<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

آلبومین ؛تراز و تعدیل پی هاش خون...باقی ماجرا!

...

                                   

(تصویرلاکو نبود؛بوى گذاشتیم.)

تصور بفرمایید؛کودکی همراه والدین خودبه منزل تان ؛جهت دید وبازدید و...زنگ منزل تان را بنوازد.

والقصه چون از آشناهای تان ببوده است ؛وازاخلاق آن کودک وارد ببوده اید ؛لابد کتابی درپیش رویش می گذارید؛ البته نه هر کتابی ؛یقین کتابی بسان  مصور ازجنس طنز و کاریکاتور...باقی ماجرا.

القصه ؛میزبان در قفسه کتابها چونان کتابی یافت ننمود؛ولاکن آلبوم  شخصی شان را لطف نمود که؛کودک باخیال راحت نماشا بنماید....

کودک  مشغول ورق زدن آلبوم  و هی ؛از  فیگور صاحب آلبوم خنده اش میکرفت و ذوق ناکان ببود...

القصه ؛صاحب آلبوم حواس شان جمع ببود و از همان انتهای سالن بپرسید؛به چی میخندی!؟ 

-به تو!

√من کجام خنده داره!؟

-هیجا 

√پس چرا میخندی!؟

-به اینجوری(ادا شو گرفت) موندی وعس گرفتی!!مسخره شدی! اینجوری (بازادا شو گرفت) موندی!!چقده خوبه!

تازه کفشا*تم خوب مونده!یعنی خیلی تمیزن

√آلبوم وردار ؛بیا ببینم که!!!

-ببین اینجا مسخره ای-اینجا چقده خوبی (وبهش لخبند زد)

√(یکم هنگیده به دوتصویرش نگاه کرد-بعد تجزیه تحلیل تو ذهنش-تازه متوجه لخبند شدو ؛منهدم شد:|)

-به چی میخندی!؟

√به تو!؛که چقدر مسخره تری!

-(آیکن لوچان توام با اخم)؛مسخره!

√(خاست لپ بچه رو بکشه که ؛بچهه جاخالی...)

-او عسانی کی جیر عسان جیگا بدایی بیدم.

√بازخندید.بیشترخندید.

+سالهاست که؛میزبانان آلبوم های شخصی شونو میارن که همون بچهه ببینه و نظرشو عنوان کنه؛ ومیدونن که باید موقع نماشا نمودن آلبوم -اخیر؛الکترو بوک و تبلت و....هیچ مگویند ؛دیدین موقع تماشای تصویر یکی بسان پارازیت  توضیح ناک میشه!؟ بهش بفرمایید خموش باشن...

.... 

سالها بعد؛

تصور بفرمایید که؛همان کودک روبروی تی وی با همچین تنقلاتی مشغول نماشاوتناوله...(بله.هنوز مان کودک.)

     


بله.سیمای خانواده بخش مربوط به ؛مجری تلویزیون -کارشناس ارشد هنر -مستند ساز-طبیعت گرد-لیسانس  کارگردانی فیلم و فوق لیسانس هنر؛به دلیل سفرهای  پیوسته به سراسر ایران ؛لقب مارکوپلوی ایران...

آقای ایرج میلانی؛بود.

+بیست دقیقه به سخنان ایشون گوش سپردیم. ویک هفته به آن بیست دقیقه فکر نمودیم؛بیست دقیقه هفت ه دوم؛مربوط به عکس وعکاسی و طبیعت و....

سرجمع- چهل دقیقه.گوش سپردیم.

√چهارشنبه ها و پنج شنبه ها ؛ با برنامه "سفرخوب" شبکه شما؛با آقای میلانی همراه باشید.

اولین تصویر بعد آن چهل دقیقه.وتا به اکنون حدود ده سالی میشود که؛ثبت تصویرمی.نماییم.(برای دل خودمان)

(√و اون دید عکاسی خوبی  رو که ؛عکاس حرفه ای (ازشهرخودمان)در مورد عکس های آماتوریم و...گاهی هم بعضی عکس هارو "عالی" تشخصی دادن؛فقط فقط ؛تاکید میکنم؛فقط فقط؛همان چهل دقیقه بوده وبس.(لبته لطف دارن؛قبول دارم خیلی مانده تا عالی شدن).

......

(مدل کفش مد نظرهست)

√راجب کفشا؛یک هفته قبلش؛سرمای شدیدی خورده بود؛دکترتاکیدکرده بود که؛بایدازسینوس ها ش عکس بگیرین...؛دست دردست پدر ؛موقع برگشت از رادیولوژی یکی فریادزنان گفت؛ممدآقا؟پدربرگشت وسمت صدا؛تصویر مرد پیش بند بسته کلاهی بر سر نهاده ؛دستی تکان دادو پدر همراه فرزند سمت مرد پیشبند بسته؛ سلام و احوال خوب شما و....کجابودید؟ زچه بیخبر ازشماییم وتارف برچهارپایه ای که ؛نشسته پهلوی مان باش؛ممدآقا!

پدرنشست و دختش بر زانو نشاندو مشغول گپ وگفت شدند؛دخت متعجب زلحجه ی عجیب وغریب گیلکی    آن مرد  پیشبند بسته.... سوال گون  چهره چرخاند سمت پدر؛ایشان انگشت اشاره بر بینی نهادن و دخت به دستهای سریع وفرز ناک آن مرد پیشبند بسته ؛خیره شد؛ لنگه ی اول که تمام شد ؛دومی به نصف نکشیده بود؛ ازنگاه نمودن....هیپنوتیزم شدو چشم ها ببسته نمود؛.،،،

چشم گشون همانا و؛مادر بربالین دیدن همانا؛فقط هرچقدر سعی نمودیم بسی؛دستهای آن مرد پیشبند بسته فراموش نشد اساسی...

ازاین جهت؛ اگر گیروگوری به گفشهای وایضانظافت شان مینماییم وحساسیت بیش از دیگران است؛وتشخیص ناک میشویم که؛کدام باحوصله کفشها واکسیه-کدام بی حوصله-وکدام را یک واکسی واکسیه نموده؛ کاربلدیم.همین.

√*پدربزرگ ؛کفشهای هشت ترک میپوشید؛همیشه تمیز و واکس زده+کت چهارخونه ریز ریز.

پدر؛کفشهایش؛ نیاز به واکس نداشت؛احترام گذاشتن :به شهروندی که از کشور کابل بود وهست وخواهد بود واین که پیغام دوست دبیرستانی شان -وقبل رفتن به دبیرستان و شیطنتها و....شاهد از غیب رسید وباقی ماجرا.

نظرات 4 + ارسال نظر
مترسنج چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 19:47 http://dar300metri.blogsky.com/

خب البته تفاسیر مختلفه...اینکه میگن:
چو زن راه بازارگیرد بزن..
یکیش اینکه بزن یعنی بزن کف قشنگرو!
یکی دیگه اینکه راه بازار را بگیرد و بند بیاورد!
یکی اینکه زن نباید حتا خودش به بازار بره باید بفرسته براش خرید کنن...
البته بحث مفصله و تفسیر طولانی...
از شوخی گذشته گفته شما بهانه ای شد به سایت گنجور سری بزنم و نظر سایر دوستان رو ببینم...
دیدم تحت عنوان این شعر برخیها اسلام رو زیر سوال برده بودن...!و البته جواب دوستان بعضا جالب بود:) مثلا اشاره ای به شهر پروین:
واعظی پرسید از فرزند خویش/ هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق/ هم عبادت هم کلید بندگیست.
گفت از این معیار اندر شهر ما/ یک مسلمان هست آنهم ارمنی است!
با تشکر از حسن اشاره شما

آنچه بر ما حایل شد ؛تفاسیرتان ازشوخی گذشته نبود؛ولیکن تفسیرش نمایند؛بالغ بر ده جلد بلکم بیشتر ؛تذکر اولیا مترسنج می شود.
القصه ؛ تصویرآن آقای برفی وعیالشان را که بدیدیم ؛+ فیگور جالب ناک شان (کند مرد درویش را پادشا در خاطر مان پلی شد )

مترسنج چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 18:47 http://dar300metri.blogsky.com/

والا من نمیخام بحثو کش بدم خودش کش میاد!!:)
اینکه:

ببخشید ؛چه کسی گیرافتاد!؟اونجوری شده!؟؟؟) مفهوم نبود..
منظور اینکه بعد فتوای "ابر ارغوانی" دیگه این آیکن بعنوان گل کوکب زنبوری تغییر ماهیت داد

یادم افتاد؛چوپان با کش پول بازی کرد وکرد و کرد؛یعنی کشید و کشید و کشید؛طفلی داغون شد

هااااا؛ کوکب زنبوری از نوعه منگوله ای
وگفتین فتوا؛اتفاقا زن برادرهای مان و جمعی دیگر از بانوان بستگان و ابستگان و...معتقدن که؛خدا پدر آن مفتی های اعظم را بیامرزد؛چرا!؟چون در جمع عنوان نمودیم که؛چو زن راه بازارگیرد بزن....مجموع آقایان حاضردر سالن منزل آقاجان مان ؛تکبیر گو بشدن و کف مرتب ناک شدن....
ولیکن ؛بانوان اختشاش نمودن....نزدیک بود لاستیک ماشین ها رو به آتش بکشانند

مترسنج چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 18:15 http://dar300metri.blogsky.com/

عصبانی نیس!گل کوکب لانه زنبوریه:)))
(دیدی یه چیزی یاد بچه میدی بعد خودت گیر میوفتی...اینم اینجوری شده:))
شما همون کار خودتو بکن...واسه دلت و از روی علاقه عکاسی کن...البته این نظر منه ها و منم ادعایی ندارم...چون دیدم ذوقشو داری میگم...
کنار اون علاقه یواش یواش اطلاعاتت رو هم کاملتر کن...زاویه دوربین و ...حین عکاسی و تغییرات لازم بعد از عکاسی در فوتوشاپ...

(ببخشید ؛چه کسی گیرافتاد!؟اونجوری شده!؟؟؟) مفهوم نبود
یک طایفه معتقدن که؛ازآسمون سنگ بباره ؛فلانی کارخودشو که واسه دلش باشه میکنه.خاطرتون جمع
کناراون علاقه ویواش یواشی که لحاظ فرمودین هم؛چشم.

مترسنج چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 17:33 http://dar300metri.blogsky.com/

من متوجه این قسمت نشدم
و اون دید عکاسی خوبی رو که ؛عکاس حرفه ای در مورد عکس های آماتوریم و...گاهی هم بعضی عکس هارو "عالی" تشخصی دادن؛فقط فقط ؛تاکید میکنم؛فقط فقط؛همان چهل دقیقه بوده وبس.(لبته لطف دارن؛قبول دارم خیلی مانده تا عالی شدن.)

میشه توضیح بدین لطفا

یه دوست عزیزی لطف کردن؛عکسهارو بردن به عکاسه حرفه ای نشان دادن و...اوشان تشخیص دادن که؛دید عکاسی.....
(یه عکاس حرفه ای تو شهر خودمون)

الان آیکن عصبانی برای چی بود؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد