<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

موسقی چشم تو گویا تر است؛ازلب پر ناله و آواز من...

..... 

......

 کنار پیاده رو  ای که سمت میدون شهرداری رشت  ختم میشه؛ز یشمی پیاده شدیم. از جویی که دوبند انگشت ؛آب درش بود گذشتیم؛وارد پیاده روشدیم  و....اوشان را مشاهده نمودیم و یکسره برفتیم همان روز و همان ساعت و همان مسیر و همان پله های بوستان ملت...

.سپس ها ترش راه فتادیم سمت میدان و در دل زمزمه نمودیم؛هرکه دلا ؛هرکه دلا،هرکه دلا آرام دید از دلش آرام رفت؛چشم ندارد خلاص باقی ایام هیچ...

√صحیح نوشت؛هرکه دلاآرام دید از دلش آرام رفت/چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت...

√باقی ایام رفت؛که ما دوست داریم هیچ ببوده باشه...


نظرات 4 + ارسال نظر
گلنار دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 20:17 http://barayeneveshtan.blogsky.com

وای چه چراغ نفتی محشری گیرت اومده! باید به خودت ببالی از داشتنش!
مادرم اینا چراغ نفتیشون متاسفانه شکست، جانفتیش آخه شیشه بود. چه چیزای قشنگی داشتن قدیما، خوش به حالشون!
الانه ما چقد باید بگردیم تا چیزایی که قشنگی و گیرایی داشته باشن پیدا کنیم.

خیلی دوسش دارم ؛ بهش پولیش مالیدم و عکس شو گرفت...اون روزی که میخواستیم چراغ نفتی هه رو بخریم به آقای مظفری گفتم؛ببینید این چراغو!!که گفتن از کجا گرفتین!؟گفتم این همون چراغه اس دیگه!!کلی ذوق کردن...کلی از اجناس تو مغازه و صاحبان اول شون گفتن...(بگمونم دلم می خواد ی سمساری داشته باشم و ی ابزاریراق؛ ی سال کادوی تولد آچارفرانسه گرفتم)
هوم!آره والا. ما خیلی گشتیم. که اینو سیاهکل پیدا کردیم.
بله دقیقا؛خوش بحال قدیمی ها...چقدر دوست داشتم اجازه ساخت خونه کاه گلی رو بن ی اد م س کن صادر میکرد
شکل همون خونه هایی که ؛موزه میراث روستایی داره...
√اجی اینا هم.از اون شیشه ای ها دارن...البته دوتا داشتن..که یکی تو زلزله شکست..
ممنون بابت پاسخ پرسش؛گلناربانو جانم

گلنار دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 18:43 http://barayeneveshtan.blogsky.com

عکس چراغ نفتی قشنگه. منو یاد بچگیام انداخت که برق مرتب قطع میشد و ما یه چراغ نفتی بررگ داشتیم روشنش میکردیم و دورهم جمع میشدیم.

الهی...همه دورش جمع می شدیم(ما هم چونان ببودیم؛خونه آقاجان؛خونه ی خودمون ازاون پیک نیک هایی که شعله روشنایی می خورد داشتیم:/)
این چراغ نفتی جنسش برنج (آلیاژ)هست؛که ما از سمساری دسه دوم خریدیم. یعنی واسه ی یک خانواده کشاورز با وضع مالی متوسط حدود پنجاه و پنج شیش سال پیش...ببوده. (ی چراغ نفتی هم خریدم اونم همین سن ساله..)(اینا رو از آقای مظفری پرسیدم)
باورکنین؛هروقت شیشه اش رو تمیز میکنم! یا دستمو میبرم سمتش...که شعله اش رو کم و زیاد کنم(ایضا چراغ نفتیه) انگار دستمو میزارم روی دسته همون خانومی که اینا تو خونه اش بودن..
ی خانوم با موهای فرق بازشده؛که گیس های بافته شده اش...هر طرف شونه اش هست..روسری تترن سفید....با لباس گالش های کوه نشین..چادرشب به کمر بسته...متفکر دوست داشتنی

جسارتا شما چراغ نفتی تونو دارین!؟؟؟

فرانک دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 16:07 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

دقت نکرده بودم به جاخالیاااا
آفرین بانوووووووو.به افتخارات....
همیشه به گشت!!!!!

یعنی تا به اکنون کسی سمت شما آبکش پرت نکرد؛ که جاخالی بدین...که.آبکشه بخوره تو سر زن دایی بزرگه
مچکرم.

صبیره دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 13:48 http://mynb.blogsky.com

بسیار عالی بود...
جالبه که به صفحه کلیدو جاخالی دادن برخی کلیدها هم اشاره کردید...
خیلی عالیست...

شما خیلی به ما لطف دارین...صبیره بانوی عزیزم
ممنون تونو...قربان قدوم مبارک تون
آخ اگه شما هم با ما می بودین (بیرون) ماه ز سرشاخه ها تماشا میکردین...صدای مرغ کوکو...کو.کو چه شب مهتابی صبیره بانو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد