<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یاد ایامی که در گلشن...

 ----

-----

 بوی خوبِ چوب رو احساس میکنید؟(:

اون بخاری؟

اون کوله ی برزنتی؟

اون کاج تزئین شده؟

اون تابلوی چوبی ای که بالاسرشه؟؟اردکِ؟؟

اشکال روی پتو وجوروفِ سرخ پوستی هست؟

 اون ماهیه  که وارگاده هست خیلی باحال ونمادینیه :))

؟......؟

؟......؟

ما به برف میگیم؛ورف. ورف  واره=برف میباره. خیلی ریز ریز و بی جون.منتهی اون بادی که همراش مشغول وزش هست....میدونید که چقدر اذیت میکنه....

دادای من امروز تعطیه.برام یه فنجون برف آورد.

اون موقع ها پدربزرگ میگفت؛ورف بایه،ورف دوشاب بوخوریم= برف بیاد.برف با دوشاب (   شیره انگور)  بخوریم.که برف می آمدو بخاری هیزمی براه بودو ...اون شعله های قشنگ آتیش ز دایره های روی در مشعشع بودو....کاسه برف دوشاب دست پدربزرگ،....قاشق قاشق تناول می کردن....

خدا همه ی درگذشتگان رو قرین رحمت الهی اش کند،...آمین.

بله.می گفتیم؛ دادا یه فنجون برف آورد ،...منم گفتم ماه ماهی هست که؛حرکت نمادین درش زیاده،...چه بهتر که منم یک فنجان برف دوشاب نمادینی درست کنم و،....نغمه حسرت زمزمه ؛

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم

درمیان لاله و گل آشیانی داشتیم 

گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار.....

.

.

بگذریم،...خواستم عرض کنم خدمت تون؛نظرات مبارک تان بعد تایید می شود.باتشکرو سپاس ازحضورشما عزیزان.

نظرات 13 + ارسال نظر
مترسنج دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 21:37

باز هم احساسی سرشار از سادگی، طبیعت و بازگشتی به ذات خویشتن خویش

"بازگشتی به ذات خویشتن خویش"
درود و سپاس

صبیره دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 17:16

خدا پدربزرگتون رو بیامرزه

قربان شما
خدا عزیزان شما رو نگهه داره...

آران دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 13:45 http://hghight-zandage.mihanblog.com/


سلام و سپاس

حمید عسکری دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 11:07 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام وصبح زیبای برفی تون بخیر ...
چه بسا با دیدن این عکس زیبا بخیر تر شد

سلام و درود بر شما
خیلی خیل ممنونم
اوقات شما بخیرو نیک باشه
ممنون.خوشحالم که دوست داشتید

دخمل تیرب دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 06:35 http://tirmahi1396.blogfa.com

عالی دوستی جونی

مچکرم دوست عزیز

Alan دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 02:15 http://www.landafg.blogfa.com

cheghadar shirin maelom mishe lahje ye shoma, dost daram yad begiram

میدونید ...توی خواندن و نوشتن..یکم سخت بنظر میرسه.ولی وقتی گوش بکنید.خیلی زود می تونید یاد بگیرید.
می تونم ادعا کنم ..گیلان ایران کوچک هست.چون از سر تاسر ایران شهروندانی داریم...مثلا توی مطب شبانه روزی دکتری داریم از دیار خراسان .که گیلکی رو مثل یک گیلک صحبت میکنه.
ایضا مابقی هایی که جزشهروندان هستند.خیلی زود یاد گرفتن....
خوشحالم که لحجه ما گیلک زبان ها رو دوست داشتید

beny20 دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 02:02 http://beny20.blogsky.com

پدر بزرگ رو خدا بیامرزه ..

این جمله پر از درده :
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم ...

ممنونم.خدا عزیزان تونو براتون نگهه داره.آمین
.
.
وقتی شما میفرمایید جمله اس.لابد جمله اس دیگه.
پس" یک بیت "به چی میگن؟
درهر صورت ممنون ز درک تون

بهار دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 00:53 http://1atreyas1.blogfa.com

سلام بارانم
نوشته هات بهم حس خوبی میده و همینطور عکسات
پوزش بابت بی وفایی

گل پیازت دوستت داره

به به...ببینید کی اینجاس...بهار نازنین م.عزیز بانوی گل پیازی ام
سلام به روی ماهتون
به چشمون قشنگ تون


این چه حرفیه....شما سلامت باشی و موفق ..برای من بینهایت ها شادی شوق و وفاست
منم دووووووستتون دارم .بهاربانوی ناژناژی گل پیازی ام

پگاه پرواز یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 22:57 http://twilight1371.mihanblog.com

سلام باران جان عزیز خوبی؟ شبتون بخیر؟ عزیزدل کم پیداشدین؟ نمیای وبم پستت بی نهایت عالییییییهههههه وای به به برف با شیره چه شود..... چه شود .... عکسها بی نظیر.... بی نهایت سپاس فراوان در پناه حق موفق و شاد باشی۰

سلام برشما پگاه پرواز نازنینم.جان تان بی بلا...ناز دار بانو:-*
من شرمنده ام.خیلی خیلی شرمنده.سیستم درست بشه.ان شاء الله خدمت تون میرسم
خیلی خیلی عذرمیخام ...پگاه پرواز مهرورزم

لیلی یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 20:28

بابا خونه
بابا بخاری چوبی
باب جوراب

بابا پنجره ها
بابا آرامش
بابا استراحت

طیبه یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 17:11 http://almasezendegi.mihanblog.com

البته که برف و شیره رو ما هم شنیدیم
عکاس باشی خوبی هستی.
مرسی هسی

قربان شما:-*
نمی دونم شما به اون ماشه ای که چوب و زغال توی بخاری رو جابجا میکنن ..چی میگین ؟,که مادربزرگ از زیر بخاری برمیداشت و پدر بزرگ رو باهاش تهدید می کرد. یعنی ماشه داغ رو میگرفت سمتشون ومیگفت؛می ورجا بامویی تر سوزانم

کیهان یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 15:58 http://mkihan.blogfa.com

هر وقت وارد این وبلاگ می شم خیلی حالم بهتر میشه .لذت می برم از همه انرژی مثبتی که در تمام زوایای آن وجود دارد که ناشی از حضور نازنین خواخورم است.
تجربه اش کرده ام یه کلبه کوهستانی و شب برفی و بخاری هیزمی و آغوشی گرم......
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
.........
خداوند همه درگذشتگان را قرین رحمت کند.آمین
و شما را هم عمر طولانی و سلامتی و عزت و خوشبختی بدهد .100 آمین

درود برشما
واز لطف و مرحمت تان بسی بسیار ممنون ومچکرم ...عزیزبرارم
.
من اونجورکلبه رو توی محوطه محصور شده خودمون دوست دارم.
خصوصا اون پنجره ای که روبه آسمون گشوده میشه و..خیلی راحت میشه آسمون و ابرها رو ..حتی ستاره ها رودید...
.
تکرار بیتی که نوشتین تداعی ؛کجایی جوانی که یادت بخیر شب برفی بود
خب.عرضم به حضور مبارک کیهان برارکه؛ نداشتن (واو)معدوله مثل ؛
خواهر=,خاخور.
خواهش=خاهش.
خواندن=خاندن
....فلضا خاخور بسیار بسیار از حضور نازنین شما خرسند است
.
.
.
خیلی خیلی ممنوم.ان شاء الله همچنین برای شما عزیز ارجمند.هزارآمین

مامان یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 15:48 http://maman.blogfa.com

نه خواهر گلم نمیاد

من براتون پیغام میزارم.منتهی فعلا نت مون تق و لقه.
مامان مهشید عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد