<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

اجازه بی اجازه!...

 

 آن سالها 

تمام جهان

کف دستی برای دویدنِ من بود.


شب های امتحان و آینه

حتی هزار کوچه  سنگ

اصلا اسمی از شکستن نداشت.


همیشه همین بود

همیشه همین آخر ساعتِ همهمه

آموزگاری خسته می آمد

دستمالی از غبار آب و

شست شویِ نوربرمیداشت

تمام تخته سیاه  را 

از ترجمه ی بی پایانِ ترکه ها پاک می کرد،

بعد رو به اولین اشاره می گفت؛

هفت پروانه رفته اند

خانه گُلی 

که به آن بنفشه می گویند

قرار است بی هیچ تردیدی

ناگهان از طعم بوسه به باران برسند،

حالا پیدا کنید امروز چندمِ اردی بهشتِ انارو قندو علاقه است؟

این یعنی معادله ی آسان عشق!


وما تنبل بودیم

مسئله مشکل بود...

*****

****

مشکل بود مثلِ نوشتنِ نخستین نامه

یا شرم قشنگ همان..

در پیچ سینه به سینه شدن در شبی به گاه

که کوچه تنگ بودو بی پایان بود

هم لبریزِ عطرِ هرچه از او

....

ما بوی باران می دادیم

بوسه یعنی تمام کار

وکار تمام بود

و بنفشه اسم دختر دریا بود

و آن هفت پروانه

هفت خطِ آخر همین ترانه....که خوانده اید.



آقا....من معادله را حل کردم

اجازه هست بروم آب بخورم؟


حالا این سالها

هر کف دستی برای من

جهانِ بی پایانی است


بامُرده ی کهنسال شاعری خسته

که رویِ دل و دستِ بسته ام مانده است

مشق های مجبورنوشتنم

تمام از خواب ترکه خط خورده اند،

بنفشه در بادو

پروانه هامرده و

آینه....تاریک است.


دیگر چه سنگ و 

چه کوچه ای که هزار،

شب همه شب

شبِ امتحانِ شکستنِ من است!

واین یعنی معادله ی دشوارِ زندگی.


حالا اجازه هست بروم

پرده از دو دیده ی دریا بردارمُ

ازخیرِ این خوابِ بی گریه بگذرم؟



#عنوان از ترانه ی قدغن .


نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 22:41 http://bivatan.blogsky.com

ان شا الله که بیمارتون به حق حضرت معصومه .س که شب وفاتش هس، شفا پیدا کنه.
ممنون از توضیحاتتون، یه جایی خوندم سیولیشه یه جور سوسکه... نمی دونم یه جایی هم نوشته که شاعر نمی خواد افکار کمونیستی وارد فضای ذهنش بشه

الهی آمین....

خیلی ممنون بابت دعای گرانبهایی که در حق بیمارمون کردین.خدا شما رو همراه عزیزان عزیزتون سلامت و خرم نگه داره

آهاااان ...که اگه سوسکه،سرچ کنید "سرگین چرخانان"قیافه سوسکِ رو ببینید.
که الان فهمیدم چرا بهش گفته؛
که در اطاق من
ترا نه جا برای...

ممنون بابت این شعر و
یادگرفتن واژه ی جدید

مهدی دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 21:37 http://bivatan.blogsky.com

عکس ها شادن، پر از امیدن اما شعر نه ...
یاد شعر نیما افتادم:
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می‌زند «سیولیشه» روی شیشه
به او هزار بار ز روی پند گفته ام
که در اطاق من ترا نه جا برای خوابگاست
من این اطاق را به دست هزار بار رفته ام
چراغ سوخته هزار بر لبم
سخن به مهر دوخته
ولیک بر مراد خود
به من نه اعتناش او
فتاده است در تلاش او
به فکر روشنی کز آن
فریب دیده است و باز
فریب می‌خورد همین زمان
به تنگنای نیمه شب که خفته روزگار پیر
چنان جهان که در تعب، کوبد سر، کوبد پا
تی تیک تی تیک
سوسک سیا
سیولیشه
نک می‌زند
روی شیشه

ممنون و سپاسگزارم؛هم برای حضور تون.هم برای شعر نیما

در گویش گیلکی سیالیشه ،سیا یعنی سیاه.لیشه یعنی گاوِ ماده و جوان ؛که سیاهِ سیاهِ.
آخه بعضی هاشون لکه های سفید دارن، واینجا بهش میگن،کلاچی لیشه. کلاچی گاو.
هروقت هم گفتن؛کلاچ ملاچی لیشه.یعنی قهوه ای روشن و سفید.قهوه ای تیره و سفید...
واینکه،کلاچی له واس .که احیانا کسی لباس سفیدمشکی ،مشکی سفید بپوشه،مردهای خانواده بهش گیرمیدن و
میگن،چرا کلاچی له واس دوکودی .
مثلا بلوز مشکی،با آستین سفید.یا مچ آستین و
یقه مشکیِ،تنه اش سفید.
اصولا اینجور طرح ها رو نمی پسندن و
این مدله میگن،که طرف بهش بربخوره دیگه نپوشه.

سیولیشه،گالش های کوه نشین این لحن میگن.سیو یعنی سیاه.لیشه همون معنی رو داره.
ومن نمی دونم؟مرحوم نیما؟منظورشون چه بود؟قطعا که گاو نبود.چون گاو که به شیشه نوک نمی زنه.(:

کیهان دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 15:05 http://mkihan.blogfa.com

سلام ماجان
یه عکس گرفتم سالها پیش تقریبن همینطوره و اسب و دریا یکسان اما سوار کار متفاوت.
مرد ترکمن اسبش را در ساحل کرایه می داد.فقط به جهت اینکه عکسی بگیری و پولی می گرفت.اما من اسب را تازاندم! به تاخت و در ساحل .انصافن اسب خوبی بود!
در بازگشت ترکمن ناراحت شد و گفت بیا با هم مسابقه بدیم و فلان مبلغ!
گفتم هردو اسب از آن توست و عادات آنها را می دانی من باید با اسب خودم با تو مسابقه بدم!با تعجب گفت مگر اسب داری؟گفتم آره و اسم اسب را بردم!بی وجدان می شناخت و باور نداشت!!
اما دیگر مایل به مسابقه نبود !بنظرم در وهله اول قیافه ام را مثل یک بسته اسکناس دیده بود
ما جان عزیزم باشی تا همیشه و ابد سالم و خوشبخت و شاد برای عزیزانت.آمین
ببین ماجان؟!!کل لذت زندگی اینه که توی خانواده یه دردانه خل و چل داشته باشی

سلام امیرجان برارم،جانت سلامت

گرگان _ گلستان_..،مردمان ترکمن رو دوست میدارم.

باید عکس زیبایی باشه.
چه خوب که برام تعریف کردین،ممنون بابت روایت این خاطره
(یادِ ماجرای دروی برنج افتادم،...)
تماشای اسب و
سوار کاری دیگران جزء علاقه مندی های تماشاییِ منه و خوشحالم میکنه...
والحمدالله،شکرخدا، برای داشتن کل طایفه و
خانواده و
دوستان و
آشنایان و
سایر وابستگان....
آیکن شرمنده و خجل از خل وچلی و..ازاین جورصوبتا

جانت سلامت و
دلت خوش و
ایام به کامت؛امیرخان، کیهان برارِ بلامیسرم

کیهان دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 09:09 http://mkihan.blogfa.com


سلام ماجان جان
خوبی؟همه چی روبراهه؟خوب می دانم .....
اما تو خوب باش! باشه ماجان؟
مرسی از اینکه شعر های آقای صالحی را می زاری و من هم که تقریبن هیچ درک درستی از ابسترکت]آبستره) ندارم.
همیشه باشی شاد و سر حال و خوشبخت.آمین


علیکم سلام امیربرارجان.تی جان بی بلا جان قُربان
چشم.خوبم شکر خدا.
وممنون از همه لطف و محبت برادری شما.خیلیییییی مممنون
باشی تا همیشه،عزیز برارم


نفرمایید استاد
همه ی هنرمندان آبسترکت از رنگ حافظه و
حس بصری برای نشان دادان واقعیت درونی بهره می برند،واین شیوه درونی ،مشابه شیوه های علوم اجتماعی و فلسفه است و
به گفته ی یکی؟که الان خاطرم نیست؟که بود؟
هیچ شعری پس از آشویتس خلق نخواهد شد....
خلاصه اینکه،منم به خودتون رفتم و
وقتی آبستره ناب رو میبینم
به گمانم شما چیزی فرنودین؟چی؟یادِ عمه خالق اثر گرامی باد.
آمین
میدونی؟امیرکیهان سپهرِ عزیز؟دلم برای داداش هام می سوزه،همین طور دایی ها و...میدونی؟ تحمل خواهر و خواهرزاده ی خل چل خیلی سخته.
ببخشید امیرکیهان برارم
ممنون،وهمچنین شمای عزیزبرارِ بزرگوارو پرحوصله امشادو سرحال و خوشبت ،بمانی برای همه ی ما

حریم دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 07:39 http://harimeasemani.blogsky.com/

سلام صبحت بخیر
میگم این شعر چه حس عجیبی داشت
ترکه ومشق وعشق ورفتن !
حکایت اومدن ورفتن ماهاست گرچه که از وادی عشق دور افتادیم کسی عاشق ما نشد ولی ما به خیلی چیزاوخیلی کسا وناکسا دل بستیم واین معادله ی نابرابری بود اما با تمام این توصیفات هر گز زندگی بی عشق مباد !
آخر شعر خیلی به تلخی میزد وقلبمو فشارداد بانو ...اما مگه چاره دیگه داری به جز رفتن ؟

سلام برشما عزیز دل؛صبح و همه ایام تون بخیرو خوشی

این شعر رو مثال تفأل حافظ انتخاب کردم.چشام و بستم و
حمد و سوره خوندم و
انگشت اشاره ام رو
توی هوا چرخوندم و....چشم گشودم و دیدم، فرود آمد روی"ترانه ی هشتم_ هه"هه دوچشم.
یکایک واژه های این شعر رو دوست دارم.راجب شون فکر کردم .وحس عجیبِ این شعر رو ،بینهایت دوست دارم.
بله،حکایت آمدن و
رفتن ماهاست....
حکایت ازکجا آمدم و
آمدنم بهرچه بود؟....
والا از ترکه و مشق خدمت تون عرض کنم،بچه ها آیه به آیه قرآن رو می خوندن،منم آیه به آیه معنی قران رو دنبال میکردم.وبعد نوبت من که رسید،حواسم پی واژه هابود،البته رقیه بهم گفت،کدام آیه است.ولی خوب....نتیجه این شد که خانم معلم یکی خابوند بیخ گوش ما.
البته قبلش ازم توضیح خواست،حواست کجاست؟گفتم پی ترجمه و معنایِ واژه ها.

نفربعدی بخونه.
لترون الجحیم
بگذریم...
واز مشق عشق...
یادمه اولین و آخرین نامه ای که نوشتم،سوم ابتدایی بود.بخدا جدی میگم.وبعد بردم پیش دایی کوچیکه،گفتم اینو یک جایی نگه دارین لطفا.وایشان نامه را گشود و
خواندو گفت؛کله پووک،تو رو چه به ؟وصیت نوشتن آخه
بله،وصیت کرده بودیم ،کجا دفن مون کنن و
النگوهامونو چکار کنن و
گوشواره ها رو هم همین طور و
کفش ها و لباس و
پوتین،...
البته الان وصیتم تغییر کرده .واز قدرت تکلن استفاده کردم.یکیش محل آرمیدن. که گفتم میل مان میکشد درکمرکش کوه ،درآن شیب ملایم بیاسایم ...
ای بابا
چرا گریه میکنی بانو
جام اون ور خیلی خوبه و
قراره هر روز هر روز بریم بازارگردی

راستش اون جمله"هرگز زندگی بی عشق مباد"خیلی موافقم و
این یعنی معادله ی برابر.میزان ودرست.مث عشق من به درختا،که مثال عشق مادرو فرزند برابرِ.واین دلبستگیِ لذیذیه
راستیتش ؛از اونجابی که از وادی عشق و کسا و ناکسا گفتین،..
علاقه دوجانبه اش خوبِ .
میدونید؟من خیلی خیلی بادکتر شریعتی موافقم،که فرمود؛
عشق یک جوشش کورِ و
پیوندی از سر نابینایی.
اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.
دوست داشتن از روح طلوع میکند و
تا هرجا که یک روح ارتقاع دارد،دوست داشتن نیز همگام با او اوج می یابد.
دوست داشتن چنان در روح غرق است و
گیج و جذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را به گونه دیگر می بیند.
دنیایش دنیای دیگری ست
دوست داشتن در روشنایی ریشه می بنددو در زیر نور سبز می شود...
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،بی انتها و مطلق.
عشق بینایی میگیردو دوست داشتن میدهد.
عشق در دریا غرق شدن است و
دوست داشتن در دریا شنا کردن.

فدای قلب رئوف و مهرورزتون بشم؛حریم بانوی بهشتی عزیز دلم....




+ببخشید،خیلی عذرمیخوام بابت گذافه گویی هام.وممنون بابت حضورتون.مرسی برای توجه و قوت قلب تون،دخترجانم،عزیز دلم.حریم گلم؛دووووستتون دارممممم

مسعود یکشنبه 25 آذر 1397 ساعت 23:12 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

شاعر این شعر کیه ؟
چقدر دور شدم از فضای شعر
کجا بودم الان کجا هستم حیف و حیف

سید علی صالحی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد