اون ی جای دور....

....

.....

هوم!

به قول مرحوم سلمان ساوجی ؛

جایی که عشق باشد،

جان را خطر نباشد

گر با تو بر سرو زر ،

دارد کسی نزاعی 

من ترک سر بگویم،

تا درد سر نباشد... 

√Faze Faramooshi

آهنگ و پلی کرد.با ولوم خیلی پایین.  دم گوشم.....دستمو گرفت تو دست کوچولوی مردونه اش؛میدونه دیگه ؛بعد یهو گفت انگاری شلنگ سوراخه!!(به قول خانم پرستار شما و ملحفه شراکتی ز سرم.استفاده کردین )رفت. که بره به خانم پرستار بگه ؛شلنگ سرم چکه میکنه..(جز افتخارات مونه...سرسرنگ بدون سوراخ وحالا... ).؛که خانم بغل دستی گفتن؛ چه داداش کوچیکه  ماهی دارین ؛گفتم ؛ایشون دادای منن؛  (خدا حفظ شون کنهدادا های منو)

بعله؛من که چشماتو به ی  دنیا....گلم:-*

دردسر و سردرد هم؛همه اش یکیه و مرحوم ساوجی واقف نبود که ؛با ماساژ قضیه حله...()

.....

......مهم نیست من یه کتابی رو چندین و چند مرتبه خوندم...یا چندین وچند مرتبه پستی رو می خونم...یه آهنگی رو گوش می کنم...بعضی کتابها هیچ وقت تکراری نمیشن-ایضا پستها و ایضا آهنگها و ایضا آدم ها...

حالا  هر بار صفحه ی 310 ؛از پاراگراف <<ازشما استدعا میکنم که اعترافاتم را با اغماض بخوانید.>>الی .....،!

بسان مرتبه ی اول؛قهقه ناک میشویم.(دست خودمون نیست )انصافا ؛اُنوره دو بالزاک مرحوم -جزء پفیوژ سانان ببوده...

....،

.....خانم دکتر پریسا؛تناول میوه خام رو ممنوع نمودن؛ازاین جهت ما واسه خودمون کمپوت شش میوه تهیه نمودیم؛که -آلبالو وگیلاس؛سیب و هلو؛شلیل و زرد آلو؛نتیجه شاهکار بود()اون یکی کاسه ؛کمپوت آلبالو ببوده ؛که انصافا اوشونم جزء تناولی های عجیج مجیدیه حمیده شده ببودن...(دلتون نخواد)

........

.......تصویر پیش رو؛باغ آقای همساده اس؛ آقای همساده ی  سرزمین پدری...یک باغ پر از انواع آلوچه-هلو-سیب-گلابی-ازگیل-انجیر-پرتقال-نارنج-انار-....که دور ور پنج شش هزار متری هست و جون داره توش گشت زدن...القصه این باغ یه حالت جلگه ای  مانندو شیب داری  هست و درختاش از بادهای موسومی در امان...ازاین جهت شکوفه ها محسور ببودن و در امان؛یعنی اون بادها نمی تونن شکوفه ها رو لق کنن و پای درخت بریزن...القصه باغ جزء باغی هست که؛به تناوب فصل و میوه هاش موجود و..ولیکن صاحب باغ فرمودن؛ هرزمان اومدین ولایت مختارین باغو زیر رو کنید...(البته قبل اینکه پدرجان بهشون زمین بدن ؛جهت جاده سازی گفته بودن) والا ما پشت پرچین و سیم خاردارهاش ز عطر بوی باغ مدهوشیم و....چوپان میره..منو مرد شریف خیلی کم پیش اومده بریم...یعنی چوپان میره(برا هفت پشت مون بسه) در حد یک طایفه ز میوه ها تناول می نمایه...(در حضور صاحب باغ ؛که اوشونم میگن؛چرا اونارو نیاوردی...)زمان ثبت تصویر بوی بهار بارنج و شکوفه های سیب مدهوش مان نمود...()

.....,بله. آقای همساده هرساله سهم منو کنار میزارن و خودشون زحمت شو میکشن و منو شرمنده و خجالت زده می نمایند...(اخیرا جراحی قلب کردن و همسن سال خان عمو هستن)تصویر؛ آلوچه های دیر رس بادامی هست،که خودشون فرمودن ؛شما فصل آلوچه های زود رس نیومدین..اینو خودم چیدم براتون آوردم ؛که انگشت اشاره سمت م گرفتن و گفتن؛ چرا؟واسه اینکه خاطر تون برامون عزیزه.گفتم؛شما لطف دارین وهرساله  منو شرمنده میکنید...؛که امسال مش داوود برامون از اون آلوچه ها آورده بودن ؛که گفتن ؛نوش جان شما ها...؛تی جاغلکی یان

 ا مره یاد نشه چومی خانم؛(بچگی هات یادمون نمی ره؛چومی خانم)ایشون همونی هستن که هرساله برام نهال کنارمیزارن؛پرتقال و انجیر و آلوچه و...(زنده سلامت باشن به اتفاق عزیزان شون)

......

ی نصف پارچ آب اضافه کردم؛به انضمام مقداری آلو و آلوچه پیوندی و ( قطره طلا.آلو مشهد) بگذارید چند میوه خوشمزه بجوشد...که من شعله اش رو خاموش کردم جهت ثبت تصویر...غلظت این رب چند میوه دل خوهه...دوس دارین بزارین ریز جوش بخوره و مثل رب آلوچه رنگش تغییر کنه و...که من طبق معمول هسته هاشو جدا نکردم؛حدود ی شیشه یک کیلویی همین جوری ورداشتم...مابقی رو هم گذاشتم بجوشه..که رب چند میوه شاهکاری شده...چرا!؟چون اون هلو های اذافه شده معطر احوالن و طعم مزه اش با رب آلوچه ی خالی متفاوت تر شده...یعنی خیلی بامزه طور...مثل بعضی از دو رگه های بامزه(؛)

.....

......