<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ملاحضه موقوف!

.....

......

....

.....

....

....

آیا شما هم از افرادی ،بسان تصویر نخست هستید!؟که هنگام سرگرم کردن کودکان کم سن و سال آنها را به هوا می اندازید ؟و از خنده و شادی آنها لذت می برید؟یا بسان دو تصویر دیگر؟ جزء افرادی هستید که برای سرگرمی و کودکان ،قصه و داستان می خوانید و همبازی....؟

یک ساعت بعد ازاینکه لوبیا های چشم بلبلی پزیدن... یک بسته ماهیچه ی چرخ شده ی  گوسفندی رو -همراه پیاز متوسط رنده شده و نمک و زردچوبه -و مقدار کمی فلفل سیاه مخلوط ؛سپس کوفته های قد گردوی متوسط را -یکی پس از...به لوبیاها اضافه...،حدود یک ساعت بعد -که ریز جوشهای فراوان کوفته ها را پزیده نمود-سبزی قرمه ای رو اضافه ویک ساعت بعد دیگر گوجه نصفه و بادمجون سرخ شده اضافه ترکه شد (بسان تصویر ) حدود دوساعت دیگر تر کوفته قرمه حاظر که شد یک قاشق چای خوری آب لیمو اضافه که شد؛اجاق خاموش می شود(البته موقع تناول اگه فصل نارنج باشه نارنج فشرده می شوده روی بشقاب کشیده شده؛اگرنه!همان آبلیمویی که خودمان تهیه می نماییم..)

همراه عروس بزرگه -مشغول جمع کردن سفره بودیم که؛ با صدای شیون خانم همساده -یکی پس از دیگری سمت در...که به راه رو نرسیده ؛پدرجان گفتن ؛ کت مو بیار...

کتو دست پدرجان نهادیم و پله های دوبلکسی رو دوتا یکی- اطاقه سمت کوچه ای..

پنجره که گشودیم؛چهره ی رنگ پریده سیما خانم مشاهده نمودیم! دوضربه زده شده به حفاض -سیماخانم متوجه مان  شد!دست سمت راست (همراه چهره پرسشگر )درهوا چرخاندیم(که یعنی چی شده؟)  گفتن؛داداش هانیه سرش پنکه سقفی گرفته!همانا

صداکردن مامان جان!همانا

متعجبانه پنجره رو بستمو سریع برگشتم پایی..مامان جان تو راه رو بودن و گفتن؛یه آبقند درست کن واسه ی خاله ی هانیه!شوهرش خاسته بچه رو بخندونه...کله ی بچه  رو کوبونده به پنکه سقفی!

طفلی  بچه ؛شک زده -خونین ومالین زجه میزد..،

پدرجان کجان؟بابا مامان هانیه رو بردن بیمارستان...


والدین بی رودرواسی باتحکم؛ اجازه چنین کاری رو به چونان افرادی ندن؛زمانی هم که قوه ادراک بچه شکل گرفت؛بهش بفهمونن؛که بگه "نه" ؛ وبگین  ؛که اگه گوشش دروازه اس؛(همون تارفات مزخرف..) همین که زیردودست تونو گرفتن و به نصف ونیمه بلند که شدین؛جفت پا؛ لگد محکم میزنین تو دلش؛ که چی ؟ 

تاابدو یک درخاطرش نقش برجسته بشود...(نترسید:درد شون بگیره مچاله میشن ؛بچه رو ول نمی کنن...بیشتر به خودشون می چسبونن...)

*در خبرها خواندیم ؛

تکان دادن  کودکان به هر دلیل،(مثل رو پا گذاشتن بچه )سلامتی و زندگی آنها را به خطر می اندازد و نظر صدها پزشک در خصوص سندرم تکان کودک وآسیب های یاد شده شامل؛تجمع خون در مغز -خونریزی شبکیه،کما،حتی مرک می باشد(دوراز جون شون)

√تو ذهن تون  پیشونی  خط دار طفل معصوم رو...:/

.....

....

√پنج شنبه؛ رفتیم سمت ولایت پدری بعد سمت ولایت مادری؛ پدرجان خزانه ی شلتوک رو دارن حاظرمیکنن...مامان جان شلتوک ها رو خیسوندن...

تصویر شلتوک ها؛ (شلتوک ها ی هاشمی =برنج هاشمی) خیسونده شده  با آب بنفش (پودربنفش رنگ= ضد قارچ) 

√ازاین که درهم نوشتم؛عذرمی خوام.


نظرات 1 + ارسال نظر
گلنار شنبه 19 فروردین 1396 ساعت 11:38 http://barayeneveshtan.blogsky.com

چه وحشتناکه اتفاقی که افتاده برای بچه! دلم ریخت وقتی خوندم. یارو حتما خیلی خرکی بچه رو پرت کرده!
یه جا گفتی: ؛سرش پنکه سقفی گرفته! همانا. متوجه نشدم همانا یعنی چی
طرز پختی که دادی عالی به نظر میات، نوش جانتون.

فداتون بشم گلناربانو جان(ببخشید)
معمولا وسط سقف حال؛پنکه سقفی -لوستر _چسب های پشه و مگس گیر،..هست.ومن نمی دونم چه کاریه(پرتاب طفل معصوم) ؟(و معمولا بچه ها رو وسط حال پرتاب میکنن)یا به زور بچه رو -روپا گذاشتن و هی تکون تکون ...که چی؟بچه بگیره بخوابه!:
یعنی تا سیما خانم گفت؛سرش پنکه سقفی گرفته!من صدای مامان رو شنید؛ومنتظر باقی توضیح شون نموندم؛مثل اینکه دارین با بقل دستی تون حرف میزنید تلفن زنگ می خوره و کلام تون نصفه می مونه...
ممنون.(جای شما خالی عالی شده بود)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد