<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

براشی از یک کتاب(؟)






"سر براه بودن می تواند آدم را خفه کند."


پ.ن

 تصویر هلی شاتی

از قرمه رشتی و همای...




دل ام ترره و تابستان های سالها ی دورِ ره تاسیانِ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شیدایی خجسته ...

 در وجود انسان ها همیشه آرامشی است که هنگام درماندگی به سوی او پناه می‌برند، یک پناهگاه خلوت در مرز گریستن…

ادامه مطلب ...

سرزمین تخیلاتم نامحصور...


دوست عزیز ؟

یادت باشه،

منو تو قبر شما نمی گذارن بزرگوار.


من در تخیلم،سیگار می کشم و

با انسان ها حرف می زنم...



هایکو

 


روشن کردن دو سیگار  

با یکی شعله  

چشم هایش سبز  بود.    

ادامه مطلب ...

 صبور

مثل درختی که در آتش می سوزد . . .


 

...




احترام به خویشتن بالاترین نعمت است.

"آلبر کامو"


 

          

هنوز باران می بارد!

چند شب پیش..معین داشت می خوند.

و من ؛

داشتم به حرف های مامان گوش می کردم.


گفت. راحله زنگ زد.به ام گفت.من خیلی تنهام.کسی سراغی ازم نمی گیره.چرا به ام سر نمی زنی؟ زن دایی.

گفتم رفتی پیشش.به اش بگو به عمه اش زنگ بزنه.

گفت.اتفاقا میون  حرف زدن مون.گفت در می زنن زن دایی.بعد از پنجره نگاه کرد.گفت.اَه.عمه حوری اومد ه !!زن دایی.

گفتم بهمن آقا.خواهرشُ خیلی دوست داره.ازش حرف شنوی داره.چرا؟چون خواهرِ 

راستگو و درست و حسابی ای داره.

که یهو شنیدم:


...صاحب داره دنیا همه کاراش

 این جوری که ناجور نمیمونه...


تو دلم گفتم.خوب.اینو به اش میگن.برگشتن حواس .در وقت و زمان و مناسب.

خدایا شکرت.



ای شعر که به خویش‌ام می‌خوانی. . .

 

 روشن است که خسته ام

زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند

از چه خسته ام، نمی دانم

دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید

زیرا خستگی همان است که هست

آری خسته‌ام 

و به نرمی لبخند می‌زنم

بر خستگی که فقط همین است
در آن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
و مهمتر از همه، شفافیت درخشانِ

فهمِ قفانگر…


``فرناندو پسوآ``



 عنوان و پ.ن : شاپور جورکش




 پ.ن 

دلالت پرنده


بخوان مرا بخوان


بخوان سبز هوش


بگذار آوای پریشان نایم را


سی مرغ بسرایند


مجنون آوارگی هایم را همزاد!


از آرواره های سگان پس بگیر


تا به خود بآیند یاخته ها


با عقل سرخ دلت پرواز کن


بسوز در حریق سبز جان خویش..



همین

 

هیچ چیز زیباتر از یک مادر نیست. 


 “بیورن”