مدادم خوش نویس است
خطوطش، قاب دارد
برایم می نویسد؛ادب آداب دارد. . .
با چه رنگی واقعا
رنگ شب را ساختی
با چه ابزاری دقیق
ماه را پرداختی
تابلویی دیدنی ست
هر شب از شبهای تو
می درخشد مثل ماه
پای شب امضای تو
.
.
.
ستاره ها
هزارتا دانش آموز
مبصراشون خورشید و ماه
حاضر و غایب می کنن شب و روز
نمره ی انضباطشون میشه بیست
ناظم شون
بجز خدا
کسی نیست . . .
کمک مثل یک ابر
به استعداد دانه
کمک کن مثل باران
به کشف یک جوانه
پ.ن؛چهار شعر از "غلامرضا بکتاش" ،شاعر کودک و نوجوان!
ویک تصویر از دهه ۶۰.
مرد شریفی که با دو کیلو لپ درآغوش مادر بزرگِ!
خاله جانی که سمت راست تصویر،بغل دست مامان جانه!
مادربزرگی که تنها مشغول صرف ناهار بود!
و عمه نازی گفت؛یک ،دو، سه!