بزرگان را بزرگی سزاست!

 ----

----

 مدتی پیش پدرم به من گفت که یکی از آزاردهنده ترین اشکال ادب ظاهری وساختگی ، سوءاستفاده از قول قرار است .وقتی از شما چیزی خواسته می شود که از عهده و توانتان خارج است ،صریح و بی رودروبایستی بگویید که نمی توانید و امید بیهوده هم به کسی ندهید، در عوض آنچه را که در توانتان است ، بی معطلی انجام دهید.به این ترتیب از لطف امتناع و اجابت همزمان بهره مند شده اید و در هردوی این ها بزرگی و ارزشی وجود دارد که شخصیت آدمی را به طرز اعجاب انگیزی ترفیع می دهد.

ومن به راستی نمی دانم خصومتی که ازیک امیدِ ناامیدشده ایجاد می شودبزرگ تر است یا مهری که از یک تقاضای اجابت شده عاید می گردد! 

....

....

یکی از مهم ترین قوانین در شناخت رفتار انسان ها سکوت تقریبا مطلق درباره خودتان است ..محض مشغلولیت وتفریح،چند روزی را با دور و اطرافی ها فقط از خودتان حرف بزنید؛از غم و غصه هایتان بگویید، ازخوشی ها ومعاشتان بگویید، خواهید دید توجه ظاهری که به شما داشتند، جای خودش را می دهد به بی تفاوتی .بعد از آن هم اگر خانم میزبان از سرِادب حرفتان را قطع نکند، همه به ستوه می آیند ؛هر کس به بهانه ای با زیرکی از گوشه ای می گریزد.اما اگر می خواهید که همه محبت و همدردی آدم ها در مورد خودتان جلب کنید، با آنها در مورد خودشان صحبت کنید،بگردید دنبال سوالاتی که ،.....

_خوب،...یهو دلمون خواست دو صفحه اونورطر رو بخونیم ،نوشته بود که؛من شما را آن قدر خوب می شناسم که یقین داشته باشم که خودم را دارم گول نمی زنم،من آینده شما را همان طور که دلم می خواهد ،می بینم؛ساده در رفتار،آرام در گفتار ،سربلند نه مغرور،مودب با پیران ،فرمان بر بدون نوکر منشی،وقبل از هر چیز ملاحضه کار.

،،،،،،!

،،،،،،!(:

به این ترتیب شما را به نامی میشناسند که دلنشین است و جذاب؛ملاحتی دارد که دل ها را فریفته می کند و از خرد و تدبیری بهره مند است  که او را بر همگان برتری می بخشد.همه این هایی  را که گفتم،

در این پند قدیمی خلاصه می شود؛"بزرگان را بزرگی سزاست!"

....

....

تازه ،دیوان حافظ را  گشودیم و ؛ای سرو ناز حسن که خوش میروی بناز/عشاق را بناز تو هر لحظه صدنیاز/فرخنده بادطلعت خوبت که د  ازل...

-اثن واژه "ازل"بسان ،ازل ازل شوند طوطیان...هست(شکر شکر شوند منطورمه )

*میدونین امروز کی  تو جلثه بود؟ کی ؟اون ثلهنگ آگاحی !فامیل فلانی ایناس! شناختت؟فامیلی موگفتن،طبق شغلش رفتارکرد،منم عینهوطیمسارها،شایدم ثپهبد طوررفتارکردم...بعد یهو حرف و کشوند سمت دخترخانم هاش!!

مامان؟ صداش شبیه مامانشه!

بگذریم،....

----

----تازه واردین کتابخونه !!

 -----

سربازی با تازه واردین چکارمیکنن! خوب،....جشن پتو بعدپایان خدمته،....مگه چی میشه ازآخرشروع بشه؟الان من براشون جشن شال گرفتم:))

خلاصه اینکه؛

یک قسمت ازچهارقسمت منزل تمیزبشد و ،...رنگ بوی عید گرفت(البته یک قسمت، فکر مابقی قسمتها رو.البته میون گردگیری یادم اومد،وااای صدقه کنارنزاشتم، که بلندشدم رفتم سمت کیف،زنگ درو زدن و آیفن و که برداشتم ،یکی گفت؛عزییییزم،جووونم،...