<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ازمیان هاتویی های اویتامن...

 ~~~~~

~~~~~~

جای مهتاب ؛

به تاریکی شب ها تو بتاب!……

 من فدای تو؛

به جای همه گل ها توبخند!....


درادامه ؛چند تصویر: از آرشیور مهرماه 96

~~~~~~

~~~~~

~~~~~~

~~~~~~

~~~~~

~~~~~

~~~~~

نویسنده "گوسفندان سیاه" هانیریش بل عاشق مردمان ساده و بی غل وغش است و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکست خوردگانند....اما هانیریش آنها را شکست خورده نمی داند و نشان می دهد که حرص به کسب مال و مقام،وقتی که انسان می تواند علی رغم دشواری ها تا به آخر انسان باقی بماند...واقعا در خور استهزاست.؛

و هانیریش بل کسی است که تا به آخر انسان باقی می ماند...

او می گوید؛وقتی می بینی کسی لهجه دارد معنایش این است که از تو یک زبان بیشتر می داند.

خلاصه اینکه؛ 

آقای قنبری به بچه ها گفتند ؛ یک بیت شعر گیلکی بنویسید و بیارید...

داشتیم حرف می زدیم...حالا دقیق یادم نی.ولی مامان جان داشتن میگفتن و منم درحین ظرف شستن ...باهاشون همراه بودم که...دادا بدو بدو اومد گفت؛آقای قنبری چی گفته...

مامان جانم گفتن من میگم تو بنویس؛

امی کوچه دختران می سایه ره غش کونیدی 

خوشانه می واستی کُر ب آب و آتش زنیدى

پس بدا ایبچه ترا بگم کی من

می پئر و مار جگر گوشیما 

ناز بداشتیم ایدانه پسرم 

اگه ناز بازی ببه 

ویشتر از تو ناز دارم

بعد مامان جان شروع کردن به ادامه صحبت شون...که گفتن و شنیدیم و گفتیم و شنیدن و....

دیگه اون روز گذشت و ما هم اصن یادمون نیست چند روز بعد...که دادا با شوق و ذوق اومد گفت؛ خیلی خوب شدم. که تعریف کرد...آقای قنبری گفت؛هرکسی شعر گیلکی حاظر کرده بخونه...

که من دستمو بلند کردم !!گفت بخون.خوندم؛امی کوچه دختران می سایه ره غش کونیدی...که آقای قنبری یهو سرفه اش گرفت و منو نگاه کردو گفت؛صبرکن صبر کن.از کلاس رفت بیرون  با بقیه ی آقا معلم ها اومد...گفت بخون پسرم؛امی کوچه دوختران می یایه ره غش کونیدی...خوشن می واستی کُر ب آب آتش زنیدی....

اینو تا آخر همونجوری که مامانی گفته بود خوندم...همه ی معلما خیلی خوشحال شدن و دست زدن و یکی یکی سرمو بوسیدن.

جدا تو اینو خوندی!؟()گفت آره.دیگه ما هزاراسمایل شدیم وپرسید چرا!؟ومن شرح ماوقع رو توضیح گفتم؛که پسر برای دختر می خونه؛دخترای کوچه ی ما  برای سایه من غش میکنند..وخودشونو به آب آتیش میزنن ..بزار برات بگم من جگر گوشه پدرمادرمم...نازبداشته=لای پر نگه داشتم ..یه دونه پسرم...اگه ناز بازیه...من بیشتر از تو نازدارهستم ()گفت؛دوختر!؟ومن خندیدم وجهش کردسمتم و...()


نظرات 9 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 12:37 http://www.continue94.blogfa.com


واااااااااای

دینی!؟همه دانه معلم فوستد کلاس میان
وااااای واای...وای
امی کوچه دوختران می سایه ره غش کونیدی
لالالالای...لالالالای...

سوده شنبه 23 دی 1396 ساعت 23:03 http://www.nabzekhial.blogfa.com

خدایا مردم از خنده
راستی سلام۰ دلم میخواد تا تهه وبت ذو میخوندم اما الان وقت ندارم۰ ایشالله میخونم
امیدوارم همیشه همینطور خوب باشن ۰ منم دوس دارم شعر رو با لهجه دادا بشنوم
خدا نگهشون داره

علیکم سلام سوده بانوی عزیز ؛خیلی خیلی خوش اومدین
قربان شما
خدا عزیزان شما رو همراهه شمای عزیز در پناه خودش محفوظ نگهه داره.آمین
آقای معلم ها که از لهجه و ریتم دادا خوششون اومده بود...گویا خیلی شیطونی کرده بودن

پگاه پرواز جمعه 22 دی 1396 ساعت 07:24 http://twilight1371.mihanblog.com

سلام صبح بخیر باران جاااااان عزیز و مهربان؟؟ خوبی؟؟ به به چه عکسای عالی و زیبا.... احسنت بسیار عالیییییییهههههه مثل همیشه متن هم خیلی عالی ممنون و بسیار لایییییییک و تشکر فراوان
موفق و شاداب باشی دوست عزیزم

سلااااااااام
جانت سلامت عزیز دلم
صبح شما هم بخیر و.نیک
ممنون ز احوال پرسی شما....الحمدالله.شکر
فدای شما
سلامت بمانی و خوش

مترسنج پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 15:36

عکسها مث همیشه
(عکسهایی که گرفتین)
و اون ماجرای پایانی از اشعار گلانی هم که ...

خیلی ممنونمممم
واون ماجرا؛اکثر گیله مردا اون شعر رو ازبرن.منتهی نه در سنی که ...

طیبه چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 22:34 http://almasezendegi.mihanblog.com

عکس ها تکراری هم باشند بی نهایت خوبند
دادا چه دلبرند والا
خدا حفظشون کنه.دلم غنج رفت.دوست دارم با صدای دادا بشنوم فقط

میترسم.میترسم شما رو با دادا آشنا کنم.
که شما دلبر ترهستین وآن آبشن مورد نظر در ذهن دادا را دارا می باشید.والا
قربان دل مهربون ومهرورزت...
ای بابااااا...ایییی بابااااااا خدایا استغفار.طیبه بانو چی میگه.
خواهشا با صدای جناب دعایی گوش کنید .دادا رو وابدین .
دادا ترمز بریده اس.



خدا عزیزان عزیز شما رو همراه شمای عزیز درپناه خودش محفوظ نگهه داره.آمین

beny20 چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 14:33 http://beny20.blogsky.com

مازندران عالیه ،
آخرین باری که شمال رفتم یادمه ،
یه خونه ویلایی گرفتیم دریا رو به روش بود ،
لامصب مثله فیلم ها اتیش کردیم شعر خوندیم و ... خیلی خوش گذشت ،
خودمون هم دریا داریماا ولی دریا شمال انگار با کلاس تره
.
.
دو هفته دیگه قصد سفر به مشهد رو‌ دارم ،
اونجا شیخ ویژه تر برای شما دعا می کنه ،
فقط به خواهرااااااا بگو فاصلشون رو با من رعایت کنن ،
بگو شیخ حساسه گفته خواهراا جدا ، آقایون هم جدا

خیر پیش ؛جناب شیخ بنیامین.
خیلی خیلی از لطفو مرحمت شما،
ممنون وسپاسگزارم
...
والا ما حدود ده سال پیش مشهد رفتیم،
اونجا خواهراااااا جیغ میزدن،
فریاد میکشیدن ،
چوپان گفت ؛بریم ویلچر میگیرم تو رو میبرم زیارت،
سمت خواهراااااا نرو لهت میکنن،
مغنعت کج کوله میشه،
لبه ی چادر تو لگد میزنن،
بعد
حولت میدن،سکندی میخوری ...دست وپات درد میگیره.....

خب.من خجالت میکشیدم با ویلچر سمت برادرا
که رفتیم سمت خواهراااااا
و هرآنچه چوپان گفت...:


شیخ ؟ خواهرا به حرف من گوش نمی کنن،
اصن صدای منو هم نمیشنون

.
بله.دریای مازندران باکلاس تره
ولی دریای شما کوسه داره که عصبی میشه<--->

Sabi gol چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 12:13

ااخی ...

قشنگ بود
لذت بردیم باران بانو جان

عجب پسرایی

آره...آاخی...

ممنون تون
قربان شما صبیره بانوی گلم....جان تان سلامت عزیز بانو

گویا آقا معلما پسرای دهه چهل هست...وکلی خاطره بااین ترانه دارن...که هم ذوق کردن و قهقه شون گرفت و.... یاد آیامی که در گلشن فغانی ..


ولییی جدا ترانه ی قشنگیه...ایضا ترانه ؛بیه مره یاری بدن..می دیل دیلداری بدن..ای زندگی همش ...

مامان چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 04:54 http://maman.blogfa.com

سلام مامان باران مهربون
می ناز دار لاکو
یعنی من باید این شعر را الان حفظ کنم، بنویسم برای پسرم،
ای جان دلم، گل گفتن مادر عزیز و محترمتون،
راست میگن بخدا، پسر را که بیشتر نازش را میکشیم...
سلام مخصوص من را به مادر محترمتان برسانید

سلام مامان مهشیدیه عزیز دلم
می ناز کُرکى(دخترشیطون بامزه)
میتونید سرچ کنید و باصدای فرامرز دعایی گوش کنید....که ریتمش دست تون بیاد
جان تان سلامت عزیز دلم
اینجا اصولا بیشتر ناز پسر میکشن.ومادران پسر دوستن و زاما دوست.زاما=زاده ما.یعنی فرزند من.یعنی همون دوماد.یعنی پسر یه مادری اومده دختر مامان مهشید رو به همسری ....که مامان مهشید میگن؛امروز می زاما باموبو امی خانه=امروز دومادم اومده بود خونه ی ما
البته ناز دخترا به عهده پدر و پدر بزرگ و دایی و عمو برادرها...
سلامت باشید .بزرگواری شما رو میرسونم عزیز بانو
بله.بخدا پسرا بیشتر نازدارترن

beny20 چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 01:58 http://beny20.blogsky.com

یعنی من هرچی نگاه کردم خدا این عکس اول چیه
بعد متوجه شدم گردو سبز هست ، یاد یاسوج افتادم ،
هوا خنک ، باغ بزرگ و پر از گردو ،
اینقدر چیدیم و خوردیم که شبیه گردو شده بودیم :o

خدا این عکس اول چیه!؟؟
عکس اول ماههههه
که بعد متوجه شدین عکس دوم گردو سبز خوش عطر بوعهه ....
به به...یاسوج .البته اینجا نیازی نیست همه شهرها رو ....که یعنی من یاسوج نرفتم . همساده یاسوج و کرمانشاهی داریم
نوش جون تون شیخ بنیامین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد