<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

همین.

 خاله کوچیه به ام زنگ زد...

ادامه مطلب ...

می خواهم دو زانو در برابرت بنشینم . . .

آنتونی رابینز می گوید؛

زندگی را به چهار فصل تشبیه می کنم؛

هیچ فصلی همیشگی نیست

زمستان تا ابد طول نمی کشد

اگر امروز مشکلی دارید،

بدانید بهار در پیش است. . . 

.

*

•>وارد کلینیک شدیم.چشمم به اش افتاد .لبخندم گرفت و

تمام درخت های آخر اسفند...پیش رویم ظاهرشد.اون جعبه پامچالهاو

بنفشه ها و

شعر استاد کدکنی؛ "جوی هزار زمزمه درمن...."

خدا رو شکر کلینیک  خلوت بود.روبه روش ایستادم و

تو دلم قربون صدقه اش رفتم و

لابد خانم پرستار ازچهرام فهمیده بود...که وقتی سرمو بلند کردم،لبخند بزرگی به ام زدو

چشامو واسش مچاله کردم.دندوناش هویدا شدو

لبخندم گرفت. 

آهسته  دورش قدم زدم و

تو دلم ترانه ی( "بهار بهار یه مهمون قدیمی/یه آشنای ساده و

صمیمی/یه آشنا که مثل قصه ها بود/خواب و خیال همه بچه ها بود/آخ که چه زود قلک عیدی هامون/وقتی شکست...)بهار بهارِ "تورج شعبانخانی" (خدا رحمتش کنه...)زمزمه کردم!


.

.شکوفه های آلبالو.






عنوان ندارد!

                                                     

                                                                                                    مرا در گلدانی دفن کنید

می دانم

شعری از دلم جوانه می زند

وجهان

به اندازه ی شاخه گلی زیبا می شود!




#معین _دهاز.

همین.

باید به یاد آورید:

عشق....نور است،

و نور

آخرالامر از پی تاریکی

طلوع خواهد کرد.

                         

#سید _علی _صالحی!

عنوان ندارد!

  او عزیز من است

عزیزه ی زیباترین مهتاب ها

که نوازش های بی دریغش فراوان است

همو که طنین یادهایش

از آمیزه ی گل و ستاره و

شادمانی هاست

او....موکلِ مهربان تمامی آب ها و

آرامِش آدمی است.

او عزیزِ من است

عزیزه ی زیباترینِ مهتاب ها...


"سید علی صالحی"

اول دسامبر!

 


آه اِی

 دِلِ مَغموم !

آروُم باش،آروُم....هِی حالِ نامعلوم:آروُم باش،آروُم...






یک صبح بیدار میشویم و می بینیم:که باران ,تند میبارد...

 ما در سرزمینی قابل اشتعال زندگی می کنیم.

همیشه آتش هست

همیشه خانه ها از دست می روند و

زندگی ها گم می شوند.

ولی هیچکس چمدانش را نمیبندد و ....

فقط اشک شان را پاک می کنند و

مردگانشان را دفن می کنند و

بچه های بیشتری می آورند و

پایشان را در زمین محکمتر می کنند....

ادامه مطلب ...

من چه گویم؟ که غریب است دلم در وطنم؟

  چرا همه بریده اند؟

و این سوال:

پایان حکایت این روزگار چه خواهد شد؟


#سید علی صالحی

تاسیانی و:مدایح بی صله شاملو!

 

.... به زایش دیگر بارهء امید

چند گاه باقی است؟



یک تصویر!

        

بدون شرح!

        

دلم می خواهد زندگی کنم:آواز بخوانم...


"چطور ثابت کنم 

که حضور تو در جهان،

مثلِ حضور آب و

درختان است..."


*کاشکی جنگل بان می بودم.

تا چشم کار(البته که منظورم اون قدیم مدیم هاس.که  جنگل جنگل بود .به الان باشه.قاعدتن باید پیگیر کارهای  بازنشستگی ازاداره باشم و

برگه" اسلحه مثلحه تحویل داده شد" پانچ پرونده باشه) میکرد:همش درخت بود و

درخت بودو

درخت...


*اون کلبه.اون درخت خوش حالت.اون ابرو مِه....


*به گمونم تصویر واسه بهار باشه.وخب.طبیعیه که آدم_آخر پاییز_یاد بهار وگل وشکوفه های بسیارو

یه کوچولو اون ور طر:،نوروز باشه*



"دلم می خواهد زندگی کنم

آواز بخوانم

و کسی مزاحم ذهن گل و

لالایی من بی گهواره نباشد...."  

"سید علی صالحی"

سلام !

 




سلام آقای رئیس جمهور

کلید.................که بی کلید،

احیانا 

کبریت خدمتتان هست؟

می خوام این چراغِ شکسته را

روشن کنم؛

کوچه خیلی تاریک است..........!


#سید- علی _صالحی



پ،ن:

من رویِ روشنایی روز 

شرطِ سنگینی بسته ام

این خط نور و

این هم نشان شب بلند:

ما را نکُشید

ما زنده تر خواهیم شد.



بدون شرحِ با شرح!

دیروز منزل آقاجان مهمان داشتیم.حاج آقا و

حاجیه خانم:با کلی سوغاتی، از زنجان تشریف آورده بودن.

ازمیان سوغاتی ها:

چند شیشه ترشیجات مختلف بود.

دلم خواست برم و

یک به یک در ترشی ها رو باز کنم و

ازعطربوش متوجه ی لپ کلام ترشی ها بشم....

منتهی مراتب:نای شش متر رفتن و

رسیدن به شیشه ها رو نداشتم...

به مامان گفتم:لطف کن و

در ترشی ها رو بردار...که عطرشون پخش هوا شه...

مامان هم لطف کردن و

دلتون نخواد:به به!چه عطربویی....

حاجیه خانم زحمت کشیده بودن و

ترشی ها رو با سرکه ی  سیب وانگور های باغ شون تهیه دیده بودن و

عطر شاهکاری داشت....

بله،ما سر مون بره ،قول مون نمیره و

با این حال نزارو

فشارِ ارتفاعِ پست مون،لب به ترشی ها نزدیم...

نشون ب اون نشون:یه قابلمه باقالی پختن ،همراه سُماق و

نمک وگلپرو:سرکه تناول کردن و

ما عطر خوش استشمام نمودیم....

حالا گفتم:یه توضیحی بنویسم،که نگین از چای گل پهلو،پست های رو به بالا،یهو بدون شرح ،همچین تصویر؟...

به قول عزیزی،

دِ تورا بوم برا *_*


پ،ن:

راستی؟بلاگفا هنو آزاد نشده؟ما که نمی تونیم به بلاگفا ورود کنیم/:

ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

   آیا دخترانِ پرتقال چین میدانند؟

سه پنج شنبه؛

مانده به آخر پاییز؟

عروسیِ باغ است...؟


#سید علی صالحی


                                    

و او دیوانه ای تنهاست...



دردی ست در دلم که گر از پیش آب 

چشم

بردارم آستین  برود تا به دامنم

                                                                     "سعدی"


بانوی نازنین

میزانِ شانِ انسان

                                  آذر

با کاروانِ سوختگان رفتی

نادیده آن سپیده دمِ دیر کرده را

پنهان نگاه داشته اند گلوی صبر

بغضِ فشرده را


درتنگای ظلمتِ بن بست

چشمت به روشنایی پایانِ غار بود

حق داشتی عزیز

آن روزِ دل فروز

دور است

اما دروغ نیست


بگذار از پیشِ آبِ چشم

بردارم آستین

بانوی نازنین.


#هوشنگ _ابتهاج_کلن،مهر ۱۳۹۶.

عنوان ندارد!


ماه!

هِی ماهِ مَرحَبا

در این گیرو دارِ بی  گریبان،

دستم را بگیر....