<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

همین گریه های بلند....

 ~~~~

~~~~

 کتمان نکنید 

آنجا که عقاب می ترسد پَر بریزد ،

"مگس ها"

پروانه صفت از جوخه ی آتش می گذرند.


کتمان نکنید 

زیر پشته های این همه خس و خاشاک 

هزار مزرعه کبریت روشن نهان کرده اند


کتمان نکنید 

کم نیستند بسیاری که نان خانوارخویش را 

با همین آشغال ها به خانه می برند.


ازما گفتن....

همین بود گریه های بلند!،……

~~~~

~~~~

پ.ن؛همین بود گریه های بلند....

نظرات 12 + ارسال نظر
وکیل جمعه 29 دی 1396 ساعت 22:03


ولی شعر فوق العاده بود
من خیلی مجذوب شعر شدم


مانیز هم.. زخواندن اشعار سید علی صالحی چونان می شویم..:

لیلی پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 18:41

باور کن اصلا نفهمیدم چی گفت این اقاه خخ
چیز خوبی گفته نه؟
فهش که نداده بود؟

آره.خیلی چیز خوبی گفته عزیزم
چرا.چرا.فهش هم داده بود.ازاون آبدارهاش.
شما به اخم.های ایشون نگاه کن.بعد یک دور دیگه بخون .یعنی چهره اش تو ذهن تون باشه.بخونی متوجه کلامشون میشین
آره عزیزم
چیز خوبی گفته

لیلی پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 18:37

سلام باران جونم خوبی
چه خبر؟
هنوزم میخوای شقه شقه کنی خخخخ

سلام عزیز دلم
جانت سلامت لیلی عزیزم
عرض میکنم خدمت تون...
مادر باران حرفش با سند برابره.
یعنی حرفمو پس نمی گیرم.
هرچی فکرمیکنم ؛میبینم ، دل م بجز شقه شقه کردن رضا نمیده
البته ؛مامخلصه بچه نبیل وشریف هستیم

beny20 پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 16:20 http://beny20.blogsky.com

آخی که زیاد از این صحنه ها دیدم ،
واقعا دل آدم آتیش می گیره ...


دمت گرم و سرت خوش ...آقای بنیامین پسر

باران پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 12:25 http://www.continue94.blogfa.com


تره چی ببوست مار جان؟
فشاره میزانا بو؟

تی ناز دار ارسو ره میرما
نانم ولا.
فشاره!؟می جان باران تی امریا ...ترهگه میزانا بو!خا!؟
فشاره بوگوت باران بگو؛تی سر جورا گیر تی ناز دار دیم ماچی بدم

فرزانه جوووووونی پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 02:34 http://asheghihambato.blogfa.com/

سوده پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 01:05 http://www.nabzekhial.blogfa.com

عاشق اون صورتک قلبی با لپ های صورتیه خجالت زده اسم
همینکه یکمم توش خواب داره ! نازم داره !
لهجه مال یکی از روستاهای کوهستانهای قزوین ! نزدیک به خط جدا کننده طالقان _تهران !
الان خیلی از کلمات خلاصه شده و انگار داره از بین میره !
قبلا تر ها که ما بدنیا نیومده بودیم خیلی کلمات خاص داشت که نمیشد بفهمی مگر با ترجمه تما الان بیشتر لهجه مونده !
اما خب ما زبون شمالیها رو تا حدودی متوجه میشیم
پدربزرگم خدابیامرز تا زنده لود سالی یکی دوبار چند روزی میومد شمال ۰ بار برنج میاورد و زمستونها اینطوری امرار معاش میکرد و تابستون و بهار کشاورزی توی طالقان !
هنوز دلم براش تنگ میشه ! هم برای آقاجونم هم روزهای پاک کودکیم در طالقان۰ هیییی ۰۰۰روزهای پاک و بی آلایش کودکیم
راستی ی پیامت خصوصی اومده قربونت برم۰
ممنون از لطفت خانوم شیرین زبون
تن خودتو خونواده هممممه سلامت و لحظه هاتون خرم

<---ایشون میفرمایید
انگاری میون چادر مامانش قایم شده :داره از درز چادر نگاه میکنه
که توش خواب داره.ناز داره.

واوووو....خط جدا کننده طالقان _تهران.که یک جورایی پیچ واپیچ طوره...که یه سمتش کوه هایی که طالقون میونشه
(من چند بار دعوت شدم طالقون ولی نرفتم.یعنی از جاده اش میترسم که نرفتم )
گویا اون قدیم مدیما ملاهایی ز طالقان به گیلان هجرت کردن..بجهت تدریس علوم قرآنی به مردمان دیار گیل ودیلم....فضا همین آقایی عضو دانشگاه....هستن؛مادر محترم شون طالقانی هستن.که همراه پدر محترم شون آمده بودن گیلان و....پسر ارباب که خود از اربابان خوب دیار فلان جا بودن..ز بانوی طالقانی بسیار متدین خششان می آید و...ازدواج میکنند و..حاصل این وصلت 7فرزند ..که همین آقای عضور دانشگاه....یک دانه پسر همان بانو هستن

اصن ما عاااااشق اون سپیدار های طالقانیم عاااشق کوچه باغهای طالقانیم عاااشق گردو های طالقون (خیلییی طعم ومزه شون عالیه)اوه.اوه...عسل _آلبالو...سیب های تردوآبدار...
اصن مخلص اون رود جاری طالقونیم...
وبااااز اون سپیداااار های بااااالا بلند....خوشا بالابلندای بالابلندشان....
.
خیلی ممنون عزیز بانوی دوست داشتنی
شیمی جان قوربان

Sabi gol چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 23:23

راستش شماهمه چیزو گفتید برای من چیزی باقی نموند که بگم....
همین بود گریه های بلند...

فدای شما بشم....
فدای صبیره بانوی محجبوبم
.
.
.
همین بود گریه های بلند....

سوده چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 21:38 http://www.nabzekhial.blogfa.com

ای جان دل۰ روله جانم۰ مهربان خو آآرم )یعنی خواهرم)
تی قربان بوشوم ۰

تو خوده خوده گلی۰ گلابتونی۰
برای همممممه دل مهربون باران رو آرزو دارم۰

عههه...آره.مهربان خوآآرم..(من مطمئن نبودم ننوشتم.دوست ندارم اشتباه بنویسم ...برای لهجه ها احترام خاصى ...)

تی جان قوربان سوده خانم جان
شما لطف دارین ..شرمنده نفرمایید
خیلی مخلصیم سوده بانو

طیبه چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 21:28 http://almasezendegi.mihanblog.com

گوشه گوشه ی وطن عزیزمان پر است از این صحنه ها
و بعضی مدعیان دین
ثروت هایشان در بانک های خارجی را
نمی توانند حساب کنند
متاسفم از حاکمان دینی که خبر از مردمان سرزمینشان ندارند یا دارند و آسوده می خوابند

.........
چاکر مامان طیبه ی لپ باسقلی مون هستیم
یک ماچ بر آن پیشانی بی ریش وسیبیل تون

سوده چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 19:45 http://www.nabzekhial.blogfa.com

شکل بالا منو بیاد روزهای بچگیم می اندازه ! روزهایی که با دیدن خوراکی دست بچه های دیگه دلم میخواست اما ب کسی چیزی نمیگفتم چون مادرم هربار میگفت ندارم برات بخرم !
روزهایی که ۰۰۰
گاهی هنوز هم ان روزها تکرار میشه !
خدایا برای همه وسعت روزی و سلامتی خواستارم و همینطور سخاوتمندی

"خدایا برای همه وسعت روزی و سلامتی خواستارم و همینطور سخاوتمندی"
آمین .الهی آمین.

+پیامبر اعظم فرمودن؛جوان سخاوتمند گناهکار نزد خدا محبوب تر است از پیر عابد بخیل.
وبهشت خانه سخاوتمند است

سوده چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 19:41 http://www.nabzekhial.blogfa.com

همین بود گریه های بلند من !
خودم دیدم پیرزنی که گوجه های خراب رو برداشته بود و داشت چونه میزد و میگفت این ۸۰۰۰ تومنه چرا هزار تومن شد !
بهش اصرار کردم اون گوجه ها خرابه گوجه خوبه این ۱۴۰۰ یا ۱۳۰۰ تومنی ۰اینو بردار تا آخر گفت میبرم میجوشونمش!
ومن تازه بخودم اومدم !
دقایق طولانی مبهوت بودم و حواسم به پیرزن بود ! عذاب وجدان گرفته بودم از اینهمه بی توجهی ام ! واقعا نفهمیدم که آن زن ندارد ! فکر کردم سرش را کلاه گذاشته اند و گوجه های خراب برایش ریخته اند !
نگاهش میگردم! به نایلون سیب زمینب های ریز بسته ای ۲۰۰۰ تومان نگاهی انداخت که حاکی از این بود
دل گرسنه پول ندارم ! نمیشود بخرمت !
با همسرم حرف میزدم ! او گفت من همان اول فهمیدم ۰نباید اصرار میکردی ! خب من تابحال ندیده بودم چه میدانستم !
بالاخره دلم را به دریا زدم مقداری سیب زمینی خریدم منتظر ماندم از ترهبار بیرون رود ! روی سکو نشست تا نفسی بگیرد ۰شجاعتم را جمع کردم۰ ب آرامی رفتم نایلون سیب زمینی را گذاشتم و تند تند.گفتم این رو یکنفر داد گفت مال شماست جاگذاشتید و دوان دوان به داخلتره بار رفتم و از در دیگر خارج شدیم ۰
خوشحال بودم که خداوند جرات کمک را به من بخشید ! و ناراحت ازینکه کمکم کم بو. و اصلا چرا اینهمه انسان ندار !هنوز هم که یادش می افتم دلم میگیرد !

همین بود گریه های بلند من.....

فدای دل مهرورزسوده بانو جان م بشم......

والا من خرید نمی رم.(نهایتا برم خدمت آسید سبزی بگیرم. ) ولی از این قبیل اتفاقها که شما فرمودین برام تعریف کردن
دستتون درد نکنه...سووووووده بانوی مهربانم
خدا صد ها برابر شو بهتون برگردونه.آمین

+گاهی وقتها خانم هایی دم در میان ...بعضی ها شون قبض دارن.بعضی هاشون نسخه دارن.بعضی هاشون برگه های سیتی اسکن ....
میون شون یک خانمی هست که میگه روله.عزیزوم.جوونم. یک دانه سیب
منم میرم روی مبل فرفروژه ..پنجره شرقی رو بازمیکنم....باهم حرف میزنیم ...
البته مابقی همساده ها هم خودشون صدای این خانم رومیشنون خودشون میان خدمتش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد