<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

چشامو یه لحظه رو هم . . .

 چوپان با انواع و اقسام خوراکی های  یزد از خدمت برگشته بود... 

دادا ذوق آمدن چوپان رو داشت /از تو بغلش بلند نمیشد...

القصه وقتی از  حیاط خلوت برگشتم/بلند بالا گفتم؛ وااای،اونو کی داده دست بچه؟؟!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چوپان خندید.

اشاره به دست چپ و راستِ دادا گفت/این قطابِ/ این ام  کشکِ؛ کشک!

ولیکن بلند تر از قبل خندید. ..گفت /بیا  از این کشکا بخور.نگاه کردم/گفتم اون که رشته ی آشیِ!!؟


قدیم ها،مثلا سی و چهارسال پیش،وقتی توپ در  کردن و

نوروز تان پیروز شد و

خونه ی خاله سفیده ی آقاجان عید دیدنی  رفتیم، یه مدل شیرینی تو بشقاب ها بود و

 به همه ی آنهایی که دور سالن نشسته بودن. . ./ تعارف می کردن ...

القصه  نوبت به ماجان رسید /خب.ایشون تو دلش سوال بی جواب داشت؟قبلا به اش گفته بودن اینا خوردنی نیستن....؟

خواهر زاده ی مش حسن به اش لبخند زد و

بشقاب شیرینی  رو گرفت سمتش و گفت/دوتا بردار ماجان :)ماجان  از رو پای خاله جانش  بلند شدو

 دم گوش زینب جون پرسید /اینا رو ازحوری گرفتین؟

زینب جون آهسته گفت/حوری کیه ماجان؟

ماجانه دیوانه /آهسته گفت/همونی که کنار خاتون/  روصندلی حموم می شینه؟؟؟