<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

آقای برادرزاده مان!

...,.

....با احترام فراوان به تمامی آموزگاران زحمت کش

ایشان که معرف حضورتان هست!!نیست!؟آقای برادرزاده مان است؛پسرجانه مرد شریف؛دو دندان جلویی اش  را موش خورده ؛چرا!؟چونکه  اول دبستانی ببوده است! ایشان جزء آن دسته از بچه هایی ست که؛ما بسی دوست شان میداریم-نه این که بچه ی مردشریف است.نع. بخاطر بامزه بودنش -پر سوالیه بودنش -کنج کاوی های جسورانه اش-حرفهای گنده تراز دهنش-وایضا چاخان های گاه وبی گاهش.  وخیلی چیز های خوب دیگر!:)

القصه ؛ایشان معتقدند که؛مدرسه جای مزخرفیست!! همش درس و مشق همش بکن نکن-صبح های زود بیدارشدن-صف مزخرف تر ایستادن !!از همه بد تر!!آن توحالت های گند زده اش؛ من همش تو کلاس شیکمم درد میگیره؛میگم خانم اجازه!؟میگه؛زهر مار اجازه!تازه مگه ازبیرون نیومدی!؟رفته بودم هوا بخورم!؟نع.رفته بودم توحالت موقع بلگشتن یه گنجشک دیدم لبه ی آب خوری ؛ یکم سلامیک آبخوریه پریده -یه چالکه درست شده!خنده میکنی!؟میگم.چالکه درست شده!!

(مسلسل وار همه ی اینان را با چشم غره های فراوان  توصیف می نمایند...) هرکسی هم جای مابود ؛یقینا میخندید.

چندی پیش آموزگارشان ؛مامانش را فراخون نمود که؛ پسرتان مدام دس به آب میرود!شما زین پس  در قمقمه اش فقط یک استکان آب بریخته نمایید...از نظر درسی فرزند تان اوکی هست؛منتهی  تحرک و آیندو روند و...باقی ماجرایش بسی رو اعصاب مان است.

بله میگفتیم؛ اخیرا (بخاطر شیطنتهایش زیاد مزاحم اوقات آقاجان مان نمی شود؛) ایشان منزل آقاجان مان آمدن و فندک و آتیش بازی و....که آقاجان فریاد و فغان ؛بابا یکم حواستون بیشتر پی این بچه باشه ؛دی ؛وگرنه خونه و انباری و لونه ی مرغ وخروس و...ب آتش می کشه !!(اینارو گیلکی رشتی گفتند)

مرد شریف با عذرخواهی زآقاجان مان ؛ رفت پی پسرش ؛که با کپه ی آتشو پیت نفت و...

پسر چون پدر بالای سر بدید :بگفتا که؛زنگ بزنیم آتش نشانها بیایند!؟؟

نمی دانیم  ؛اگر کسی در آن لحظه ،فیگور و طرز تکلمش را می دید ؛چه واکنشی داشت (آیکن از اون ابرهای بالای سر) مرد شریف هرچقدر سعی نمود بسی ؛فیگورغضب ناکش منهدم شد اساسی ؛یعنی بغض خنده اش منهدم شد...

 ازاین جهت مابقی هم بخندستن و...در واپسین ساعات برگشت به شهر حضارر هر یک تجویزی و... جهت سکون این بچه!

که ؛

مبحث رفت سمت درس و مشق و آموزش و اجتماعی و...سپس مبحث رفت همان طرف های دور آشنا...که خاطر مان نیست؟!؛ کدام شان گفت؛ 

درس ادیب گر بود زمزمه ی محبتی /جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را*

حالا ادیب و معلمش فرقی نداره!! داره!؟

که آقای برادر زاده گفت ؛ اینی که خوندیعنی چی!؟

یعنی دستور اومده ؛ از این به بعد  پنچ شنبه جمعه؛ مدرسه ها گشوده شوند!!

عجب دستور مزخرفی!!عجب دستور مزخرفی!! من که نمی رم!

عجب اشتباهی کردم!؟سنجش برو!هی چشمو نگه داشتم؛بالا پایین-چپ.چپ. راست.راست.هی سوالهای مزخرف تر جواب دادم!!عجب کاراشتباهی کردم اسممو ثبت نام کردم!

چه واکسنه مزخرفی زدم(اینجا دیگه گریه اش گرفت طفلی؛T_T)

√مشغول گل بازی ست.پرسیدم ؛چی درست کردی!؟گفت ؛پل رو گذر!!اون چاله هم زیر گذر..اون بغل هم عوارضیه!

|:



نظرات 2 + ارسال نظر
غریبانه شنبه 20 آذر 1395 ساعت 16:40

سلام باران
واقعا راس گفته ..مدرسه جای مزخرفیه
ادم وقتش هدر میره

سلام به روی ماهتون
فکرخیال نکن؛ خودتو ناراحت نکن ؛ مراقب صدرایی گلم باش

ارغوان جمعه 19 آذر 1395 ساعت 19:15

خیلی با حال بود!

زنده باشه. بجه ست و این طبیعت بچه هاست. و نةارت و توجه هم کار ما بزرگترها.


سلامت باشید ،ایضا عزیزان شما-صد درصد درست می فرمایید ؛ارغوان بانو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد