<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

. . .

 به ما کسی نگفته است 

که خورشید 

این همه اندوه را 

با خود از کجا می آورد 

هر روز  ....

ادامه مطلب ...

زندگی،پنجره ای باز،به دنیای وجود. . .


که زندگی گاه چون داستان دنباله­ داری­ست

که کسی نمی­داند چه می­شود آخر




هرمز علی پور            

...


زرد و نیلی و بنفش

سبز و آبی و کبود
با بنفشه ها نشسته ام ،
سالهای سال،
صبح های زود .
در کنار چشمه ی سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
گیسوان خیس شان به دست باد ،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم ،
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می ترواد از سکوت دلپذیرشان ،
بهترین ترانه ،
بهترین سرود !
مخمل نگاه این بنفشه ها ،
می برد مرا سبک تر از نسیم ،
از بنفشه زار باغچه ،
تا بنفشه زار چشم تو که رسته در کنار هم،
زرد و نیلی و بنفش،
سبز و آبی و کبود ،
با همان سکوت شرمگین ،
با همان ترانه ها و عطرها ،
بهترین ِ هر چه بود و هست ،
بهترین ِ هر چه هست و بود !
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام .
ای غم تو همزبان بهترین ِ دقایق ِ حیات ِ من !
لحظه های هستی من از تو پر شده ست
آه !
در تمام روز ،
در تمام شب ،
در تمام هفته ،
در تمام ماه ،
در فضای خانه، کوچه  ،راه
در هوا زمین ،درخت ، سبزه ، آب ،
در خطوط درهم کتاب ،
در دیار نیلگون خواب !
ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن!
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن !
در کنار تو
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام
در بنفشه زار چشم تو
برگهای زرد و نیلی و بنفش ،
عطرهای سبز و آبی و کبود،
نغمه های ناشنیده ساز می کنند ،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها !
روی مخمل لطیف گونه هات ،
غنچه های رنگ رنگ ناز ،
برگهای تازه تازه باز می کنند ،
بهتر از تمام رنگ ها و رازها !
خوب ِ خوب ِ نازنین من !
نام تو مرا همیشه مست می کند ،
بهتر از شراب ،
بهتر از تمام شعرهای ناب !
نام تو ، اگر چه بهترین سرود زندگی است
من تو را

به خلوت خدایی خیال خود :

بهترین ِ بهترین ِ من خطاب میکنم
ــ بهترین بهترین من ــ !

 

 

از : فریدون مشیری

 

ادامه مطلب ...

. . ‌.

 دل روشنی دارم ای عشق 

صدایم کن از هر کجا می توانی
صدا کن مرا از صدف های باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق
چه رازی است
بگو با کدامین نفس
می توان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق
می توان تا شقایق خطر کرد؟ 
مرا می شناسی تو ای عشق 
من از آشنایان احساس آبم
و همسایه ام مهربانی است 
و طوفان یک گل
مرا زیرورو کرد 
پرم از عبور پرستو
صدای صنوبر،
سلام سپیدار 
پرم از شکیب و شکوه درختان
و در من تپش های قلب علف ریشه دارد 
دل من، گره گیر چشم نجیب گیاه است
صدای نفس های سبزینه را می شناسم
و نجوای شبنم
مرا می برد تا افق های باز بشارت 
مرا می شناسی تو ای عشق 
که در من گره خورده احساس رویش
گره خورده ام من به پرهای پرواز
گره خورده ام من به معنای فردا 
گره خورده ام من به آن راز روشن
که می آید از سمت سبز عدالت
دل تشنه ای دارم ای عشق
صدایم کن از بارش بید مجنون
صدایم کن از ذهن زاینده ی ابر 
مرا زنده کن زیر آوار باران 
مرا تازه کن در نفس های بار آور برگ 
مرا پل بزن تا سحر
تا سبد های بار آور باغ
تو را می شناسم من ای عشق
شبی عطر گام تو در کوچه پیچید
من از شعر پیراهنی بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم 
و در کوچه عطر عبور تو پُر بود 
و در کوچه باران چه یکریز و سرشار
گرفتم به سر چترباران 
کسی در نگاهم نفس زد!

ادامه مطلب ...

...

به قول مولانا : تو به جان چه می نمایی

ادامه مطلب ...

می دیل، رشت بازار به واست...

می دیل به واستhttps://khabarban.com/a/22570957



.



امید که چرخ زندگی برای همه و بازارمج(ها)=بازار گرد،بساطی ها  دور گرد ها،..بچرخه.

ساقی بیا که هاتف غیبت به مژده گفت. . .

          

رویش عشق سر آغاز کتاب من و توست

گوش کن
این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد

ادامه مطلب ...

شالی زار. . .

 در نخستین ساعت روز

که غلت  خورده 

شبنم صبحگاه

روی گونه بیشه زار


خیالم می دود

پای برهنه

بر خیسیِ خنک شالیزار. . .



 



  ادامه مطلب ...

سَرِ کلاسِ نقاشی. . .

                                   

.

همین.

 نظرات آقای امیر علی خان،در پست "بدون شرح"باعث شد یاد این ویدئو بی افتم.چه خوبِ که انسان هایی بودند و هستند؛حرف دلِ آدم رو ......

ادامه مطلب ...

...نِ ه


میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
           لنگری‌ست ــ
خورشیدی که
                از سپیده‌دمِ همه ستارگان
                                                بی‌نیازم می‌کند.

 

نگاهت
       شکستِ ستمگری‌ست ــ
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
                               از مِهر
                                      جامه‌یی کرد
بدانسان که کنونم
                      شبِ بی‌روزنِ هرگز
چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است.

 

و چشمانت با من گفتند
که فردا
        روزِ دیگری‌ست ــ

 

آنک چشمانی که خمیرْمایه‌ی مِهر است!
وینک مِهرِ تو:
نبردْافزاری
           تا با تقدیرِ خویش پنجه در پنجه کنم.

 

 

آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.
به جز عزیمتِ نا به هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.

 

آیدا فسخِ عزیمتِ جاودانه بود.

 

 

میانِ آفتاب‌های همیشه
زیباییِ تو
           لنگری‌ست ــ
نگاهت
       شکستِ ستم‌گری‌ست ــ
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روزِ دیگری‌ست.

 

 

ادامه مطلب ...

ای عجیب قشنگ!

 گذشته مرگ نیست 

نقاب نیست،گندم است 

لاله است و

جان!

ادامه مطلب ...

.

 قلب من،

گویی در آن سوی زمان جاریست. . . 

 

ادامه مطلب ...

دلم گرفته،دلم عجیب گرفته است . . .

                                          

جاده ها با خاطره قدم های تو بیدار می مانند

که روز را پیشباز می رفتی،

هر چند

سپیده 

تو را

از آن پیشتر دمید

که خروسان 

بانگ سحر کنند. . . 

#احمد _شاملو


  


ادامه مطلب ...

 «قدرت از آنِ خلقی است که کار می‌کند و اگر تاکنون از قید یوغ اسارت رهایی نیافته، به‌دلیل فرورفتن در یک خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) است. بیدارکردن او ضرورتیست بنیادین و مبرم.»

ادامه مطلب ...