آدم اینجا تنهاست؛و دراین تنهایی ،سایه نارونی تا ابدیت جاری ست....

 .....

......

 (دیروز رفتیم زیارت اهل قبور....)

یکی از کلیپ های بسیار زیبای (ازنظر خودم) شبکه پویا ...نماهنگ مامان بزرگ و بابابزرگ هست....وعلارقم اینکه دلتنگ واشکآلودم میکنه...بسی بسیارررردوستش می دارم...

وقتی میخونن؛

خدا جون 

بابا بزرگو به خودِ تو میسپارم

واسه ی 

دوباره دیدنش روزا رو میشمرم

خدا جون مامان بزرگو ....

(خب آدم دلش میگیره و دلتنگ شون میشه....)

......

بابغض  میخونم؛

خداجون 

من می خوام آقاجونا.... همیشه سالم بمونن

پیرنشن ..

غمگین وتنها نمونن....

من می خوام.... اَجی جونا همیشه خندون بمونن...

.....

......آن تصویر از برای جمعه قبل تر ...آن جمعه ای که رفتیم انزلی...که آمدیم نوشتیم  بارارچه هاش غرق آب شده بود...که بسی میان محوطه اجناس خیس به وفور پیدا میشد...که طفلککان  مشغول پهن نمودن اجناس در آفتاب تابان ببوده اند..که نوشتیم زمان آمدن آن تصویر ثبت شد...که متعجب گفتیم؛ زیتون!؟اونم توی انزلی!؟که برگهای سبزولطیف روغنی اش را لمس نمودیم وخواندیم؛وتین و زیتون....وطور سینین...وهذا البلدالامین...که ما آدمی را در نیکوترین اعتدال آفریدیم....که نوشتیم  بجز سوره تین؛آیه های 141_99 سوره انعام؛آیه 11 نحل ؛آیه 35نور ؛آیه 29 عبس ...در قرآن کریم  یادآور شده ...که نوشتیم ؛ امام صادق ع فرمودن ؛نگریستن به گلهای رنگارنگ و درختان سر سبز خرم ....چنان لذتی به آدمی می بخشد که هیچ لذتی بر آن برابر نمی توان کرد...که نوشتیم؛وای تمام درختان زیت خاک فلستین ....وفور سایه خود را به من خطاب کنید..  به این مسافر تنها،....که از سیاحت اطراف طور می آید....نوشتیم و نوشتیم....

منتهی بلاگ اسکای همه اش رو منهدم کرد....

جمعه ی پیش تر با جمعه ای که گذشت....نرفتم که برم به اجی و آقاجان سر بزنم....

......(مابهش میگیم ؛نیحا.یه سطل ماست و یه پارچ آب=نیحا آشادن. که از حنجره ی کوزه صدایی ساتح میشه...پر از موج و اوج و حضیض...که گوش من پراست...از صدای ساتح و زمزمه ی نازای اجی...)

خب معلومه  که دلتنگ شانم...

دلمم چای با نقل بیدمشکی میخاد 

ایضا پلو فسنجون  خونه شونو می خواد...

 یکمم سرمو بذارم روی پای اجی جان میخاد..

همین.