<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ماندو نه بی بلامیسر!

 خوشا 

پرنده

که بی واژه

"شعر"

می گوید!


 

اینجور  وقت هایی که،نه  شمس است و 

نه قمر!

ئیواره ی  غمگین وتاسیان طوری است و

بس!


ئازیزه که م زور خوشتم دَوِه!

 در حالِ

دوست داشتنِ تواَم

مثلِ پیچکِ . . . 

 

دیالوگ!

خود خدا هم اونقدرا که میگن سخت گیر نیست . . . 

 

 #مارمولک_محصول ۱۳۸۲



دادا از آقای پرستویی خوشش میاد.پونصد مرتبه ام مطرب" نگاه کرده.سر پونصدویکمین بار،یهویی گفت؛"عایشه گل بامزه اس!"

هفت قسمت از سریالِ هم گناه رو دانلود کردو

یکجا دید.البته قبلش به ام گفت،پایه ای سریال ببینیم؟...اینجوری شد که- منتظریم فردا روز برسه و

ناشتا" قسمت بعدیُ باهم تماشا کنیم.

موسیقی متن سریال رو دوست داشتم .جناب قربانی ام؛حسم از سردی این بیخبری فرق نکردرُ؛قشنگ خوند.

 زیبا در نقش یک مادر تنها و راننده ی وانت مزدا در "هم گناه"ظاهر شده.....بار گل میبره ،توی ماشین فرهاد گوش میکنه.یه لحن سکوت خاصی ام داره...


خلاصه اینکه، دادای  من حساب کتاباشو کرده،....به سلامتی چند سال دیگه میره خدمت.

خدایا پشت پناه همه سربازا باش.





همین.

امام صادق ع فرمودن؛ آنکه به خدا پناه ببرد،

آسوده و محفوظ است.

 


سلام هی حتی مطلع الفجر. . .

 الذین  یذکرون  الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم. . .همانا که در هر حال_ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده!_خدا را یاد می کنند;ودر آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند. . . 

ایه ۱۹۱ سوره آل عمران.


خدایا پناه بر تو

ما میدونیم شما همین جا،درون  قلب مایی.لطفا همیشه باش،لطفا آنی مارو به حال خودمون وانگذار...

خدایا انی اهبک...


 

در تفسیر عنوان پست خواندیم؛سلام یعنی نعمت بی نقمت.یعنی یک امر خوشحال کننده که هیچ امر مضری به آن همراه نباشد.

خداوند درباره شب قدر می فرماید؛سلام هی حتی مطلع الفجر....یعنی سلام تا صبح ادامه دارد،وبا طلوع فجر تمام می شود.یعنی شبی است تنزلل ملائکته و روح ....

یعنی شبی است آکنده از سلامت و خیرو رحمت؛ تا طلوع صبح...


 از خداوند بزرگ برای همه شما عزیزان ،نور و رحمت و

خیرو برکت و سلامتی آرزومندم.


ئیمه تی شبدری سانِ ره بیمیرم؛ده ردت له گیانم!

 

 دل که تنگ است کجا باید رفت؟


 گفت؛روی سینه ی شبد سفید.آنگونه که صورت بسان دستِ زیر سر،چون سبو خشک شود.وباد بوزد،و دلتنگی هایت را آواز دردهد. . . وآنگاه روح خردسالت زشوق...،اهوم،اهوم،..<-سرفه اش بگیرد!!

محبوب من

تو کیفیتِ سیبی و

بِه،

امکان ری حانی و

نعناع،

مقاومت لبخند و روشنی. . . 


محبوب من

مرا ببخشید که دائما شما را دوست  دارم،. . . 

یک بیت و یک تصویر!


ای که همه نگاه من ،

خورده گره به  روی تو

 تا نرود نفس زِ تن،پا نکشم ز کویِ تو. . . 


# مولانا 

 


ده ردت وه مالم ،مارشمالو گیانم!

 از تمام دارایی ها

یکی ،دو گلدان شمعدانی

یک مداد دندان زده

چند تا شعر

و تا دلت بخواهد "دوستت دارم". . .

#حمید _جدیدی 

تو هم یک بار...


 

 

 مردم،

خاصه این عامه عجیب 

صبح ها از این پسین سخن می گویند،

پسین از سپیده دمی که پیدا نیست

کی به یکی پوزخندِ روزگار. . .؟!


مردم 

مرتب می گویند 

همه ما آیا به زودی کُشته خواهیم شد؟


حیرتا 

در هیر و ویرِ واژها

من هم پشیمان از عفونتِ آسمان

فقط زیرِ پایِ خودم را نگاه می کنم:

مؤلفِ مُرده آیا

ممکن است دوباره

به شفایِ نوشتن برگردد؟


کرونا ...کرونا!

دوستِ دیرینِ من

حالا که ستمگران 

روزی هزار بار ما را می کُشند،

تو هم یکبار

ستمگران را بکش!

 


19نوزدهم اردی بهشت 1399

سید علی صالحی


پرنده در قفس خویش خواب می بیند!

                           

به دل چاودیریت ده که م!

 گریه چه نعمتی واقعا !

  گریه، چه نعمتی  ست  واقعا !

گمان می برم  اگر خداوند ،صد هزار گونه  خنده  می آفرید اما رسم اشک ریختن نمی آموخت،قلب،حتی تاب ده روز تپیدن را نمی آورد.

گریه چه نعمتی ست واقعا . . . 




# نادر_ ابراهیمی 


همین.

  "دنیا 

دوباره به دنیا می آید. . ."


"سید علی صالحی"



"قسم به چشم های سُرخت 

من امید به روزهای بهتری دارم. . ."


"براهنی"




ده ردت له گیانم؛ گوله که م!

 نیازمندیم به یک نفر که 

تو باشی.که خودت باشی،خودت،با همان خیال ها و 

خواب های خوشت.

نیازمندیم به بازگشت سال ها،

به عقب گرد تقویم ها،که یک کودکی،یک نوجوانی،از نو تکرار شود.بی کابوس و

آرام،آرام.

نیازمندیم به . . .



# محسن حاتمی

                                 

دلمون خواست!

              

برشی از کتاب!

حق با بهار بود ،با همان ساقه های لخت.براین

 پهنه ی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه می دهد.

خوب است؛که جلوه های بودن را به غم و 

شادی ما نبسته اند. . . 


#هوشنگ_ گلشیری


به رنگ خدا

 معلم مون گفت" خدا دیدنی نیست؛ولی همه جا هست؛می تونید اونو حس کنید. . .

 

                 



▪اومد بغل دستم نشست.پرسید "سعه صدر یعنی چی؟

گفتم؛ یعنی شکیبایی،دریا دلی.یعنی  دربرابرسختی های روزگار صبوری کردن.یعنی از همین جور چیزا.خندید.

گفت ؛مدیر مون نوشته بود،همکاران عزیز،اولیایِ گرامی ،لطفا سعه صدر داشته باشید.

گفتم؛خوب نوشته.تعلیم و تربیت کار آسونی نیست.مسئولیتش دشوارِ...

گفت؛قرار بود نه و نیم، امتحان عربی داشته باشیم.که برگزار نشد.اولیا رفتن توی پی وی دبیر عربی،هی پیغام گذاشتن .دبیر ناراحت شدو

فایل صوتی گذاشت،گوش کن...

بعد شنیدن صحبت های  منطقی آقای دبیر،به دادا گفتم؛اول اینکه،خدا به اش صبرو سلامتی بده.دوم اینکه،جای آقای قاسمی خالی.سوم اینکه؛جایی خواندم،وقتی حضرت موسی مامور اصلاح و تربیت فرعون شد،احساس کرد بار سنگینی روی دوشش هست....،ازخداوند درخواست کرد؛ربی اشرح لی صدری؛ویسرلی  امری؛واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی؛ خدایا! به من شرح صدر عنایت کن؛کارم را آسان کن؛از زبان من گره بگشای؛تا حرف هایم را بفهمند...

گفتم؛خدایا همان طوری که حضرت موسی برای رویارویی با فرعون،به جای لشکر،از شما شرح صدردرخواست کرد...؛،ما هم از شما درخواست می کنیم؛خدایا ربی اشرح صدری....؛خدایا کرونا ریشه کن شه..زنگ تفریح برقرارشه....خدایا الهم اغفر للمعلمین واطل اعمارهم و بارک لهم فی کسبهم ....خداوندا معلمان را عمر طولانی عطا فرما،وکسب کارشان را مبارک گردان.آمین.

زنده باد امید!

امید وار باش؛

تا وقتی چشمی هست که با تو اشک می ریزد،

می توان رنج زندگی را تحمل کرد. . . 

# رومن رولان_نویسنده ی فرانسوی


همین.

 


"یه ضرب المثل پرتغالی میگه:

پا همیشه همون جایی میره که دل میره"




#دیالوگ_ جبیب_در _مدار _صفر _درجه



در ادامه ی پست قبل!

ستایش خدایی را که با من صبوری 

می کند

گویی هیچ گناهی ندارم . . ."


ادامه مطلب ...

من دلم سخت گرفته است....

                             

ادامه مطلب ...

همین.

                          

چه احترام غریبی دارد این خواب. . .

 


در حدیثی از امام صادق خواندیم که؛

پس از طوفان نوح که آب آمدو زمین را شست و حضرت نوح در قبرستان ها استخوان مردگان را دید،...

بی تابی شدیدی را آغاز کردو

بسیار اندوهناک گشت.

خداوند متعال به او وحی کرد؛"انگور سیاه بخور،تا غم و اندوه تو برطرف شود."


عنوان از سیدعلی صالحی ست.

بهمن ماه، به طور اتفاقی تصویر بالا رو دیدم و دانلودش کردم.

پری شب خواب دیدم،خونه قبلیِ هستم.انگار کسی نبود.بعد مرتب کردن آشپزخونه،رفتم تو بالکن،که مشرف به سبزمیدان رشت و سی نما۲۲ بهمن بود،وهست.

توک پا ایستادم،سرشاخه های درخت های میدون پیدا بود.هوا خوش و آسمان آبی بود.یهو یادم اومد،دلم نون خُلفه میخواست.اومدم تو،دربالکن بستم،زیر قابلمه ی روی گازرو خاموش کردم و

هنوز نرسیده بودم به در... شنیدم ؛"کجا؟"

برگشتم سمت صدا.لابد قیافه ام داد میزد، زهره ترک شدم‌ ،لبخندش گرفت.وگرنه به لحن "کجا؟" لبخندنمی خورد.

تو دلم گفتم ،فکر نمی کردم شما اینجا باشین.انگار شنید.لحن چهره اش طوری شد که؛پاسخ پرسشُ بگو.من ام فورا گفتم؛میرم پیش خاله.

بدون مکثى گفت؛"خودم برت می گردونم"البته انگشت اشاره اش رو گرفت سمتم و

گفت؛خودم برت می گردونم"چرا ؟"خودم می برمتُ  " نگفت؟نمیدونم.فقط انگشت اشاره ی دست راستش رو ،گرفت سمتم و

با تحکم گفت؛خودم برت می گردونم"

یادمه لحن تحکم طورش رو ،چند بار توذهنم مرور کردم.

پدرجان؛ هر وقت خیلی  نگرانم بود،همین لحنی بامن حرف میزد.

اشاره کردن ،که یعنی راه بی افت.درآپارتمان باز کردم.نمی دونم چطور؟چهار طبقه رو اومدیم پایین‌،ولی یادمه وقتی حیاط رسیدم. آسمون مون همین آسمون بود.یادمه حبه های انگور ،توی نور خورشید،سوسومیزدن.انگار شب قبل بارون اومده باشه،شایدام شبنم بودن،...

یهویی خودمو معبرقدیمی دیدم،نگاه آسمون کردم، اقاقیاها و پیچ امین الدوله توی نرمه باد خوش بودن.ازاین دالان گذشتیم،مجددن آسمون همین آسمون و انگورها....

اطراف مون سرسبزو اواسط اردی بهشتی بود.رودهایی که مابهش" روخان"می گیم،رودهای کوچیکی اند که،شالیزارهارو سیراب میکنند،آب جاری بود...صدای پرنده ی کولکاپیس شنیده میشد.چشمم به درخت افرا افتاد.برگهاش مثل برگهای کاهو تروتازه بود.

رفتیم و رفتیم و رفتیم.بی هیچ کلامی.البته همیشه گفته ام.همیشه که  پرسش و پاسخ ها کلامی و شنیداری نیست.گاهی صامت و دیداریِ.

 این یعنی درکلام نمی گنجه.یعنی بدون تکلم یک دنیا گفتیم و 

شنیدیم.

عطر هیزم شنیدم.سرم رو چرخوندم،انگار خاله باشه؟ولی لباسهاش شبیه ی لباسهای خودش نبود.رسیدیم به اش.لبخند زد.گفتم،آخ.اگه بدونی چقدر دلم ازاین نون ها میخواست.خاله داشت خمیرنون حاظرمیکرد. لبخند زد.گفتم؛چند بار به مامان گفتم،برام نون خلفا درست کن.گفت اصلا حرفشو نزن.خاله گفت،آخی! 

انگار تو آلاچیق یا غرفه های نمایشگاه چطوری اند.تک نفره میمونن و

پخت پز میکنن،خاله تو همچین غرفه ای بود.دقت کردم،قرفه ی کناری کیه؟لباسهاش عین لباسهای خاله بود.یعنی لباسهای خاله،طرز روسری بستن خاله،عین خانم قرفه کناری بود.وقتی  خواست نون رو داخل تنور بگذاره،چهره اش رو دیدم.دست هاش رو با دقت نکاه کردم،خودش بود.بعد نگاهم به برادرزاده ی شوهرش افتاد.روی نیمکت ،باشلوارکرم رنگِ کبریتی،تی شرت آبی نفتی ،یه وری نشسته بود.زن عمو نون داغ دستش داد.همونجور که نون دهنش میزاشت ،حرف میزد.انگار زن عمو مشغول کارخودش بود. ولی از شنیده ها،آشفته  و نگرانش کردن ،انگارحول ولا داشته باشه.نمیدونه چکارکنه...یکهو دلم شورافتاد.برگشتم سمت خاله.یه نون پیش روم بود و

خودش ام  مشغول ورز دادن خمیربود.

دستم رو بردم سمت نون.برداشته نداشته ازخواب پریدم...

بیدار شدم‌یاد تصویر بالا افتادم.

دیشب ام خواب خاله رو دیدم،باهمدیگه نعناع می چیدیم...

پناه برخدا.خدایا ما به مقدرات راضی ایم.پناه میبریم به خودارحم الراحمینت...خیره ان شاءالله ...

.

روایت داریم،بسیار ثواب داره،همچین  اشاره ی بامزه ای ،،،طوری گاااز گرفت بشه که؛ ازجاش کنده شه.

خوشا به من . . .


                            



". . .کنار توست

 اگر غم را کناری هست و

پایانی . . ."


سعدی




پ.ن؛خوشا به من /که دست تو/پرواز هدیه میکند/خوشا به تو/ که عاشقت صدبار. . . .


بدون شرح!

         

تی تی گیان!

    وقتی  که من تو را دوست می دارم

نه چراغی به خانه بیاور

نه چتری که از کوچه ناشناسی بگذری. . . "


سید علی صالحی

عنوان ندارد!

                         تو نظیر من ببینی  و بدیل من بگیری  ******عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی


ادامه مطلب ...