگان پس بگیر
تا به خود بآیند یاخته ها
با عقل سرخ دلت پرواز کن
بسوز در حریق سبز جان خویش..