<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

تو مسئول و ما مسئول...

.....

......

 

-...اوه ببخشید....اهلی کردن یعنی چه!؟

_تو اهل اینجا نیستی پی چه می گردی!؟

-من پی آدم ها میگردم.اهلی کردن یعنی چه!؟

_آدم ها تفنگ دارن و شکار می کنند.این کارشان آزار دهنده است. مرغ هم پرورش می دهند و تنها فایده اشان همین است.تو پی مرغ می گردی؟

-نه.من پی دوست می گردم.نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟

_اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است.یعنی...

.

.

.

.

_...لطفا منو اهلی کن.

-خیلی دل م میخواد...اما وقت زیادی ندارم.باید دوستانی پیدا کنم و چیزهای بیشتری بفهمم.

_فقط چیزهایی که اهلی شدن رو میشه فهمید.آدم ها دیگه وقت زیادی واسه فهمیدن ندارن.اونها چیزها رو آماده از مغازه میخرن.ولی از هیچ مغازه ای نمیتونن دوست بخرن. بخاطر همینه که بی دوست موندن.حالا اگه تو دنبال دوست میگردی،منو اهلی کن.

-چیکارباید بکنم؟

_باید صبور باشی.اول باید با فاصله ی کمی از من روی علف ها بشبنی و من از گوشه ی چشم نگاهی به تو میندازم...

اما تو نباید چیزی بگی. کلمات باعث سوء تفاهم میشن.اما تو می تونی هر روز،کمی نزدیک تر به من بنشینی...

(آیکن روز بعد رو داشته باشین...؛)

_بهتره در یک ساعت خاص برگردی.مثلا اگه ساعت چهار بعدازظهر بیای من از ساعت سه خوشحالم و هرچی ساعت جلوتر میره،خوشحال تر و خوشحال تر میشم.ساعت چهار بی تاب میشم  و دلم شور میزنه.میتونم نشونت بدم که چقدر خوشحالم.اما اگه تو سر ساعته خاصی نیای ،من هرگز نمیدونم در چه ساعتی قلبم رو برای دیدنت آماده کنم...هرچیزی آداب و رسوم خودشو داره...

......

-آداب رسوم چیه؟

_این هم چیزیه که فراموش شده،چیزیه که یک روز و از بقیه روزها متفاوت میکنه و یک ساعت رو از ساعت های دیگه....

مثلا شکارچی های من یک آداب و رسومی دارند که پنج شنبه ها با دختران دهکده می رقصند.بنابراین ،پنج شنبه ها برای من،یک روز معرکه است.میتونم حتی تا باغ های انگور پیاده روی کنم.....

√آدم فقط با قلبش میتونه درست ببینه. چیزهای مهم رو چشم نمی تونه ببینه.

 شازده کوچولو تکرار کرد؛چیز های مهم رو چشم نمیتونه ببینه.

(آیکن عرضی نیست.)

√ماه رمضون ؛سینی چایی رو گذاشتم سر سفره بافیگور خیلی جدی مشغول تعریف شدم؛که فلان جا خوندم ؛ کاش....تو ماه رمضون فقط بر اونایی که اسمشون رمضونه روزه واجب بود...که هورت کشیدن چای و بغض خنده ها...گفتم ؛قیافه ی مش رمضون اومد تو ذهنت!؟هار هار خندید...

(قیافه ی مش رمضون خنده دار نیست.ما توی ولایت پدری یه مش رمضون داریم که شوهر دختر عموی مادر بزرگ مرحوم مون هستند...که القصه گویا دختر همسایه  شونو دوست داشتن...که ایشون میرن طهران و بر میگردن..که دختر خانم همساده شوهر نمود....القصه اون زمان هایی که چوپان اینا میرفتن قهوه خانه مش حسین...اونجا پر از آدم بزرگ های سن و سال دار بود و هر کدام سر صحبت شون که وا میشد...همراه چایی های مش حسین...

داستانی بود واسه خودش ؛که مش رمضون وفیگور حسرت خوردنش که فلان وبیسار..ولاکن ؛ گفتم قیافه ی مش رمضون...منظور قیافه ی چوپان و اجرای نمایش نامه ای که اگه بره واسه مجوز.... ؛پس از بازخوانی نمایش نامه خوان...همه اش ثاثوری ببوده ؛ فلضا فقط پلان مش رمضون که با انگشت اشاره اش مشغور بازی با حبه قند های درون قندان  ببوده حظف نخواهد شد...که همین چند وقت پیش چوپان مش رمضونو دید و کلی مرور خاطرات نمود.. البته گویا مش رمضون شکه شده بود!!تو چطور یادته؟ما که هم سن و سال نیستیم...(آیکن مش رمضون متعجب و چوپان چاچوله باز؛)

اوه ببخشید گویا صای سوت سومین قطار سریع السیر میاد... ببخشید پر حرفی کردم()

نظرات 3 + ارسال نظر
باران یکشنبه 4 تیر 1396 ساعت 16:32 http://www.continue94.blogfa.com

آخی شازده کوچولو...هنوز فرصت نکردم بخونمش
چوپان چاچوله باز؟!
یعنی چی؟

راستی
شیمی عید پیشاپیش مبارک ببون بلامیسر جان...

چوپان که داداش کوچیه اس. چاچول باز یعنی حقه باز.یعنی چوپان چاخانه لاف زن. یعنی بخواد قشقرق بپا کنه...حرفشو بکرسی میشونه...این صفت چاچوله باز رو مادر بزرگ مرحوم مون روش گذاشتن....القصه به مش رمضون نگفت من قهوه خونه ی مش حسین بودم....هی آمار مش رمضونو میگفت...اون طفلی هم متعجب... که اصن بالغ بر پنجاه سال تفاوت سنی داریم....
اصن چرا چوپان ؟چوپان دروغ یادتونه ؟ ایشون همونن...منتهی از نوعه چاچوله بازش(خیلی هم بچه ی خوبیه ها)
.
تی بلا میسر می گول دختر شیمی عیدم موبارک ببه جان ساق بداری...عزیزون امره

طیبه شنبه 3 تیر 1396 ساعت 21:23

چقدر شازده کوچولو قشنگه حتی اگه برای بار هزارم بخونیش
و چقدر لهجه ات قشنگه تو پاسخ کامنت اول

بله طیبه بانو جان حتی برای بار هزارم....
لطف دارین بانو لهجه گیلکی رشتی حومه ای هست

خاله ریزه شنبه 3 تیر 1396 ساعت 11:17 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

سلام باران عزیزم
چه عکسای قشنگی چه متن جالبی
خوبین همگی؟؟؟ زاکان عزیزم خوبن؟ ان شا الله زندگی بر وفق مرادت باشه همیشه

سلام به روی ماهتون ؛ خاله جان ریزه ی نازنین م
مچکرم ممنونممم
الحمدالله. بله. خدایا شکرت
زاکان شمره سلام رسانیدی و شیمی دس بوس ید... خیلی خیلی از شیمی دوعا و احوال پرسی جا...ممنونم زاکانه پئرم خوبه.ایبچی لجوجی کودی اونه گوشه فاکشم...میزان بوسته...
سلامت بمانی می خاله جان ریزه می سیفید خاله جان ریزای بلامیسری
شیمی لاکو پیلا بوسته پلا ملا تانه بپچه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد