هیچ چیز چندش آور تر از
احترامی که از ترس نشأت گرفته؛نیست....
#آلبر_کامو
*جانمازُ برداشتم؛به مکان دنجِ همیشگی که رسیدم ؛با تصویر بالا؛ روبرو شدم و
قهقه ام گرفت/:
نگو،آقا پشت سرم اومده؛مثال قفل فرمان،قفلم کردو
همراهم خندید-_-
گفتم ؛
دادایِ من!
دادایِ من!
آخه این، چه شکلک بامزه و خنده داریِ ؟که کشیدی ؟:))))
باخنده گفت؛میدونم کاریکاتورخیلی دوس داری، بابا رو کشیدم ،تا خنده ات بگیره و منو دعوا نکنی !!((((:
گفتم؛این کاریکاتورِباباته؟:)))
گفت؛نه!این شکلک کارتونیِ باباهه:)))
گفتم؛چرا اینجوری نوشتی؟
گفت؛آخه میدونم دست خطِ خرچنگ غوباقه ای هم دوست داری:)))
پ.ن؛القصه؛وبدین ترتیب پدر پس از تماشای شکلک کارتُنی اش؛بخندیدو چیزمیزهای پدرانه ی غیرقابل پخش نثارپسرش نمود+_+