<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

عنوان ندارد!


                           

 لیلی زیر درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد،گل داد،سُرخ سرخ.

گلها انار شد،داغِ داغ.

هر اناری هزار تا دانه داشت.

دانه ها عاشق بودند،دانه ها توی انار جا نمی شدند.

انار کوچک بود،دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.

مجنون به لیلی اش رسید.

خدا گفت؛راز رسیدن فقط همین بود.

کافی است انار دلت ترک بخورد...


#عرفان نظرآهاری

اسمِ مرا صدا بزن،!....

 


"او می رود دامن کشان...."


#عنوان ازترنه ی" جانِ جوانی"مش ابراهیم!


*سرظهر هوا گرم و

آفتابی بود؛بعد از ظهر، خنک و

سرد شد،الان رگبارِ پائیزی.شدت بارون ،یاد آورِ دیالوگ دلشدگان(فیلمی در ژانر درام تاریخی،به نویسندگی و

کارگردانی و

تهیه کنندگیِ: استاد علی حاتمی) شد؛"کاش این دنیا هم  مثل یک جعبه  موسیقی بود،همه صداها آهنگ بود،همه حرف ها ترانه..."


** دیروز که داشتیم میرفتیم ...،تو ماشین هزارویک شب ابی پلی بود.چهره چهره چرخوندم سمت گلفروشی مش قاسم؛ّبغل بغل،رنگ به رنگ؛ داوودی های مینیاتوری !

یادِ داوودی های لای موهاش افتادم.تو سرم ترانه خنه بندان پخش شد.

بعد یاد افتادم،سه صفحه مشق هامو ننوشته بودم و

جریمه /:های نوشته شده دلتنگم کرد،

تو دلم گفتم:


غصه هامان گوشه گنجه بی کلید

مشقهامان نوشته،

تقویم تمام مدارس در باد!...




من هنوز حرف دارم با چشات؛ درد و دل کم نمونده...



امروزتو کلاس!(ساکت شد.نفس عمیق کشید. با بغض گفت؛دلم  برات تنگ شده بود!

خیلی ؛دلم برات تنگ شده بود!


_خیره به سقف ... ؛آروم پلک زدم.چشام بسته شد.

جمله اش رو تو ذهنم مرور کردم:لبخندم گرفت.تو دلم گفتم:الهی بمیرم!

 

کلاس رو تصور کردم،انگار خیلی گرم و

دم کرده اس!

اَه.

گفت؛اَه،اَه...امروز پُختیم تو کلاس!

_چیزی نگفتم!

بعدمکثی ...گفت،

می شنوی؟

_اُهوم!

میدونی؟

_چیو؟

این "کژال"عینه توعه.عین تو!

ادامه مطلب ...

ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!


 ولادمیر ناباکوف میگوید؛من مثل نابغه ها فکر می کنم،

مثلِ نویسندگان سرشناس می نویسم؛و مثلِ کودکان حرف می زنم!




همین.


من یادم رفته بود

پایان قصه کجاست،

من

خودم را زده بودم به راه نور،

بو،

بوی سیب،

بوی بوسه های تو

و طنین اسم کوچک خودم....

.

.

.

بگذارید به حالِ خودم  بروم هوای سیگاری

صحبت ساده ای،یک تبسم خالی

علاقه پاکی به آب، آدمی،آسمان...


#سید علی صالحی

منم موندم؛با این دل چه کنم؟...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همین.

 

برای اصیل بودن

کافی است که دروغ نگویی،

آغاز اصالت همین است که 

نخواهی چیزی باشی؛که نیستی....


#فیلسوف اتریشی ؛لودیگ_ویتگنشتاین

سید علی صالحی

                                          

وما 

یاد گرفته ایم

آی با کلاه

اول هزار واژه می آید

وما از هزار واژه 

به یک واژه رسیده ایم

اما گفتنش سخت است

نوشتنش سخت است

خواندنش سخت است....