<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

و ما همچنان . . .

در روزگارانی دور،

 لقمان حکیم به پسرش گفت؛

پسرم،اگر فکر می کنی سخن از نقره است،یقین  بدان که سکوت از طلاست. . . 



پس به هیئت گنجی درآمدی:

بایسته و آزانگیز

گنجی  از  آن دست 

که تملک خاک را و دیاران را

از این سان دلپذیر کرده است

نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد

متبرک باد نام تو

و ما همچنان

 دوره می کنیم

 شب را  و روز را

 هنوز را . . .


" شاملو"

ابرک دل اناری !

 


بعضی   وقت ها  حس  می کنم  که  ذهنم  گرسنه  و  تشنه  است.آن  وقت  می نشینم  کنار این کتاب ها.

چه دوستان خوبی!

چه بی آزار!

کتاب ها  پر  هستند  از سرنوشت های  عجیب  و  غریب  آدم ها.مبارزه  مردم ،ظلم  و  ستمِ ستمگران.

فدا کاری  انسان های خوب.درس های  شرافت  و  انسانیت، واقعیات  زندگی . . . این بشر 

مثل فنر می ماند . به زمینش  که  می کوبند  باز  بلند  می شود  و 

بلندتر  از  همیشه  گردن  می کشد. . .


ادامه مطلب ...

شِکُفته غنچه ی مهتاب.....تو بهشت شالی زاران...

 


دل دریاست

دریا 

پیش آسمان دلش باران

باران

تا دامنش نشسته 

شالیزار

***

شالیزار

سیراب از عطش

چتر آفتاب به سر کرده

ده

به نفس زدن افتاده

پیش وسعت شالیزار

***

باران به شالیزار

دوباره ابر می شود

اما من /دوباره  ده  ساله نمی شوم


#جواد شریفیان _شهریور ۷۳




آدم با تو حرف می زنه :سبک می شه . . .سبک به اون معنا که خودت گفتی. . .



*تو می گی  من سبک شدم؟


•خُب...عشق آدمو سبک میکنه، ولی سبک نمی کنه.


* نمی فهمم چی می گی؟


•عشق باعث شد که تو بابت یک کلمه حرف،یه سال صبر کنی. . .

فقط آدمی که عشق سبک ش کرده باشه می تونه هم چین کاری بکنه.ولی،وقتی می گی سبک شدی،منظورت اینه که خودت رو پایین آوردی،اگه اون هیچ وقت نیاد،عشقش کاری کرده که تو پَر در بیاری و یه کارایی بکنی که تا حالا هیچ وقت فکرش رو هم نکردی.اگه منظورت از سبک شدن بالا رفتنه،سبک شدی.ولی اگه منظورت از سبک شدن،کوچیک شدنه؛عاشق هرچی کوچیکتر باشه،بالاتر می ره. 

ادامه مطلب ...

من فقط حق دارم باران بشنوم. . .

 از دروغ و دروغزن بیزارم

از سایه نشینِ تنبل و

از ستمگرِ آگاه بیزارم،

باید نغمه های راستی را

شعور و تکلم را

عشق  را به آوار بلند بخوانیم

ایرانِ آفتابیِ ما را

سر بلند کن ای اهورامزدا !


مردمان روشنِ ما را

به سر منزلِ صلح و سعادت

باز رسان  ای اهورا مزدا !



             "سید علی صالحی"

         

چرا درخت نباشم؟!


آهای درختای انار!

دیکته ی بی غلط کجاست؟

چرا تو آسمونمون پرنده گوشه گیر شده؟

"یغما گلرویی"



پ.ن؛عصر جمعه.بین راه توقف کردیم ،که برای آقاجان ماست چکیده بگیریم.سرم رو از پنجره ی ماشین فرستادم بیرون،به قول مامان /بازمثل غاز به آسمون نگاه  میکنی؟!/به آسمون نگاه کردم و

همین تصویر رو دیدم .

عنوان از رسول زاده است؛/چرا درخت نباشم؟!/وقتی تو ،در من،این همه پرنده ای؟!)

بعد که حرکت کردیم  و از کنار پارک جنگلی و جنگل سراوان گذشتیم/ تو دلم زمزمه کردم:حالا که آمده ای/همین پرنده بی طاقت/که تو را گم کرده بود/با خیال راحت/دلش را برمی دارد و

به جنگل های دور می رود...."#محمدرضا عبدلملکیان)

جنگل ؟مگه چیزی ام ازش گذاشتن بمونه؟


وقتی رسیدیم؛خاله کوچیکه کنار استخر بود و

برای ماهی ها غذا می پاچید.


ماهی ها بند انگشتی اند.

بهش گفتم/مامانه ماهیا شدیآ خاله!

یهو خنده اش گرفت/تعادلش بهم خورد،داشت با سر می رفت تو استخر/چنگ زدم پیرهنشُ از پشت سرش گرفتم /کشیدم سمت خودم.

مامان گفت/میشه یک دقیقه بیکاربمونی؟!!

خاله ازخندو شُک شیرجه ی خنثی شده اش/سرخ بور شده بود.

خدایا!بارالها! از تقصیرات ماجان بگذر و

مفتکی ببخش و بیامرزتش.

همین.




 

"  زبان بی نهایت

همین  اختلاطِ  اشاره  و  لبخند  است !"


"سید علی صالحی"


 

 


تماشایت می کردم

با چشمانی که

لهجه ی بوسه داشت. . .!


"یغما گلرویی"



من در بیان وصف تو حیران بمانده ام. . .

 یک نفر 

جام شوکران کشید و

از جهان گذشت


یک نفر

از میان شعله های بی امان 

گذشت


یک نفر . . .


آی عشق

از میان شعله های تو

چگونه می توان گذشت؟!



 شوکران  یک گیاه بسیار سمی و خطرناک است.

و معمولا کنار حصارها،کنارجاده ها،گودال ها ،مراتع و زمین های کشاورزی می روید.

ولیکن تمام اعضای این گیاه از جمله گل  و دانه خطرناک هستند.واگر شخصی این گیاه را مصرف کند،باید به سرعت مراقبت های پزشکی دریافت کند.مصرف کند؟مثلا گل بچیند و

ساقه اش را گوشه ی  لب هایش مزه مزه کند...خب!مسمومیتش؟

افزایش بزاق،خواب آلودگی،درد عضلانی،افزایش ضربان قلب و سپس کاهش آن،عدم توانایی صحبت کردن،فلجی،بیهوشی،وخدای نکرده مرگ.

با همه ی این تفاصیل خداوند گلهاش رو خیلی بامزه طراحی کرده.دسه گل قشنگی میشه باهاش درست کرد.والبته قدری ام گلهاش شبیه ی گلهای گشنیزِ!



یک تصویر!

       

!!!


تنها دولت با ثبات  دولتی است که در آن همه ی انسان ها در پیشگاه قانون یکسان باشند....."ارسطو"

عنوان ندارد!


 


 خلاصه اینکه؛

سرگشته ی محضیم و

در این  وادی  حیرت!

عاقل تر از آنیم  که دیوانه نباشیم. . . 

ادامه مطلب ...

اجازه؟. . .


 دوباره زنگ انشاء

و چند موضوع کلیشه ای 

ولی تو برای من

از هر سوژه ای تازه تری. . . 

ادامه مطلب ...

یک تصویر!

                             

همین.

"میخواهی دلتنگ نباشم

انگار که بخواهی،

شیروانی هایِ "رشت"خیس نباشند . . ."



.

*خداوندا برای بارش های به وقتت شاکر و سپاسگزاریم...

*

/خدا روی چمن ها  و شالیزار ها می دمد ....خدا هر جا  که بوی گندم و آب و علف باشد/درآنجاست.....


ورای نور و ظلمت؛از زمین و آسمان فارغ!

                                  

                      

یه شب مهتاب. . .

 حیات،خوابی است و محبت رویای آن.


              # آلفرد_دوموسه

                


آدمی زاد فراموش  کاره. وقتی  درد  داره  قیل  و  داد  می کنه. داد می کشه و بعد یادش میره...

درد که همیشه درد نمی مونه.یا درمون میشه.یا آدم بهش انس می گیره. . .


/دوخط از؛ خواب زمستانی _گلی ترقی


.

.

خدا رو شکر  امسال  اوضاع لیمو دار خیلی خاسِ .


پ.ن:

بدون درد زیستن،عشق به زندگی امکان ندارد.

برای سید علی صالحی

 حال تو خوب می شود

دست ما را می گیری

و باز راه ستاره ها را نشانمان میدهی

که بی سید شعر

سورو سات ستاره رغبتی به رونق 

نخواهد داشت

چندان که باران رفاقتی با دریا

و رویا شباهتی با ریرا

اگر هم بگویند حالشان خوب است

هیچ پروانه ای باور نخواهد کرد

مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت

پیکرتراش عادی ترین مکالماتی که الماس 

می شوند!

چراغ خانه مایی

چشم  به راه روشن ترین کلمات تو می مانیم. . .

ادامه مطلب ...

از خدا خواسته !

 اگر دزد بودم تو را می دزدیدم:چشمانت را،صدایت را،دست هایت را. . .

*عنوان نام ترانه ای از مهستی است.

مغریب سران

 غروب می بلعم

هر روز با صرف جوانی

خاصه در بهار

با 

شب نشینی ی 

قورباغه های دهان گشاد

تا

لبریز اشک مهتاب

از شبدر

نه در میدان سبز بی دغدغگی

یا 

بازار روزمرگی ها

درست کنار پرچین همسایه

و جاده های خاکی ی خیال

که

تفکر نیاکان شخم را

بر گرداگرد عرض کاشتن

به بند می کشد

و یا

در امتداد رودی بلند

که صیغل می خورد

بر سنگفرش آن در باور دور

داس مه نو . . .

ادامه مطلب ...

همین


پ.ن؛بمب ساعتی فقر

کارتونیست: پاول کوژینسکی