پنجره ی بازو غروب پاییز؛......

 

 هروقت مشکلی داشتی 

زنگ بزن 

هروقت مشکلی داشتی که کوه 

از تکلم آن عاجز بود

بی خبرم نگذار

من بعد از مرگ 

باز هم حوالی تو پرسه میزنم...

#سید _ على _صالحى.

****

****

غروب و نگاه دوخته راننده از پنجره ی کنار دستش به سوی غرب.

زوزه تک نواخت موتور ماشین و صدای چرخش لاستیک های پهن روی آسفالت خیس.

لیز خوردن خط کشی های منقطع کف اتوبان زیر پوزه اتوموبیل.

ابر سیاه و ضخیمی ،آسمان وسیع بالای دشت و اتوبان را زیر سایه تاریکش کشیده،امپراتوری ای تیره و خیس.......

دانه های باران به شکل خط چین های پخش و پلا روی شیشه های کناری  نقش می بندند.چیره گی  ابر اما نتوانسته اُفق غربی و خورشیدی که در حال فرو غلتیدن به پشت آن است را بپوشاند.

نور شرابی رنگ خورشید در حال غروب به سینه ابر سیاه .چشم اندازی غریب.

سنگینی خاطرات به سان وجود سنگین ابری  بر آسمان ذهن و فشار ناخودآگاه روی پدال گاز...موتور فولادی نفس های عمیق تری می کشدو ریه هایش را از هوای صاف و خنک کنار دشت بیشترمیکند و زوزه اش هر لحظه بیشتر و بیشتر طنینِ صدای گرگی زیر باران به خود می گیرد،صد وبیست ...صدو سی...صدو چهل ...صدو پنجاه...اشباح خاطرات چنان مسلط بر ذهن مرد شده اند که جایی برای دیدن کیلومتر شمار باقی نمانده ....

صورت زنی  جوان و زیبا.،،جنگل های شمال کانادا،کاج و برف،گوزن و رودخانه،جنگ و صدای توپ و صوت خمپاره و نخل های سوخته خرمشهر...هوای یخ و ساکن کشور آلمان....پاریس و برج ایفلش در فرانسه.،،صدایی که.،،،

باصدای شکسته شدن چیزی از ناحیه لاستیک سمت راست نگاه گیج راننده از سمت چپ به چرخی که دارد جلوتراز ماشین برای خود سرخوش مانند مستی تلو تلو خوران می چرخد،دوخته می شود.

اتومبیل نقره ای،باتمام اُبهت  و وزن  به سبکی بال یک پروانه به هوا می پرد   و به سنگینی لاشه  پلنگی فرود می آید....

پرش و کوبش...صدای مچاله شدن فلز ضخیم،خرد شدن شیشه ها و پاشش خرده آنها به سرو هیکل راننده ....

چندین دور متناوب کله ملق خوردن..،

اتومبیل مچاله شده به کنار اتوبان پرتاب شده  و دود کمی از صندوق موتورش متصاعد می شود.

"ماجد" با زور لگد درماشین را می گشاید و در حالی  که قسمت هایی از کتش پاره شده خودش را از آن به بیرون پرت می کند.روی پاهایش می ایستد.

باران نم نمک می بارد..،،

#برشی از ؛آنان داستانی ...

#عنوان از؛آهنگ غروب_سیاوش _قمیشى.