آن سوی پنجره ی شرقی...

......

.......

.......

.......

......

تصویر چهارم؛همون پنجره ی شرقیه...منتهی ساعت 7:45 صبح چند شنبه؟یادم نیست.چشاتونو مچاله کنید ؛نورخورشید اذیت تون نکنه. 

گفته بودم؛!که گنجشککان نوک نوک میزنن؛عطر بوی انبه ی پخته شده می پاچه تو فضا ؛ نسیمم زحمت شو میکشه؛می بره هرکجا..که رفتیم روی صندلی.که  انبه ها رو ببینیم...که وقتی تماشاشون نمودیم؛گفتیم.چه کاریه؟که ثبت نشن؟که ثبت شدن. که شما هم ببینید.که تصویر ؛چهارم-سوم -دوم -اول؛به تریب ثبت شدن..که چه  میوه  ی خوش مزه ای هست.خصوصاااا همانان؛که آفتاب خورش زیاده؛ عطربوش غلیظ ترو خوشمزه تره!!ازاین جهته که وقتی ملیجهه نوک میزنه؛انگاری زنگ ایستگاه آتش نشانی به صدا در میاد و فایرمن ها از اون میله فرررمیخورن و میرسن به ماشین آتش نشانی...آژیر کشان...تا به مقصدو باقی قضایا. تو اخبار هم اعلان میشه ؛شکر خدا سانحه ای رخ ناک نشده ؛..فقط میلیجهه نوک زده ؛عطر انبهه بلند شده ؛نسیمم بازیگوش!! حالا دقیقا ما نمی دونیم؛نسیم بوی انبه رو هدایت کرده سمت آژیر !؟یا خود بوهه شیطنت نموده!!؟یاسنسورهای آژیر بو رو از دود تشخیص...() همه اش در دست برسی هست!

که پشت بندش می گه؛میبینید ؟ چه کروی های نارنجیه  پدرسوخته سانه ؛بامزه ای ببوده هستن؟!

 (آیکن عرضی نیست)